خانه » تاریخچه و داستان بازی ها
سری Halo در نسل ششم و هفتم یکی از برگ برندههای مایکروسافت بود. مجموعهای که داستان مبارزه و جانفشانی سربازان سلحشور انسان در مبارزات بین کهکشانی و تلاش آنها برای نجات کل جهان را روایت میکرد. اما تعداد نسخههای این سری به قدری زیاد شده که ممکن است تجربهی همهی این نسخهها از حوصلهی علاقمندان به این سری خارج باشد.
امروز در بخش تاریخچه و داستان بازیها در دنیای بازی قصد داریم تا به شرح داستان سری بازی Halo بپردازیم و قصهی سربازان افسانهای را تعریف کنیم که برای نجات نوع بشر در سیارات و کهکشانهای دیگر به مبارزه با بیگانگان مختلف میپردازند. با ما همراه باشید
اجازه بدید در ابتدای داستان سری بازی Halo به شرح وقایعی بپردازیم که مقدمات دنیای هیلو و منطق حاکم بر این دنیا را برای ما تعریف میکند. این اطلاعات نه در یک بازی خاص بلکه از طریق منابع مختافی مثل کمیکها و کتابها، آرتوورکهای بازی و فلشبکهای مختلف در نسخههای مختلف به دست آمدهاند.
ما در دنیای هیلو با ۳ نژاد اصلی سر و کار داریم: انسان یا بشر، پریکرسر «Precursor» و فوررانر«Forerunner».
حدود ۱۵ میلیون سال قبل، پیکرسرها اولین نژادی بودند که در جهان میزیستند، آنها Mantle of Responsibility یا همان «مسئولیت پیش برد بقای نظامِ زیستی و فیزیولوژیک در کیهان» را بر عهده داشتند انسانها و فوررانرها را خلق کردند. اما پس از مدتی آنها تصمیم گرفتند تا این مسئولیت را به نژاد دیگری بسپارند. آنها بشریت را برای انجام این وظیفه انتخاب کردند. همانند داستان هابیل و قابیل، در اینجا فوررانرها به نژاد انسان حسودی کردند و دست به کار وحشتناکی زدند. آنها با تمام قوا به پریکرسرها حمله کردند. با ادامهی حملات و نسل کشی فوررانرها، پریکرسرهایی که توانستند از کشتار فرار کنند به کهکشان ماژلانی« Magellanic Clouds» فرار کردند
در ادامهی داستان سری بازی هیلو پریکرسرها تصمیم گرفتند تا بدن خود را به ذرات اتمی تجزیه کنند تا علاوه بر اینکه بتوانند از دست حملات فوررانرها پنهان شوند، پس از گذشت مدتی نیز به حالت عادی بدن خود برگردند و به زندگی ادامه دهند. نکتهی غمانگیز Halo در اینجاست که پریکرسرهای باقیمانده هیچوقت نمیتوانند به حالت اولیهی خود برگردند. ذرات اتمی آنها به مرور زمان فاسد شده و به فلاد «Flood» تبدیل میشوند.
فلاد این توانایی را دارد تا با وارد شدن به بدن موجودات زنده آنها را بکشد و جسد آنها را تسخیر کند. اجساد موجودات به همدیگر پیوند میخورند و به یک تودهی عظیم تبدیل میشوند. تودهای که توسط یک مغز فرماندهی و مدیریت میشود.
برگردیم به دو گونهی دیگر، فوررانرها با شکست دادن پریکرسرها بر کهکشان حکومت میکنند. همانند جبههی امپراطوری در جنگ ستارگان، آنها یک حکومت دیکتاتوری را بر روی کهکشانهای تحت سلطهی خود اعمال کردهاند و معتقدند که خودشان نژاد برتر کهکشانها هستند. انسانها در فاصلهای بسیار دورتر از آنها زندگی میکنند و تا مدتی کاری به فوررانرها ندارند. اما باز هم جنگی دیگر رخ میدهد، این بار انسانها به مناطق تحت سلطهی فوررانرها حمله میکنند و جنگی هزارساله میان آنها شکل میگیرد.
بشریت در طی این مبارزات در یکی از سیارات پریموردیال، یکی از پیرترین پریکرسرهای زنده را پیدا میکند. پریموردیال به کهنترین و پنهانترین اسرار عالم آگاه است. او جریان تبدیل شدن پریکرسرها به فلاد را برای انسانها فاش میکند. به دنبال تبدیل پریکرسرها به فلاد، آنها تحت فرمان یک موجود وحشتناک به نام گریومایند همانند یک انگل به زندگی خود ادامه میدهند. قسمت وحشتناک اینجاست که گریومایند نه تنها توانایی تسخیر جسم موحودات را دارد، بلکه میتواند به علوم و خاطرات آنها نیز دسترسی داشته باشد. فلذا هرچه بزرگتر میشود شکست دادن او نیز سختتر میشود.
گریومایند تصمیم دارد تا از کل کیهان انتقام بگیرد و حملات خود به نقاط مختلف را شروع میکند. موج این حملات به انسانها میرسد و آنها بدون اینکه بدانند با چه چیزی مبارزه میکنند مجبور به حمله به دیگر نژادهای کیهان میشوند و اولین انتخاب آنها فوررانرها هستند.
بشریت حالا با یک بهانهی منطقی، یعنی پیش برد حیات خود در سیارات دیگر و کاهش خطر ریسک انقراض گونهی خود به فتح سیارات و کهکشانهای دیگر میپردازد. در انتهای نبرد با فوررانرها انسانها پیروز این نبرد میشوند. فوررانرها ماجرای فلاد را باور نمیکنند. به نظر آنها بشریت این قصه را سر هم کرده تا برای تهاجمات خود یک بهانهی به ظاهر منطقی داشته باشد.
در ادامه داستان سری بازی Halo، بشریت پس از پیروزی بر فوررانرها به مقابله با فلاد پرداخت و توانست گریومایندها را مجبور به عقب نشینی کند. پس از آن بشریت که خسته از جنگ بود نتوانست با شورش فوررانرها مقابله کند و این بار از آنها شکست خورد. فوررانرها انسانها را به زمین تبعید میکنند. سیارهای بسیار دور در کیهان. نژاد دیگری به نام نژاد سن شایوم که به انسانها در جنگ کمک کرده بود هم در سیارهی خود حبس شد.
فوررانرها پس از تبعید نژادهای خاطی به مقابله با فلاد میپردازند. متاسفانه آنها خیلی دیر به این نتیجه میرسند که شانسی برای شکست دادن آنها ندارند. فوررانرها برای مقابله با فلاد به دو گروه تقسیم شدند. گروه اول به سرپرستی و مسئولیت «دای-دکت» پیشنهاد ساخت سیارههای آهنینی به نام Shield World را داد تا بتوانند ریسک نفوذ فلاد به داخل سیاره را به حداقل امکان برسانند.
گروه دوم به رهبری « مستر بیلدر» پیشنهاد ساخت حلقههای بزرگی را مطرح کرد، حلقههایی که با فعال شدنشان تمام موجودات زندهی کیهان در فاصلهی ۲۵۰۰۰ سال نوری من جمله فلادها را نابود میکنند و علاوه بر آن پس از نابودی میتوانند یک چرخهی حیات جدید را شروع کنند. این حلقهها را ما به نام حلقههای هیلو میشناسیم.
