خانه » تاریخچه و داستان بازی ها بررسی داستانی Assassin’s CreedII -قسمت آخر:وداع × توسط شایان کرمی در ۱۳۹۱/۰۴/۱۹ , 23:15:09 68 بالاخره به قسمت آخر رسیدم قمست آخر:وداع Ezio تمام نقاط شهر را دنبال افرادی می گردد که مردم را فریب داده اند. و از صداقت و پاکی رهبر جدید ” ساوانارولا ” برای آن ها حرف می زدند و به مردم دستور می دهند که : ” اگر می خواهید از گناهانتان پاک شوید ، ساوانارولا را قبول کنید و از او اطاعت کنید . تما کتاب ها ونقاشی ها را تحویل بدهید تا نابود شوند. ساوانارولا رهبر و پیامبر ماست و ما را به روشنایی هدایت خواهد کرد ! ” “Ezio با تمام نفرتی که از او داشت .در میان مردم مخفی می شد و سپس این کسانی که از سادگی و جهالت مردم سوء استفاده می کردند را به هلاکت می رساند . ولی هر بار که پس از یک قتل هر کدام از آن انسان های خود فروخته ، را مات می کرد ، هیچ کدام اظهار پشیمانی نمی کردند و همچنان به نفرتی که از این مردم داشتند و آرزوی انتقام گیری از مردم پافشاری می کردند ، طوری که انگار از کودکی با عقده ی بزرگی نسبت به مردم اطرافشان بزرگ شده اند و حالا فرصت انتقام جویی پیدا کردند !!! پس از سقوط این افراد خود فروخته ، با دعوت مردم به آرامش و آگاه سازی مردم توسط دوستان Ezio ، ” پائولا ” ، ” لا وولپه ” ، ” ماکیاولی ” و ” عمو ماریو ” ، مردم همراه با این قهرمان و دوستانش به طرف میدان شهر راهی می شدند . ” ساوانارولا ” در میدان شهر عده ای از مردم را دور خود جمع کرده بود و به آن ها دستور می داد که تسلیم رهبری او شودند و برای بخشودگی گناهانشان او را قبول داشته باشند . اما مردم که این خشم و خشونت را در گفتار ” ساوانارولا ” می دیدند ، تسلیم حرف این ظالم نمی شدند. ” ساوانارولا ” که لحظه به لحظه از مقاومت مردم بیشتر عصبانی می شد ، دست به جیب پیراهنش برد و ” سیب بهشتی ” را آماده کرد و با فریاد از مردم خواست اطاعت کنند . Ezio با دیدن این صحنه بدون لحظه ای درنگ ، چاقویی به سمت دست ” ساوانارولا ” پرتاب کرد و سیب ازدست او افتاد .بعد از اتفاق مردم جلو آمدند و ساوانارولا را گرفتند و به پائین سکو آوردند . یکی از سربازها که بالای سکو بود ” سیب بهشتی ” را از روی زمین برمی دارد و شروع به دویدن می کند ، Ezio نیز بدون معطلی تعقیبش می کند و کمی دورتر از میدان شهر کار را تمام می کند. Ezio””بعد از پس گرفتن ” سیب ” به میدان شهر برمی گردد و مردم را مشاهده می کند که ” ساوانارولا ” را به میله ی بالای سکو بسته اند . “”Ezio از این کار مردم ناراحت می شود و با خود میگوید : ” هیچ انسانی سزاوار چنین مرگ پر درد و رنجی نیست! ” به همین دلیل تا آتش شدت نگرفته است ، خودرا به بالای سکو و کنار ” ساوانارولا ” می رساند و ساوانارولا به آرامش ابدی می رساند. در این هنگام مرد بخت برگشته می گوید : ” تو بالاخره کار خودت را کردی ! اما این را فراموش نکن. این مردمی که نجات یافته اند ، همان مردمی هستند که در روز اعدام پدر و برادرهایت حاضر بودند و وقتی که تو با فریاد واعتراض خودت می خواستی جلوی اعدام پدر و برادرهات را بگیری ، هیچکدامشان هیچ اقدامی نکرداند. “Ezio” جواب می دهد که : شاید این حرف درست باشد ، ولی من نمی توانم مردم را به خاطر اعدام مقصر اعلام کنم و اجازه دهم که تو هر کاری که مطابق میلت است با آن ها انجام دهی . آن زمان هم افرادی مثل تو تشنه ی قدرت و ثروت بودند و از سادگی و جهالت مردم سوء استفاده می کردند و الان همه ی آن ها به جز تو و ” رودریگو ” به جزای کار خود رسیده اند! Ezio” “از آتش بیرون می آید و با صدای بلند ازمردم می خواهد تا به حرفاش گوش کنند : مردم به من دقت کنید: بیست و دو سال قبل دقیقا روی همین سکو ، من اعدام ظالمانه ی پدر و برادرهای بی گناهم را شاهد بودم و شاید خیلی از شما ها هم به یاد دارید و آن جا حاضر بودید ! بعد از آن اتفاق ، برخلاف خیلی از شماها که با غروب آفتاب به راحتی و با آرامش می خوابید. من آرامش نداشتم و صورت بی جان پدر و برادرام لحظه ای از جلوی چشمانم دور نمی شد . من با حس نفرت و انتقام پر شده بودم . با کمک افرادی که همین الان در بین شما قرار دارند توانستم راه درست را برای خودم انتخاب کنم ، آن ها به من راه درست رانشان ندادند ! ، من رانصیحت نکردند ، من را سرزنش نکردند ، آزادی و حق انتخاب من را نگرفتند ، بلکه فقط راهنمایی کردند تا راه خودم را پیدا کنم . همان کاری که شما مردم شایسته است با یکدیگر بکنید ، کاری که بهتراست با فرزندنتان انجام دهید ، ازشما می خواهم که با آرامش در کنار هم زندگی کنید . Ezio با جمع آوری و رمزگشایی صفحات Codex متوجه می شود که معبد مهم مورد نظر در شهر روم قرار دارد و ” رودریگو بورجیا ” بخاطر همین موضوع ، با حیله و کلک و از میان برداشتن مخالفان خود ، به عنوان پاپ انتخاب شده است تا با کمک ” سیب بهشتی ” و عصای پاپ به راز نهفته در درون معبد دسترسی پیدا کند. اما حالا که ” سیب ” در دست Ezio قرار دارد ” بورجیا ” فعلا نمی تواند به هدف خود دست پیدا کند . بنابراین Ezio تصمیم می گیردکه با کمک ” سیب بهشتی ” به سمت رم حرکت و عصای پاپ رو از دست رودریگو خارج کند . Ezio به همراه اساسین های دیگه وارد شهر رم می شود و در حالی که دوستانش تلاش می کنند تا سربازهای شهر را با کمک دزدها ی شهر مشغول نگه دارند و توجه آن ها را از ساختمان اصلی پاپ ، به داخل شهر جلب می کنند. Ezio با ورود مخفیانه به قلعه های دروازه ی شهر ، راه خود را برای رسیدن به معبد اصلی پیدا می کند . سربازهای بالای قلعه یکی پس از دیگری به دست Ezio از میان برداشته می شوند تا با لاخره Ezio به بالای عبادت گاه و محل تجمع پاپ و روحانی های شهر می رسد ، درحالی که رودریگو بورجیا عصا به دست مشغول خواندن دعا بود ، Ezio از بالا به او نزدیک می شود و بدون آن که کسی متوجه او شود با یک حمله ی ناگهانی جلسه را به هم می زند و به” رودریگو بورجیا ” ، حمله ور می شود.Ezio می گوید : ” خیلی