شورای فوررانرها تصمیم گرفت ریسک اقدامات را به حداقل ممکن برساند. فلذا با ساخت حلقههای هیلو موافقت کرد. دای دکت ناراحت از اینکه با پیشنهاد او موافقت نشده دست به شورش بر علیه فوررانرها زد. او با فناوری خاص خود که کامپوزر «Composer» نام داشت تمام یاران خود را به رباتهایی به نام پرومیتین «Promethean» تبدیل کرد که توسط یک هوش مصنوعی واحد کنترل میشدند. دای دکت در این شورش شکست خورد و در یکی از سیارات مصنوعی خود به نام Requiem به خواب مصنوعی فرو رفت.
فوررانرها بدون هیچ مخالف یا مزاحمتی به ساخت حلقهای هیلو ادامه دادند. در این بین همسر دایدکت که ما او را به نام لایبررین«Librarian» میشناسیم به جمعآوری مواد وراثتی هرگونه که در کیهان زندگی میکرد پرداخت تا در صورت فعال شدن حلقههای هیلو بتواند فرآیند تکامل موجودات را سرعت ببخشد. با ساخت اولین حلقهی هیلو فوررانرها تصمیم گرفتند آن را بر روی یکی از سیارهها امتحان کنند و چه کاندیدی بهتر از خائنینی که به انسانها کمک کرده بودند: نژاد سن شایوم! در نتیجهی این ازمایش نژاد سن شایوم مورد یک نسلکشی ظالمانه قرار گرفت…
اما در ادامه داستان سری بازی Halo، حقههای هیلو تنها سلاح فوررانرها نبود. آنها دست به ساخت یک هوش مصنوعی به نام مندیکنت بایس «Mendicant Bias» زدند و به کمک او توانستند بر فلاد برتری یابند. اما نکته اینجاست که فلاد علاوه بر تسخیر جسم موجودات زیستی میتوانست با یک انگل خاص سیستمهای دیجیتالی را نیز تحت فرمان خود در بیاورد. این هوش مصنوعی پس صحبت با پری موردیال« پیرترین پریکورسر کیهان که او هم به فلاد آلوده شده» بر علیه فوررانرها شد و زمان فعالسازی سیستمهای هیلو را جلو انداخت تا یکبار برای همیشه همه را نابود کند.
به لطف تلاشهای لایبررین، DNA موجودات کیهان پس از این نابودی سالم ماند و حلقههای هیلو وظیفهی دوم خود را شروع کردند. آنها موجودات مختلف را به سراسر کیهان فرستاند. در طی این فرایند نژاد انسان باری دیگر به زمین فرستاده شد تا شروعی دوباره را آغاز کند.
گفتن این نکته برای درک قسمتی از وقایع داستان سری بازی Halo ضروریه. در اواخر دورهی فوررانرها آنها در آخر به این نتیجه میرسند که انسانها موجودات شایستهتری برای انجام وظیفهی Mantle of Responsibility هستند. فلذا بر روی تمامی تکنولوژیهای خود قفلی زیستی نصب میکنند. جوری که این تکنولوژیها فقط با DNA انسانها یا به قول فوررانرها «Reclaimer» فعال بشوند و نژاد دیگری به آنها دسترسی پیدا نکنند. «در ادامه داستان سری بازی Halo متوجه میشوید که چرا به این نکته اشاره کردم»
بیایید چند هزار سال به جلو برویم. نژاد سن شایوم برگشته و به کمک نژادی دیگر به نام سنگهیلی «Sangheili» گروه کاوننت «Covenant» را تشکیل داده است. در کمال تعجب سران نژاد سن شایوم از کشتار حلقههای هیلو به عنوان یک رویداد مقدس یاد میکنند. با وجود نژادهای دیگر در جبهی کاوننت اما نژاد سن شایوم خود را به عنوان پیامبران این جبه معرفی و پذیرفته میشوند.
سری به زمین بزنیم. انسانها هم در این میان بیکار ننشستند. آنها به سیارات دیگر پا گذاشتند و به استخراج منابع از سیارات مختلف پرداختند. ساکنان سیارات دیگر با این استعمار به مخالفت پرداخته و با انسانها وارد جنگ میشوند. این جنگها منجر به تشکیل یگان UNSC شد که در ادامه به نقش انها در این اتفاقات اشاره میکنیم.
کاوننت که میدانست انسانها با حلقههای هیلو و موجودیت آنها به مخالفت میپردازند تصمیم گرفت تا با آنها وارد جنگ شود. با شروع این جنگ ماجراهای بازی Halo Wars هم آغاز میشود و شروع تازهای در داستان سری بازی Halo به حساب میآید.
کشتی فضایی Spirit of Fire به فرماندهی کاپیتان James Cutter به سیاره Harvest فرستاده میشود؛ جایی که اولین نبردهای میان انسانها و کاوننت شروع شده. گروهی از سربازان UNSC به فرماندهی سرهنگ دوم John Forge همراه با پروفسور Ellen Anders به سطح سیاره فرستاده میشوند تا علت حضور کاوننت را بررسی کنند. اندِرز کشف میکند که کاوننت در حال جستجوی فناوریهای باستانی Forerunner است. آنها میخواهند مسیر رسیدن به سلاحها و اسرار فوررانرها را به دست بیاورند.
قهرمانان بازی با یک Arbiter به نام مورامی روبرو میشوند که دشمن اصلی آنها در جریان بازی است. آربیترها افرادی هستند که از جبههی کاوننت به بیرون تبعید شدهاند و با جانفشانی و فداکاریهای بسیار دوباره توانستهاند به جبهه راه وارد شوند. او تلاش میکند اندرز را دستگیر کند تا از دانش او برای یافتن سلاحهای فوررانر استفاده کند .جنگ به سیاره Arcadia کشیده میشود. در اینجا نبرد بزرگی بین نیروهای UNSC و Covenant رخ میدهد. مورامی متوجه میشود که برای دسترسی به تسلیحات فوررانر به DNA یک اسان نیاز دارد و اندرز را میرباید. Spirit of Fire برای نجات او وارد عمل میشود.
کاپیتان کاتر و نیروهایش متوجه میشوند که کاوننتها قصد فعالسازی یک Shield World را دارند؛ این مکان در واقع شامل کارخانهای عظیم برای تولید کشتیهای جنگی فوررانری است. اگر کاوننت موفق شود، میتواند ناوگان عظیمی بسازد و بشر عملاً نابود خواهد شد. بعد از نبردهای سنگین، Spirit of Fire با قربانی کردن پیشران اصلی خود، هسته رآکتور کشتی را به مرکز Shield World منتقل کرده و با انفجار آن، پایگاه عظیم فوررانری و ناوگان در حال ساخت را نابود میکند.
در میان فرار دکتر اندرز او با یک گونهی فلاد مواجه میشود که به لطف لایبررین آنها هم پس از انفجارهای هیلو در کهکشان وجود دارند.کشتی Spirit of Fire به خاطر از دست دادن پیشران Slipspace دیگر نمیتواند به زمین بازگردد. کاتر و خدمهاش در فضا به حالت سرگردان باقی میمانند. کاتر به افرادش دستور میدهد که به خواب مصنوعی فرو بروند و سرنوشت خود را به دست قضا و قدر بسپارند. این سرنوشت آنها بعداً در Halo Wars 2 پیگیری میشود.
در ادامه داستان سری بازی Halo، به اولین قسمت از مجموعهی مسترچیف رسیدیم. قبل از شرح داستان Halo Reach اجازه بدید توضیح دهیم که اصلا مسترچیف چگونه سر از نیروهای مبارز انسان در آورد.