برای این روز صبر کرده ام ، خیلی منتظر این لحظه بودم تا تو را از توهمی که گرفتارش شدی خارج کنم. در آرامش و راحتی بخواب ! لحظه ای که Ezio قصد داشت کار را تمام کند ، رودریگو با کمک قدرت عصای پاپ بلند بر می خیزد و Ezio را به زمین می کوبد و میگوید : ” فکر کردی به همین راحتی می توانی مرا شکست دهی ! من فرستاده ی انسانها هستم و فقط من می تونم با کمک عصای پاپ و ” سیب بهشتی ” در ورودی معبد اصلی را باز کنم. از تو تشکر می کنم که زحمت کشیدی و ” سیب ” را با دست های خودت آوردی ، حالا دیگر مغلوب شدی ! ” Ezio هم در جواب او می گوید : به این آسانی نیست ! Ezio با کمک جادوی ” سیب بهشتی ” و رودریگو هم با کمک قدرت ” عصای پاپ ” با هم درگیر می شوند و سر انجام رودریگو که در حال شکست خورد بود ، با کمک حیله ی ” عصای پاپ ” Ezio “را به عقب پرت می کند و ” سیب ” را از دست او می گیرد و با کمک قدرت عصا و سیب Ezio را شکست می دهد . Ezio کمی بعد بلند میشود و به دنبال پاپ حرکت می کند ، او با کمک ” سیب بهشتی ” ورودی مخفی را پیدا می کند و وارد معبد مخفی می شود . سپس رودریگو را می بیند که با عصبانیت میگوید : چرا این راه مخفی گشوده نمی شود ! ” Ezio “به طرف او می رود و میگوید : ” دیگه تموم شد رودریگو ! وقتش رسیده است که از این خواب بیدار شوی ! دیگر هیچ اسلحه ای نیست و ” سیب ” و ” عصا ” هم کار نمی کنند ! هر دوی ما با دست خالی می جنگیم ” رودریگو هم قبول می کند . هر دو درگیر می شوند . Ezio” “در حین درگیری می پرسد : ” این همه تلاش کرده ای و انسانهای بی گناه را به کشتن داده ا ی ، برای این ” عصا ” و این ” سیب ” ؟ و نهایت به این جا رسیده ای ؟ رودریگو جواب می دهد : ” تو هنوز چیزی نمی دانی ! هنوز نمیدانی که پشت آن در چه چیزی قرار دارد. پشت آن در قدرتی ا ست که تمام انسان ها را به وجود آورده است ” Ezio ” با تعجب می پرسد: فکر نکنم در کتاب مقدس چنین چیزی نوشته شده باشد . ” رودریگو میگوید : ” من پاپ شدم تا ” عصا ” را بدست برای خود کنم ، کتاب مقدس برای من چیزی جز خرافات نیست . Ezio” “هم با مهارت ها و تکنیک های خود او را شکست می دهد و رودریگو می گوید : ” نه امکان ندارد ! تو نمی توانی فمن را بکشی ” Ezio” هم می گوید : ” فکر نمی کنم درست بگویی ! رودریکو با دیدن چاقوی مخفی تسلیم می شود و میگوید : ” پس زود باش ، تمامش کن ! ” …. اما Ezio” “جواب می دهد : ” نه ! کشتن تو خانواده ی من را برنمی گرداند ! ” Ezio” “چاقوی مخفی را جمع می کند و برمی گردد تا ” عصا ” و ” سیب ” را آماده کند و قصد دارد آن ها را از دست اتسان ها پنهان کند. اما در یک اتفاق عجیب در به روی خود او باز می شود. Ezio” “که کاملا از باز شدن در و نشانه ها و سمبل های درخشان روی دیوار معبد حیرت زده شده است ، قدم به قدم و آهسته وارد معبد می شود .