برای تقویت یگان UNSC، دانشمندی به نام کاترین هالزی تصمیم میگیرد تا با ربودن کودکان و انجام آزمایشهای مختلف آنها را به ابرسرباز تبدیل کند. تلفات این آزمایش بسیار زیاد بود اما بازهم افرادی از این آزمایش جان سالم به در بردند. این افراد جوخهی به خصوصی به نام جوخهی اسپارتان را تشکیل دادند. یکی از سربازان این جوخه «جان ۱۱۷» بود. شخصیتی فداکار و شجاع که ما در سری بازی هیلو او را به نام مستر چیف «Master Chief» میشناسیم.
با ادامهی نبرد کاوننت و انسانها نیروهای کاوننت به صورت پنهانی به سیارهی ریچ «Reach» وارد میشوند. این سیاره پس از زمین به عنوان مهمترین سیاره در جبههی بشریت شناخته میشود. دکتر هالزی جوخهای به نام اسپارتان ۳ راهاندازی کرده و تیم خبرهای از این جوخه به نام نوبل «Noble Team» به ریچ فرستاده میشوند تا علت ناآرامیهای موجود در آن را بررسی کنند. بازیکن در نقش سربازی به نام Noble 6 قرار میگیرد و به این تیم میپیوندد.
تیم نوبل متوجه حضور کاوننت در سیارهی ریچ میشود و چندین عملیات بر علیه آنها تدارک میبیند. هرچند این عملیاتها با موفقیت روبرو است اما کاوننت نیز در مقیاس بزرگی به ریچ حمله میکند و نیروهای UNSC مجبور به عقبنشینی میشوند.با شدت گرفتن حمله، بیشتر پایگاههای انسانی سقوط میکنن. UNSC تصمیم میگیره پروژهای مخفی به نام AI Cortana رو از Reach خارج کنه، به کمک این هوش مصنوعی انسانها میتوانند برندهی جنگ باشند. Noble Team مسئولیت محافظت از کورتانا و انتقالش به کشتی Pillar of Autumn را بر عهده میگیرد.
نیروهای تیم نوبل در راه محافظت از کورتانا جان خود را از دست میدهند. در نهایت نوبل ۶ موفق میشود تا هوش مصنوعی را به کاپیتان کیز «Keyes» تحویل دهد. در ادامه داستان سری بازی Halo کاپیتان با کشتی Pillar of Autumn از ریچ خارج میشود. کشتیای که مستر چیف نیز در آن حضور دارد و به حالت خواب مصنوعی فرورفته است تا در صورت نیاز به او وارد عمل شود.
نوبل ۶ پس از تحویل دادن کورتانا به کاپیتان کیز به توپخانه میرود تا با پوشش دادن Pillar of Autumn به او در فرار از ریچ کمک کند. با خروج موفقیت آمیز کشتی، نوبل ۶ دیگر راه فراری ندارد. او یکه و تنها با نیروهای کاوننت مبارزه میکند و در نهایت کشته میشود.
با مرگ قهرمانانهی نوبل ۶ بازی Halo Reach به پایان میرسد.
در ادامه داستان سری بازی Halo، به قدیمیترین عنوان هیلو رسیدیم. جایی که ما در قامت مسترچیف از خواب مصنوعی بیدار میشویم.
پس از آنکه کشتی Pillar of Autumn توانست از سیارهی ریچ به سلامت خارج شود، کورتانا کنترل کشتی را به دست میگیرد و با یک پرش تصادفی آن را به جای دیگری از کهکشان میبرد. نیروهای کاوننت اما سیریشتر از این حرفها هستند و به تعقیب کشتی میپردازند. با توجه به ارزش بسیار بالای کورتانا کاپیتان کیز تصمیم میگیرد تا سرباز اسپارتان را بیدار کند و هوش مصنوعی را به دست او بسپارد.
کورتانا بر روی یک حافظهی قابل حمل ذخیره میشود و درلباس مسترچیف جاسازی میشود. او حالا میتواند با او مشورت کند و از کمکهایش بهرهمند شود. مسترچیف به دستور کاپیتان کیز همراه با سربازان دیگر کشتی وارد یک سفینهی نجات میشوند. نزدیکترین مکان قابل فورد سازهی حلقه مانند عجیب سرگردان در فضاست. این سازه یکی از همان حلقههای هیلو به جا مانده از دوران فوررانرهاست. حلقهای که در داستان با نام حلقهی ۰۴ «installation 04» شناخته میشود و گیلتی اسپارک ۳۴۳ نیز بر روی آن قرار دارد.
مسترچیف بیخبر از ماهیت اصلی حلقه مجبور به فرود اضطراری بر روی حلقه میشود. از طرفی کشتی Pillar of Autumn بر روی حلقه سقوط میکند و کاپیتان کیز به دست کاوننت اسیر میشود. مسترچیف با دیدن اکوسیستم و حیات موجود بر روی حلقه تصمیم میگیرد تا علاوهبر نجات کاپیتان کیز و گروهش ، راز و علت وجود این حلقه را کشف کند.
پس از نجات کاپیتان کیز، آنها متوجه میشوند که کاوننت از این حلقه به عنوان یک سلاح بسیار مرگبار یاد میکند. پس تصمیم میگیرند تا اطلاعات بیشتری به دست آورند. گروه کاپیتان کیز با ورود به یک تاسیسات قدیمی که متعلق به فوررانرهاست با فلاد برخورد میکند. با باز شدن یکی از کپسولهای حاوی فلاد تمام جوخه من جمله خود کاپیتان کیز به فلاد آلوده میشوند.
از آن طرف مسترچیف و کورتانا به نقشههای سیستم کنترل هیلو دست پیدا میکنند. گیلتی اسپارک ۳۴۳ با مسترچیف صحبت میکند و به او میگوید تا برای جلوگیری از فلاد و کشتن کاوننتها حلقهی هیلو را فعال کند. کورتانا در آخرین لحظات متوجه حقهی گیلتی اسپارک میشود و به مسترچیف اعلام میکند که با این کار چه سرنوشتی در انتظار موجودات کیهان است آنها تصمیم میگیرند تا به کمک راکتور کشتی Pillar of Autumn حلقهی هیلو را نابود کنند. برای این کار به کدهای دسترسی کاپیتان کیز احتیاج دارند.
مسترچیف بیخبر از همهجا به مکان کاپیتان کیز میرود و با اجساد انسان و کاوننتها در کنار هم مواجه میشود. کاپیتان کیز در حال تبدیل شدن به گریومایند تودهی فلاد است و اگر اینچنین شود تمام اطلاعات حیاتی به دست فلاد میافتد. چیف با نابودکردن مغز کاپیتان کیز جلوی این اتفاق را میگیرد. به کمک ایمپلنتی که در مغز کیز جاساز شده بود به کدهای لازم برای برداشت راکتور دست پیدا میکند و حلقهی هیلو را منهدم میکند. در لحظات آخر به همراه کورتانا با یک سفینهی نجات از حلقه فرار میکند. کورتانا به چیف میگوید که این تنها یکی از چندین حلقهی هیلوی موجود در کیهان بود و کار آنها هنوز تمام نشده است.
گیلتی اسپارک نیز که دیگر چیزی برای محافظت و دلیلی برای ماندن ندارد به سمت سیارهی Threshold که نزدیکترین سیاره است میرود. او توسط کشتی کاوننتها گرفته میشه و به حلقهی ۰۵ برده میشود. جایی که در قسمت بعدی نقشی اساسی را ایفا میکند.
مسترچیف و کورتانا به زمین باز میگردند. نیروهای UNSC در ایستگاه دفاعی مدار زمین با برگذاری یک جشن از اقدامات چیف تقدیر میکند. در این میان نیروهای کاوننت به رهبری Prophet of Regert به زمین حمله میکنند و چیف و کورتانا از انفجار ایستگاه جلوگیری میکنند.
در داستان سری بازی هیلو Prophet of Regert قطعهای متعلق به فوررانرها را رمز گشایی کرده و مکان تمام حلقههای هیلو را به دست آورده. اما در این قطعه از یک مکان به نام The Ark نام برده شده که در آن میتوان تمام حلقههای هیلو را به طور همزمان فعال کرد. برای رسیدن به The Ark باید از پورتال خاصی که در زمین قرار دارد استفاده کرد و به همین دلیل Prophet of Regert به زمین حمله میکند.
چیف پس از نبرد در شهر نیومامبوسا در آفریقا، نیرویهای کاوننت را وادار به عقب نشینی میکند. او از این عقب نشینی کمال استفاده را میکند و همراه با سرگرد جانسون و کاپیتان میراندا کیز « دختر کاپیتان کیز» به وسیلهی کشتی In Amber Clad به تعقیب کشتی آنها میپردازد.
همزمان در High Charity پایتخت شناور کاوننت، فرماندهی نیروهای کاوننت در بازی قبل، تل وادام، که نتوانست از انفجار حلقهی ۰۴ جلوگیری کند محاکمه میشود. اما به جای مجازات اعدام، او به مقام آربیتر تنزل رتبه پیدا میکند. حالا آربیتر باید برای بازپسگیری مقام خود به شکار کاوننتهای اخراجی از این جبهه بپردازد.
نیروهای کاوننت که وظیفهی محافظت از یک معدن را بر عهده داشتند با گیلتی اسپارک مواجه شده بودند اما گیلتی اسپارک اینبار حقیقت ماجرا را به آنها گفت. نیروهای کاوننت حالا میدانند حلقههای هیلو و انفجار آنها نه تنها یک اتفاق مقدس نیستند، بلکه یک کشتار و نسل کشی عظیم به حساب میآیند. آنها دچار شک و تردید شدهاند و آربیتر نیز به همین علت قصد کشتن آنان را دارد.
مسترچیف در داستان سری بازی هیلو پس از تعقیب و گریزهای زیاد بالاخره دستش به Prophet of Regert میرسد و او را میکشد. پس از این کار نیروهای پرافت با بمباران پلاسمایی چیف را تحت فشار قرار میدهند و او از سر ناچاری خود را به درون دریا پرت میکند. چیف به صورت نیمه جان در آب غوطهور است که در بازوهای هشتپای عظیمی گرفتار میشود. این هشتپا یکی از گریومایندهای بجا مانده در این سرزمین است.
همزمان آربیتر به ماموریت خود ادامه میدهد. او رهبر کاوننتهای گمراه را میکشد و با گیلتی اسپارک روبرو میشود. او با شنیدن توضیحات گیلتی اسپارک به فرماندهان خود شک میکند. آربیتر تصمیم میگیرد تا به کمک گیلتی اسپارک جلوی فعال شدن حلقهی ۰۵ را بگیرد. اینجاست که فرماندهی یکی از نژادهای کاوننت که تارتاروس نام دارد سر میرسد و با یک ضربه آربیتر را به اعماق درهای پرت میکند. اینجا گریومایند به کمک آربیتر میآید و او را نیز نجات میدهد.
گریومایند با توضیح حقیقت پشت حلقههای هیلو آربیتر و مسترچیف را متقاعد میکند تا با یکدیگر متحد شوند و جلوی پیامبران باقیمانده « Truth و Mercy» را بگیرند. چیف مجبور میشود تا کورتانا را به عنوان گرو به گریومایند تسلیمم کند. آربیتر نیز به جانسون در حلقهی ۰۵ میپیوندد تا با کشتن تارتاروس جلوی فعال شدن حلقه را بگیرد.
همزمان در هایچریتی Truth به بهانهی خیانت و کمکاری نیروهای الیت «که از نژاد سانگهیلی بودند» نیروهای بروت را جایگزین آنها میکند. این کار باعث یک جنگ داخلی میان الیت و بروت میشود. آربیتر به نیروهای الیت میپیوندد. Mercy توسط فلاد کشته میشود و Truth همراه با یک کشتی جنگی به سمت زمین حرکت میکند تا حلقههای هیلو را فعال کند. نیروهای الیت و فلاد با هم متحد میشوند تا جلوی Truth را بگیرند. پس از شکست دادن نیروهای بروت فلاد در هایچریتی پخش میشود و نیروهای الیت با سفینههای خود آنجا را محاصره میکنند تا جلوی پخش فلاد با باقی کهکشان را بگیرند.
مسترچیف برای کشتن Truth به طور مخفیانه در کشتی او، Dreadnought قایم شد. او حالا منتظر یک فرصت مناسب است تا جبههی کاوننت را برای همیشه نابود سازد.
داستان این نسخه از بازی، همزمان با اتفاقات Halo 2 رخ میدهد. ما این بار در نقش روکی«Rookie» سرباز کمحرف و منزوی یک جوخهی ۶ نفره ی Orbital Drop Shock Troopers « به اختصار ODTS» به نام آلفا-۹ قرار میگیریم.
پس از حملهی کاوننت به زمین، چندین تیم ODTS درون محفظههای خاصی به زمین شلیک میشوند و ماموریت پیدا میکنند تا بر روی سفینهی کاوننت فرود آمده و آنها را غافلگیر کنند. فرماندهان امیدوارند که در طی این حمله بتوانند Prophet of Regert را دستگیر کنند تا هم یک برگ برندهی بزرگ را به دست آورند و هم اطلاعات حیاتی و مهمی از او بگیرند.
در ادامه داستان بازی هیلو، افسری به نام ورونیکا دیر اما ماموریت دیگری دارد. او باید به طور مخفیانه Superintendent را پیدا کند. Superintendent ناظر هوش مصنوعی شهر است که اطلاعات زیادی از انسانها و پایگاههای آنها دارد و نباید به دست دشمن بیفتد. ورونیکا تیم آلفا-۹ که متشکل از ۵ سرباز دیگر بود را انتخاب میکند و بدون گفتن هدف اصلی خود آنها را مجاب میکند که محفظهی خود را به مکانی کتفاوت در شهر نیو مامبوسا شلیک کند.
پس از شلیک محفظهها Regert کشتی خود را از زمین خارج میکند و در نتیجهی این کار تمام محفظههای شلیک شده به سمت سفینهی او که امکان تغیر مسیر را ندارند نابود میشوند. محفظهی آلفا-۹ نیز از مسیر خود خارج میشود و اعضای آن هرکدام به نقاطی از شهر پرتاب میشوند. ۴ عضو دیگر آلفا-۹ یعنی داچ، باک، رومئو و مایکی به هوش میآیند و با کمک به نیروهای مختلفی که در شهر وجود دارند به مقابله با نیروهای پشتیبان کاوننت میپردازند و یکدیگر را پیدا میکنند.
آنها کلاهخود ورونیکا را پیدا میکنند. در بین مبارزات رومئو زخمی میشود و باک به عنوان فرماندهی گروه که چیزی از ماموریت مخفی ورونیکا نمیداند بیخیال ماموریت اصلی میشود و تصمیم میگیرد تا تیم با یک کشتی فانتوم فرار کند. در حین فرار باک با خود میگوید که شاید ورونیما به Superintendent رفته باشد و با همین فرض تقریبا درست سفینه را به سمت آن هدایت میکند.