سپس یک شخص نورانی ظاهر می شود او به Ezio می گوید : ” خوش آمدی فرستاده ” ” آدم ” و ” حوا ” ناراحت شدند و از بهشت دور شد اند … ما که مشغول حاضر کردن وسایل مورد نیاز برای خارج شدن از کره ی زمین بودیم ، ناگهان متوجه شده یم که ” آدم ” و ” حوا ” یکی از درخشان ترین ” سیب های بهشتی ” را برداشته اند و به سمت سرزمین های سوخته ای که انسان ها مشغول جنگ و دعوا هستند فرار می کنند ما از این کار آنها ها خیلی ناراحت شده ایم و چون دست زدن و برداشتن ” سیب های بهشتی ” را برای آن ها ممنوع کرده بودیم ، ما فرصت زیادی نداشتیم و اگر بیشتر از این روی کره ی خاکی می ماندیم ، خشم طبیعت قبل از هر چیزی ، نوع و نژاد ما را از بین می برد ! اما این کار ما بسیار به به طول انجامید و بالاخره خشم طبیعت همه ی زمین را فراگرفت و همه چیز و همه کس را به غیر از ” سیب های بهشتی ” نابود کرد! همه چیز دوباره از اول شروع شد و طبیعت دوباره زنده شد ، ما هم با انسان های باقیمانده به همون جزیره ی سرسبز خودمون برگشتیم و چون تعداد ما خیلی کمتر شده بود ، موفق نشدیم ” سیب های بهشتی ” را دوباره جمع آوری می کنیم ، انسان ها را رها کردیم تا دوباره روی زمین زندگی کنند. اما همیشه نگران ” سیب های بهشتی ” بودیم چون اگر به دست یکی از انسان ها بیفتد ممکن است او را فریب بدهد . این همان موضوعی است که دوباره اتفاق خواهد افتاد و دوباره خشم طبیعت کره ی زمین برانگیخته خواهد شد. تو باید قبل از اینکه خشم طبیعت بیدار شود ، مکان همه ی ” سیب های بهشتی ” باقی مانده را پیدا کنی و ” سیب ها ” را برای ما بدست آوری تا ما آن ها را نابود کنیم و جلوی جنگ و دعوای به وجود آمده را بگیریم. برای همین من باید این پیغام را از طریق دزموند به تو میرساندم ” دزموند ” … عجله کن ! زمان زیادی نمانده است! ” Ezio” “می پرسد : ” دزموند کیست ؟صبر کن و نرو ! من سوال های زیادی دارم ! ” وداستان همچنان ادامه دارد… پایان شایان کرمی(chrome) نویسنده شایان کرمی راهی که از رویاها به موفقیت می رود وجود دارد ، تنها باید با دیدی درونی آن را بیابیم ، با شهامت در آن پا بگذاریم و با پشتکار آن را دنبال کنیم . (کالپاناچاوالا K.C ) تاریخچه و داستان بازی ها 68 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای ارسال دیدگاه باید وارد شوید خوندم دستت طلا :wink: ۰۰ پاسخ سبلام و تشکر از دوست خوبم شایان متن خوب و اثرگذاری بود از سرانجام قصه اتزیو! همیشه شاد و همیشه خوش باشید ۰۰ پاسخ بهنام جان خوشحال که پس از مدتی دوباره در این پست دیدگاهی نوشتی خوشحالم که دوستانی مانند شما دارم ۰۰ ۱۰ min طول کشید تا بخونم :mrgreen: واقعا خسته نباشی عزیز که اینقدر زحمت کشیدی . در اینجور بازی ها واقعا خوب بودن داستان خیلی مهمه و داستان اساسین ۳ عالی به نظر می رسه ۰۰ پاسخ خواهش میکنم قرار بود این قسمت بیش از ۴۰۰۰ کلمه باشد! به خاطر راحت تر بودن دوستان کوتاه شد ۰۰ ممنون شایان جان با اجازه بچه ها من رسما دارم از سایت دنیای بازی وداع می کنم سایت مجله خوبی بود همه بتونه انشالله بمونه . از همه کسانی که بدی یا خوبی از من دیدن می گم ما رو حلال کنید ما اگه قابل بودیم یه عضو کوچیکی از این مجموع بودیم که ارزو می کنیم همیشه دنیای بازی پاینده بمونه . ما ادم هستیم و احساسات داریم ۴ سال این سایت می شناسیم بهش سر می زنیم خدای جدایی سخته ولی چه کنیم باید دل کند . با تشکر پوریا رمضانی ۰۰ پاسخ میخوای بری به بازینگارت سر بزنی؟ ۸) ۰۰ ما که ازادی مون از اول زندگی گرفتن نمی خوام محدودیت ها رو توی یجای که دوست داشتم باز ببینم من خیلی از بچه ها خودمو گم نکردم که سایت یا مجله دنیای بازی از یادم ببرم ۰۰ مهدی جان امیدوارم بتوانیم در دبازی نگار هم موفقیت های دنیای بازی را نیز تکمیل کنیم من نیز فعالیت دوگانه ای خواهم داشت ۰۰ قابل توجه کسانی که میگن ACB و ACR تکراری شده بود باید بگم بعضی موقع نیاز تکرار کنیم تا داستان به نحو احسنت ÷یش بره والا نه سرنوشت اتزیو معلوم بود الان نه الطائر البته جدا از تزریق افکار غرب و فراماسونی گفتم والا از اون لحاظ کلا از ریشه داستان تخیلی و دروغ محضه ۰۰ پاسخ من چند سال پیش که بازی اومد داستانش رو توی یه فروم خوندم وقتی داستان رو میخوندم یاد اون موقعی افتادم که برای اولین داستان بازی رو خوندم :) ۰۰ پاسخ ممنون شایان جان.اساساینز کرید واقعا داستان زیبایی داره.حالا چرا قست سومشو این قدر دیر فرستادی؟در کل زیبا بود.کریس از pc$ ۰۰ پاسخ خواهش می کنم علی جان البته این قسمت ششم بود! و دلیل دیر ارسال شدن مشکلاتی بود کهه به کمک آقای حکیمی حل شد. ۰۰ شایان عزیز دمت گرم! داستان های دیگه ای هم در کار هست یا این اخری بود؟ ۰۰ پاسخ دوست قدیمی! داستان های بسیاری از بازی های بسیاری هست که بزودی با کمک دوستان منتشر خواهیم کرد ۰۰ با تشکر از شایان عزیز…هنوز نخوندم…چقدر طول کشید قسمت اخرش شایان جان…یه چندتا عکسم میذاشتی عالی میشد…حالا بریم بخونیم..منکه از طرفدارهای پروپاقرص قسمتهای قبلی بودم :wink: ۰۰ پاسخ ممنون در سری بعدی مقاله استفاده می شود امیر جان ۰۰ ممنونم شایان جان،اساسینس کرید همیشه از داستان غنی برخوردار بوده و منکه خیلی دوستش دارم… ______________________________ Copyright © ۲۰۰۹-۲۰۱۲ MEA Co. All rights reserved :arrow: انجمن حقوق بگیران مایکروسافت ۰۱ پاسخ خواهش می کنم روزبه جان! در این جا خاطب می خواستم به خاطر این مقاله از بسیاری از دوستان تشکر کنم. -تقدیم به ح.ق.ت شاید روزی به خاطر مع.رفتش به سایت بازگردد -تقدیم ن.خ که در این مدت یاور اصلی من بود -تقدیم به مهدی هاشمی علی کوروشی رسول و نیما جلالی دوستان خوبم که کمک های زیادی به من در رسیدن به هدفم کردند -تقیدم به همه ی دوستان خوبم که تا این لحظه و در این شش قسمت مرا یاری کردند -تشکر از آرش حکیمی و سعید زعفرانی که مرا در نگارش و نوع نگارش مطلب یاری نمودند شایان کرمی دی ۱۳۹۰-تیر ۱۳۹۱ ۰۰ منظورم از نمیا جلالی مهندس نیما پیر مردای است. با تشکر ۰۰ نمیا=نمیا ۰۰ نمایش بیشتر