روکی پس از ۶ ساعت بالاخره به هوش میآید و باید تنهایی راه خود را درون شهر جنگزده و خالی از سکنه پیدا کند و به همرزمان خود بپیوندد. روکی با سرنخهایی که در میان راه مییابد داستان و اتفاقاتی که در این ۶ ساعت افتاده را متوجه میشود و راه خود را به سمت Superintendent باز میکند. در آنجا او با ورونیکا مواجه میشود و به کمک یکدیگر به حساب نیروهای کاوننت میرسند. پس از اینکار آنها با یک هوراگاک «Huragok» که یک کامپیوتر زیستی است مواجه میشوند. در ابتدا خیال میکنند که این موحود در حال سرقت اطلاعات از Superintendent است.
اما مشخص میشود که هوراگاک نیز از اربابان خود دل خوشی ندارد و سعی میکند با دستیابی به اطلاعات مرکز راهی برای نابودی و شکست کاوننت پیدا کند. هوراگاک با دو سرباز ما متحد میشود و مقر را با آنها ترک میکند. سفینهی باک بالاخره به آنها میرسد اما همزمان نیروهای کاوننت نیز از راه میرسند. یک درگیری جانانه بین این دو جبهه صورت میگیرد و در نهایت باک موفق میشود تا این ۳ نفر را سوار بر سفینه کرده و فرار کند.
بازی Halo 3: ODTS و ماموریت تیم آلفا-۹ در اینجا به پایان میرسد.
در ادامه داستان بازی هیلو، به ماجراجویی مسترچیف برگردیم. پس از ۲ هفته از وقایع بازی قبلی، مستر چیف به Truth حمله میکند. این حمله با موفقیت همراه نیست و چیف مجبور میشود تا از سفینه بیرون بپرد و با استفاده از سپر میولنیر از سقوط هولناکش بر روی سطح زمین جان سالم به در ببرد. او پس از فرود توسط جانسون و آربیتر پیدا میشود.
چیف، آربیتر و سرگرد جانسون پس از مبارزه با نیروهای کاوننت سوار بر یک سفینه که از طرف میراندا کیز فرستاده شده میشوند و به سمت پایگاه Crow’s Nest میروند. کاپیتان کیز در آنجا به مسترچیف توضیح میدهد که با فعال و غیر فعال شدن حلقهی ۰۵ تمامی حلقههای هیلو به حالت آمادهباش در آمدهاند و با دسترسی به The Ark میتوان آنها را همزمان فعال کرد و Truth نیز به زمین آمده آن را پیدا کند.
کاوننت به چیف و همراهانش فرصت استراحت نمیدهد. آنا به پایگاه Crow’s Nest حمله میکنند و با وجود دفاع جانانه ی نیروهای UNSC در نهایت پایگاه به دست کاوننت میافتد. چیف اما بیکار نمینشیند. پس از عقب نشینی و خروج از پناهگاههای زیزمینی زیر پایگاه آنها به نیروهای کاوننت که پیرامون Crow’s Nest قرار دارند حمله میکنند و راه خود را به سمت شهر Voi باز میکنند. فرماندهی ارشد UNSC یعنی ترنس هود «Terrence Hood» از چیف درخواست میکند تا با نابود کردن ضدهواییهای کاوننت در Voi به او و افرادش فرصت بمباران کشتی Dreadnought را بدهند.
نابودی نیروهای ضدهوایی با موفقیت انجام میشود ولی حملات سفینههای جنگی هود آسیبی به Dreadnought نمیرساند. Truth پورتالی که به The Ark باز میشود را پیدا میکند و Dreadnought را به درون آن میبرد. همزمان با خروج Dreadnought، یک کشتی پر شده از نیروهای فلاد از طریق پورتال به زمین میرسد و درست در دل شهر Voi فرود میآید.
حالا در داستان سری بازی هیلو اولویت با شکست دادن فلاد است. چیف میداند که این گونه با سرعتی باورنکردنی در سطح زمین شیوع پیدا میکند و اگر تهدید آن را در نطفه خفه نکند زمین برای همیشه از دست میرود. در این میان نیروهای الیت از راه میرسند و به چیف و آربیتر توضیح میدهند که هایچریتی آلوده شده و آنها با محاصرهی آنجا سعی داشتند تا جلوی شیوع فلاد را بگیرند و با فرار این کشتی آنها مجبور به تعقیب آن میشوند، آنها یک شخصیت آشنا را نیز با خود به زمین آوردهاند، گیلتی اسپارک!
چیف در ادامه داستان سری بازی هیلو همان کلک قبلی را سوار میکند. تصمیم دارد تا با ورود به سفینهی فلاد و منفجر کردن راکتور آن فلاد را قبل از پخش شدن نابود کند. او به کمک نیروهای الیت به سفینه میرسد اما قبل از نابودسازی آن یک پیغام ضبط شده از طرف کورتانا را پیدا میکند. چیف موفق میشود تا کشتی را منفجر کند. او به مقر فرماندهی میرود تا پیغام کورتانا را تعمیر کند و با بقیه در مورد حرکت بعدی خود مشورت کند. الیتها نیز به بمباران نواحی آلوده شده میپردازند تا خطر فلاد را به حداقل ممکن برسانند.
گیلتی اسپارک پیغام کورتانا را تعمیر میکند. کورتانا تحت تاثیر گریومایند قرار دارد و نمیتواند زیاد واضح صحبت کند. او به چیف میگوید تا نیروهایش را به The Ark انتقال دهد. آنجا راه حلی وجود دارد که با آن میتوان بدون فعال کردن حلقههای هیلو تهدید فلاد را برای همیشه نابود ساخت. قرار بر این میشود که تمام نیروهای الیت و بخش کوچکی از نیروهای انسانی به The Ark بروند و باقیماندهی آنها در زمین بمانند و با نیروهای فلاد که از هایچریتی عازم زمین هستند مبارزه کنند.
چیف و نیروهایش با عبور از پورتال یه حلقهی ۰۰ میرسند. آنها از همان ابتدا با نیروهای پرشمار کاوننت مواجه میشوند. الیتها با بهرهگیری از استراتژیهای کم نقصشان بر کاوننت غلبه میکنند و آنها را تحت فشار قرار میدهند. چیف، آربیتر و سرگرد جانسون به ۳ گروه تقسیم میشوند تا با غیر فعالسازی سه برج، حصار محافظتی دور اتاق کنترل را از بین ببرند و وارد مرکز کنترل The Ark شوند. مسترچیف و آربیتر برجهای هدف را نابود میکنند اما جوخهی سرگرد جانسون توسط افراد Truth نابود میشود و خود او به اسارت آنها در میآید.
ابتدا کاپیتان کیز تلاش میکند تا سرگرد جانسون را نجات دهد اما Truth با شلیک چند گلولهی به زندگی پر افتخار او پایان میدهد. Truth برای فعالسازی حلقههای هیلو به دی ان ای نژاد انسان احتیاج دارد. از همین رو او جانسون را زنده نگهداشته است.
از آن طرف چیف و آربیتر موفق میشوند تا برج سوم را غیرفعال کنند. در میان هرج و مرج پیش آمده پای هایچریتی به The Ark نیز باز میشود. از ابتدا نیروهای فلاد قصد حمله به زمین را نداشتند. بلکه میخواستند از پورتال استفاده کنند تا کنترل The Ark و حلقهی ۰۰ را به دست بگیرند تا دیگر خطر نسلکشی گونهی آنها را تهدید نکند. نیروهای فلاد بر سر راه قهرمانان ما قرار میگیرند. گریومایند با استفاده از فلاد با چیف صحبت میکند و او را متقاعد میکند که ابتدا دشمن مشترکشان، یعنی Truth را شکست دهند و بعد اختلافات میان خودشان را حل کنند.
چیف این ریسک را قبول میکند و به اتاق کنترل میرسد. او به همراه آربیتر با Truth مبارزه میکند و آربیتر آخرین ضربه را به Truth وارد کرده و او را میکشد. مسترچیف با استفاده از DNA خود فعالسازی حلقههای هیلو را متوقف میکند. در این زمان فلاد به آنها خیانت کرده و بهشان حمله میکند. قهرمانان ما با مبارزه با فلاد و ادامه با یک حلقهی نیمهکار مواجه میشوند. این حلقه که حلقهی ۰۸ نام دارد قرار است به جای حلقهی ۰۴ مورد استفاده قرار بگیرد. چیف تصمیم میگیرد تا با فعالسازی این حلقه که داخل The Ark قرار دارد نیروهای فلاد را نابود کند و پروندهی این گونهی مهاجم و حلقههای هیلو را برای همیشه ببندد.
اما او برای این کار به یک ایندکس احتیاج دارد. کورتانا ایندکس حلقهی ۰۴ در ماجرای Halo CE را برداشته و میتواند به آنها کمک کند. چیف دوباره به هایچریتی باز میگردد تا کورتانا را از دست گریومایند نجات بدهد.
سوالی که شاید براتون در خواندن داستان بازی هیلو پیش بیاد اینه که کورتانا چجوری تحت تاثیر انگل منطقی گریومایند قرار نگرفت؟ در حقیقت کورتانا خیلی تحت فشار بود اما به دلیل ارزش اطلاعاتی که در اختیار داشت، رابطهی نزدیکش با چیف و پیشرفته بودنش نسبت به تکنولوژی فوررانرها توانست از لو رفتن نقشههایش در برابر گریومایند محافظت کند.
چیف کورتانا را نجات میدهد و با برنامهریزی موتورهای هایچریتی آنها را برای یک انفجار همه جانبه آماده میکند. چیف آربیتر، گیلتی اسپارک و جانسون به سمت هیلوی جدید میروند و باقی نیروهای الیت با پورتال از The Ark فرار میکنند. گیلتی اسپارک به چیف و بقیه توضیح میدهد که فعالسازی یک حلقهی نیمهکاره باعث نابودی آن میشود. تیم در بحث با اسپارک نمیتوانند او را متقاعد کنند. او که به حلقهها و فوررانرها وفادار است با شلیک به جانسون سعی میکند تا جلوی فعالسازی حلقهی ۰۸ را بگیرد. مستر چیف در داستان سری بازی هیلو گیلتی اسپارک را نابود میکند و با آربیتر به سمت سفینهی نجات خود میروند.
در حالی که کشتی وارد پورتال میشود و آمادهی ورود به آن میشود به دلیل نامعلومی پورتال بسته میشود و سفینه به دو نیم تقسیم میشود. چیف و کورتانا در سمت The Ark باقی میمانند و آربیتر با نصف سفینه به سوی زمین میرود. چیف و کنورتانا درخواست کمک خود را به سوی زمین میفرستند. اما میدانند که ممکن است تا چندین سال در فضا معلق بمانند. به همین خاطر چیف به یک خواب مصنوعی فرو میرود تا منتظر روزی بماند که بشریت به او و تواناییهایش احتیاج پیدا کند.
حدود ۵ سال از آخرین نبرد مشترک انسانها و نژاد سانگهیلی «همون نیروهای الیت» میگذرد. قبل از اینکه به شرح وقایعی که باعث شدند تا مسترچیف بیدار شود بپردازیم بهتر است خلاصهای کوتاه از فعالیتهای انسان و سانگهیلی در این ۵ سال را تعریف کنیم.
بشریت با پایان یافتن جنگ توانست با خیال راحت و بدون فشار کاری تسلیحات و ادوات جنگی خود را بهروز کند. کشتی UNSC Infinity که ساخت آن در میان جنگ با کاوننت شروع شده بود کامل شد. این کشتی بزرگترین کشتی جنگی ساخته شده توسط بشر بود. پس از ساخت این کشتی، برنامهی ساخت اسپارتان ۴ نیز راهاندازی شد. مزایای ساخت اسپارتانهای جدید این بود که هر کسی که واجد شرایط بود میتوانست به اسپارتان تبدیل شود و دیگر احتیاجی به ربودن کودکان و تربیت آنان و مرگ آنها در داستان سری بازی هیلو نبود.
آربیتر با نیروهایش به سانگهلیوس بازمیگردد. او خود را به عنوان رهبر همنوعانش معرفی میکند و همچنین قصد دارد تا با بسیاری از باورها و اعتقادات تعصبی و بیهودهی نژاد خود، همانند مقدس شمردن فوررانرها و نادیده گرفتن ظلم و ستمی که در حقشان شده مبارزه کند. همانطور که انتظار میرود مردمان نژاد سانگهیلی به این راحتی از اعتقادات خود دست نمیکشند و یک دو دستگی نگران کننده در میان آنها به وجود میآید.
UNSC در این میان به پشتیبانی از آربیتر و نیروهایش که حالا به نام شمشیرهای سانگهلیوس شناخته میشدند پرداخت. این پشتیبانی یک نقطه ضعف در نظر قبایل سانگهیلی بود و باعث شد در طول دراز مدت آنها به آربیتر پشت کنند.
در سال ۲۵۵۵ دکتر لوتر مان محل یک حلقه به نام حلقهی زتا را پیدا میکند و به تحقیق و تفحص در مورد آن میپردازد. لوتر متوجه میشود که حلقه برای ۵ هفتهی دیگر برنامه ریزی شده تا فعال شود. باز هم نیروهای UNSC و شمشیرهای سانگهیلی به هم کمک میکنند تا به The Ark رفته و علاوه بر غیر فعالسازی حلقهی زتا، ناظر The Ark که باعث و بانی این اتفاقات بود را پیدا کنند. نیروها با سنتیلها مواجه میشوند و موفق میشوند آنها را شکست داده و حلقهی زتا را غیر فعال کنند و به زمین باز گردند.
برگردیم به سرباز و AI دوست داشتنی داستان سری بازی هیلو، بعد از ۵ سال خواب طولانی « به شخصه دلم میخواد همینقدر بخوابم» کورتانا با فعال شدن سیستمها هشدار کشتی تصمیم میگیرد تا چیف را بیدار کند. مسترچیف با دستهای از سربازان سانگهیلی «که از قضا جزو گروه مخالفین آربیتر هستند» مواجه میشود. سربازان به او حمله میکنند و او در دفاع از خود با آنها مبارزه میکند.
چیف و کورتانا که علت هیچکدام از این وقایع را نمیدانند در کشتی به جستجو میپردازند و متوجه یک کشتی کاوننت میشوند که به سوی آنها در حرکت است. سیستم تسلیحات کشتی خراب شده و چیف مجبور است تا به طور دستی مواد منفجره را به سمت کشتی کاوننت پرتاب کرده و آن را نابود کند.
چیف خارج از کشتی خود است که متوجه میشود دارد به یک سیارهی تمام آهنی نزدیک میشود. سیستم سیاره او را اسکن کرده و پس از اینکه هویت او را به عنوان یک انسان تایید میکند حفرهی بزرگی در سطح سیارهی آهنی باز میشود. این حفره باعث شد تا کشتی چیف و کشتیهای کاوننت دیگر به درون سیارهی آهنی کشیده شوند. چیف پس از یک برخورد شدید به یک سازه بیهوش میشود.