سبلام و تشکر از دوست خوبم شایان متن خوب و اثرگذاری بود از سرانجام قصه اتزیو! همیشه شاد و همیشه خوش باشید ۰۰ پاسخ
۱۰ min طول کشید تا بخونم :mrgreen: واقعا خسته نباشی عزیز که اینقدر زحمت کشیدی . در اینجور بازی ها واقعا خوب بودن داستان خیلی مهمه و داستان اساسین ۳ عالی به نظر می رسه ۰۰ پاسخ
ممنون شایان جان با اجازه بچه ها من رسما دارم از سایت دنیای بازی وداع می کنم سایت مجله خوبی بود همه بتونه انشالله بمونه . از همه کسانی که بدی یا خوبی از من دیدن می گم ما رو حلال کنید ما اگه قابل بودیم یه عضو کوچیکی از این مجموع بودیم که ارزو می کنیم همیشه دنیای بازی پاینده بمونه . ما ادم هستیم و احساسات داریم ۴ سال این سایت می شناسیم بهش سر می زنیم خدای جدایی سخته ولی چه کنیم باید دل کند . با تشکر پوریا رمضانی ۰۰ پاسخ
ما که ازادی مون از اول زندگی گرفتن نمی خوام محدودیت ها رو توی یجای که دوست داشتم باز ببینم من خیلی از بچه ها خودمو گم نکردم که سایت یا مجله دنیای بازی از یادم ببرم ۰۰
مهدی جان امیدوارم بتوانیم در دبازی نگار هم موفقیت های دنیای بازی را نیز تکمیل کنیم من نیز فعالیت دوگانه ای خواهم داشت ۰۰
قابل توجه کسانی که میگن ACB و ACR تکراری شده بود باید بگم بعضی موقع نیاز تکرار کنیم تا داستان به نحو احسنت ÷یش بره والا نه سرنوشت اتزیو معلوم بود الان نه الطائر البته جدا از تزریق افکار غرب و فراماسونی گفتم والا از اون لحاظ کلا از ریشه داستان تخیلی و دروغ محضه ۰۰ پاسخ
من چند سال پیش که بازی اومد داستانش رو توی یه فروم خوندم وقتی داستان رو میخوندم یاد اون موقعی افتادم که برای اولین داستان بازی رو خوندم :) ۰۰ پاسخ
ممنون شایان جان.اساساینز کرید واقعا داستان زیبایی داره.حالا چرا قست سومشو این قدر دیر فرستادی؟در کل زیبا بود.کریس از pc$ ۰۰ پاسخ
خواهش می کنم علی جان البته این قسمت ششم بود! و دلیل دیر ارسال شدن مشکلاتی بود کهه به کمک آقای حکیمی حل شد. ۰۰
با تشکر از شایان عزیز…هنوز نخوندم…چقدر طول کشید قسمت اخرش شایان جان…یه چندتا عکسم میذاشتی عالی میشد…حالا بریم بخونیم..منکه از طرفدارهای پروپاقرص قسمتهای قبلی بودم :wink: ۰۰ پاسخ
ممنونم شایان جان،اساسینس کرید همیشه از داستان غنی برخوردار بوده و منکه خیلی دوستش دارم… ______________________________ Copyright © ۲۰۰۹-۲۰۱۲ MEA Co. All rights reserved :arrow: انجمن حقوق بگیران مایکروسافت ۰۱ پاسخ
خواهش می کنم روزبه جان! در این جا خاطب می خواستم به خاطر این مقاله از بسیاری از دوستان تشکر کنم. -تقدیم به ح.ق.ت شاید روزی به خاطر مع.رفتش به سایت بازگردد -تقدیم ن.خ که در این مدت یاور اصلی من بود -تقدیم به مهدی هاشمی علی کوروشی رسول و نیما جلالی دوستان خوبم که کمک های زیادی به من در رسیدن به هدفم کردند -تقیدم به همه ی دوستان خوبم که تا این لحظه و در این شش قسمت مرا یاری کردند -تشکر از آرش حکیمی و سعید زعفرانی که مرا در نگارش و نوع نگارش مطلب یاری نمودند شایان کرمی دی ۱۳۹۰-تیر ۱۳۹۱ ۰۰