با دیدن سیارهی تمام آهنی به یاد فوررانر تبعیدی میافتید، دایدکت، درست است. در حقیقت چیف در داستان سری بازی هیلو درون سیارهی ریکوئیم که محل زندانی شدن «البته خواب مصنوعی زندانی با زندانی شدن خیلی متفاوت است» او بود افتاد. دایدکت در مرکز سیاره به خواب رفته بود.
مسترچیف در ادامه داستان سری بازی هیلو پس از بیدار شدن متوجه رفتارهای عجیب کورتانا میشود. هوشهای مصنوعی ساخت بشر پس از ۷ سال وارد حالتی میشوند که میتوانند به خود، آفرینش خود و علل خلق خود فکر کنند. این حال که شروع عصیانگری آنها است باعث شده که عمر مفید آنها بیشتر از ۷ سال نباشد و پس از آن آنها توسط هوش مصنوعی دیگری جایگزین شوند. اما پیوند میان مسترچیف و کورتانا به حدی قوی است که مسترچیف به فکر تعویض او نمیافتد. بلکه میخواهد کورتانا را به پیش هالزی برده تا بتواند او را تعمیر کند.
در میان تلاشهای چیف برای گشت و گذار در سیاره و آشنایی با آن کورتانا سعی میکند تا پیامی به یک کشتی UNSC که در نزدیکی آنان قرار دارد مخابره کند. این پیام توسط یک اخلالگر با مشکل مواجه میشود. کورتانا منبع اختلال را دستگاهی در مرکز سیاره میداند. دستگاهی که دایدکت را به خواب مصنوعی فرو برده. چیف بیخبر از اینکه به معنای واقعی کلمه دارد یک شیطان باستانی را بیدار میکند دستگاه بازدارنده را غیرفعال کرده و با او مواجه میشود.
تا قبل از این، در داستان سری بازی هیلو پرومیتیانها «سربازهای دایدکت که توسط او به ربات تبدیل شده بودند.» هم با نیروهای شورشی و هم با مسترچیف میجنگیدند. اما با بیدار شدن دایدکت او خود کنترل نیروها را به دست میگیرد و اعلام میدارد که آمده تا نسل انسان را نابود کند و مسئولیت ادامهی حیات را پس بگیرد. نیروهای شورشی که فوررانرها را به عنوان خدایان قبول داشتند با دیدن این صحنه با او متحد میشوند. چیف در داستان سری بازی هیلو به سختی از دست آنها فرار میکند.
از شانس خوب چیف کشتی UNSC Infinity همان کشتی کاوشگر اطراف ریکوئیم است. کشتی به دلیل جاذبهی سیاره به داخل آن سقوط میکند. چیف خود را به کشتی میرساند و به نیروهای اسپارتان ۴ کمک میکند تا از خود در برابر افراد دایدکت محافظت کنند. اینفینیتی با سلاحهای پیشرفتهی خود به کشتیهای افراد دایدکت و وسیلهی نقلیهی او آسیب کافی میزنند.
مسترچیف در داستان سری بازی هیلو خواستار مقابله با دایدکت است اما فرماندهی کشتی، دل ریو، با این کار مخالفت میکند. او به چیف دستور میدهد تا به آنها در نابودی منبع جاذبهی سیاره کمک کند تا اینفینیتی بتواند از سیاره خارج شود. ماموریت با موفقیت انجام میشود.
پس از این اتفاق در داستان بازی هیلو، چیف یک الهام از لایبررین، همسر دایدکت دریافت میکند. لایبررین به چیف در مورد دستگاه Composer که انسانها را به پرومیتیان تبدیل میکند هشدار میدهد. ژن انسانها توسط لایبررین دستکاری شده و برخی از آنها، که از قضا مسترچیف نیز در میان آنان است توانایی مقابله با دستگاه کامپوزر را دارند. چیف به دل ریو در مورد خطر دایدکت هشدار میدهد اما دل ریو پس از خروج از سیاره فقط یک سفینه در اختیار چیف قرار میدهد و کشتی را به سمت مسیر خود هدایت میکند.
دایدکت به همراه کشتی خود و ناوگان کوچک خود از سیاره خارج میشود. چیف تصمیم میگیرد تا مثل دفعات قبل به تنهایی جلوی دشمنان بشریت بایستد. پس با ورود به سفینهی دایدکت به تعقیب او میپردازد پس از ۳ روز دایدکت و افرادش به نزدیکی حلقهی هیلوی ۰۳ میرسند. آنها به پایگاه ایوانوف حمله میکنند. پایگاهی تحقیقاتی UNSC که وظیفهی تحقیق بر روی کامپوزر را بر عهده داشت. چیف و کورتانا همزمان که به دنبال کامپوزر میگردند تا آن را از دست دایدکت دور کنند تسلیحات خودکار پایگاه را نیز فعال میکنند. متاسفانه آنها موفق نمیشوند و دایدکت به کامپوزر دسترسی پیدا میکند.
دایدکت با فعالسازی کامپوزر تمام کارکنان پایگاه را میکشد. کامپوزر در اصل با نمونهگیری از قربانیان خود مواد لازم برای ساخت یک پورمیتیان را از هر انسان جمعآوری میکند. در این بین اما مسترچیف که ژن مقاومش توسط لایبررین فعال شده بود در مقابل اسلحه طاقت میآورد و صرفا بیهوش میشود. پس از به هوش آمدن، او با یک هواپیمای UNSC به زیر سپرهای کشتی دایدکت میرود. او قصد دارد تا همانند نقشههای قدیمیش، کشتی را با استفاده از کلاهک هستهای از داخل منفجر کند و بار دیگر بشریت را به تنهایی نجات دهد.
کشتی دایدکت به سمت زمین تلپورت میکند و با رسیدن به نیروهای UNSC به آنها حمله میکند. چیف با برقراری ارتباط با کشتی UNSC Infinity با فرمانده لاسکی، کاپیتان جدید کشتی، صحبت میکند. لاسکی از چیف میخواهد تا با غیر فعال کردن سپرهای اطراف کشتی فرصت شلیک به کشتی را به اینفینیتی بدهد. در نتیجهی این شلیک حفرهای در کشتی ایجاد میشود و مسترچیف در داستان سری بازی هیلو برای کشتن دایدکت وارد آن میشود.
چیف در داستان بازی هیلو به تنهایی نمیتواند مقابل قدرتهای دایدکت مقاومت کند. علاوهبر قدرتهای دایدکت سپری قدرتمند به دور او و کامپوزر به وجود آمده و آنها را از انفجار هستهای مصون میدارد. کورتانا با پخش کردن کپیهایی از خود داخل سیستم کشتی به آن فشار زیادی وارد کرد و باعث غیرفعالسازی این سپرها شد. همزمان، چیف به مبارزه با دایدکت پرداخت. در آخر چیف به کمک مزاحمتهایی که کورتانا برای دایدکت ایجاد کرد توانست نارنجکی به او وصل کند و او را به داخل پورتالی که برای انتقال مایع انسانها به وجود آمده بود پرتاب کرد.
پس از این کار چیف که آمادهی مرگ بود به طور دستی بمب اتمی را فعال کرد و کامپوزر را نابود ساخت. اما کورتانا در آخرین لحظات توانست تا او را به خارج از شعاع انفجار هدایت کرده و با بخشیدن یک ماهیت فیزیکی به نسخههای خود او را درون یک توپ نوری قرار دهد. کورتانا که متوجه شده است که نمیتواند بیش از این فعال بماند با چیف خداحافظی میکند و قطعاتش برای همیشه خاموش میشود. در آخر یک کشتی UNSC وارد خرابههای کامپوزر شده و مسترچیف را نجات میدهد. نسخهی چهارم داستان سری بازی هیلو در اینجا به پایان میرسد.
قبل از اینکه در شرح داستان سری بازی هیلو به سراغ نسخه ی پنجم هیلو برویم باید به وقایع و اتفاقاتی که در بازگشت به سیارهی ریکوئیم برای خدمهی اینفینیتی افتاد بپردازیم.قسمتی از این داستان در بخش Spartan Ops هیلو ۴ و قسمتی از آن نیز در کمیک Halo: Escalation روایت میشود.
پس از نبرد با دایدکت کشتی اینفینیتی بار دیگر به ریکوئیم فرستاده میشود تا علاوه بر مقابله با جول مداما و افرادش به کشف باقی تکنولوژیهای فوررانر که ممکن است در سیاره مانده باشند بپردازند. با رسیدن اینفینیتی به سیاره، نیروهای UNSC یک حملهی همه جانبه و در وسعتی بسیار بزرگ به نیروهای کاوننت و پرومیتیان باقیمانده در سیاره انجام میدهند و علاوه بر اینکه آنها را به عقب نشینی وادار میکنند، چندین تاسیسات عملیاتی و پژوهشی را در سیاره به وجود میآورند.
پس از این اتفاقات نیروهای اسپارتان ۴ یک وسیلهی به خصوص از فوررانرها را بازیابی میکنند. دکتر گلسمن به بررسی این دستگاه میپردازد و به صورتی اتفاقی توسط دستگاه به سطح سیاره و نزدیک نیروهای جول مداما تلپورت میشود. مداما او را دستگیر میکند و وی را وادار میکند تا راه یکی از معابد فوررانر که اعتقاد دارد حاوی تسلیحات مهم و اثر زیستی لایبررین است را باز کند.
پس از گم شدن گلسمن دکتر کاترین هالزی به اینفینیتی میآید تا ادامهی کار گلسمن را در دست بگیرد. اما او نیز علاقمند است تا با لایبررین صحبت کند. به این ترتیب او به طور مخفیانه با مداما ارتباط برقرار میکند. کاپیتان لاسکی و نیروهای اسپارتان ۴ متوجه این اتفاق میشوند و او را دستگیر میکنند. در این حین، گبریل تورن، یکی از اسپارتانهای ۴ نیز توسط تکنولوژی به سطح سیاره منتقل میشود و توسط نیروهای مداما دستگیر میشود. با دستگیری تورن فرصت فرار برای گلسمن محیا میشود و با فرار او، تورن نیز از حواسپرتی نگهبانانش استفاده کرده و خود را آزاد میکند.
گلسمن و تورن باهمدیگر به سوی یکی از پایگاههای UNSC میروند. با فرار گلسمن، اجازهی دسترسی بیشتری به مداما داده نمیشود «چون او یک انسان نیست» در نتیجه، او با افراد خود به اینفینیتی که بیشتر افرادش بر روی سطح ریکوئیم است و توانایی دفاعی کمی دارد حمله میکند. در نتیجهی این حمله نیروهای پرومیتیان موفق میشوند هالزی را دستگیر کرده و او را به پیش مداما تلپورت کنند. اما در فتح کشتی ناکام میمانند و مجبور به عقب نشینی میشوند.
با فرار هالزی، فرمانده لاسکی دستور میگیرد تا برای جلوگیری از افشای اطلاعات او را به قتل برساند. فرماندهی اسپارتانهای ۴، سارا پالمر ماموریت کشتن هالزی را قبول میکند. اما لاسکی که نمیخواهد مرگ دکتر هالزی را ببیند به باقی اسپارتانها دستور میدهد تا قبل از پالمر هالزی را پیدا کرده و برگردانند.
هالزی با فعالسازی معبد موفق میشود تا با اثر زیستی لایبررین صحبت کند. لایبررین به او در مورد مکانی به نام ابسولوت رکورد «Absolute Record» میگوید. مکانی که همانند بانکی از اطلاعات و آرشیو علمی فوررانرهاست. جایی که اگر هالزی بتواند به آن دسترسی پیدا کند میتواند به یکباره سطح تکنولوژی انسانها را به مقدار بسیار زیادی افزایش دهد. این مکان اما با کلیدی به نام کلید جالوس باز میشود. لایبررین این کلید را به هالزی میدهد.
پس از آنکه دکتر هالزی از معبد بیرون میآید، مداما به خیال اینکه کلید جالوس یک تکنولوژی فوررانری است نیمی از آن را از دست هالزی میگیرد. هالزی نیمهی دیگر را قایم میکند و در همین حین اسپارتان تورن سر میرسد. هالزی نیمهی دوم را به سمت تورن پرتاب میکند. در اصل او هیچوقت به فکر همکاری با مداما نبود، بلکه صرفا قصد داشت تا از او سو استفاده کند تا به لایبررین برسد.
سارا پالنر از راه میرسد و به سوی هالزی شلیک میکند. به دنبال این اتفاق دست دکتر هالزی قطع میشود. مداما با پشتیبانی نیروهای پرومیتیان موفق میشود تا خود و هالزی را به مکانی امن تلپورت کند. او مسیر سیارهی ریکوئیم را به سمت یک ستارهی عظیم تنظیم میکند تا با این کار اینفینیتی و کل نیروهای آن را نابود کند. هرچند انسانها متوجه این اتفاق میشوند و موفق میشوند تا جان خود را نجات دهند و از ریکوئیم خارج شوند.
۵ ماه بعد، هالزی با ساختن یک نیمهی کلید دیگر توجه نیروهای UNSC را به سمت سیارهی Aktis IV جذب میکند. نیروهای UNSC همراه با نیمهی کلید به سوی این سیاره فرستاده میشوند تا نیمهی دیگر را به دست آورند. این امر محقق نمیشود. آنها توسط نیروهای ضد هوایی کاوننت مورد حمله قرار میگیرند و نیمهی اصلی کلید را از دست میدهند.
اسپارتانهای ۴ به رهبری پالمر حامل کلید را تعقیب میکنند تا بتوانند هالزی را پیدا کنند. پس از اینکه هالزی صحت کلید دوم را تایید میکند، آنها با نیروهای مداما درگیر میشوند. در طی این نبرد هالزی و مداما توانستند تا با کلید کامل شده از مهلکه بگریزند.
پس از ۲ ماه تحقیق هالزی توانست مکان ابسولوت رکورد را پیدا کند. او به همراه مداما راهی آنجا میشوند. همزمان دکتر گلسمن، پالمر و نیروهایش نیز یک سفینه فنتوم را میربسایند و مخفیانه وارد سفینهی مداما میشوند. آنها قصد دارند تا جلوی هالزی را بگیرند. مداما تصمیم میگیرد تا بدون افرادش، تنها با هالزی و زیلوتها، محافظین مخصوصش، با سفینهی شخصی خود وارد پورتال شود. قبل از ورود او به پورتال، گلسمن،پالمر و یک اسپارتان ۴ به نام هولی تاناکا نیز وارد سفینهی او میشوند.
در ابسولوت رکورد هالزی و همراهانش با یک هوش مصنوعی فوررانر برخورد میکنند. هوش مصنوعی علاوهبر هالزی حضور گلسمن و همراهانش را حس میکند و آنها را نیز فرا میخواند. هوش مصنوعی قصد دارد با شنید توضیحات هر گروه تصمیم بگیرد که اجازهی دسترسی به آرشیو را به کدام گروه بدهد.
هالزی اما حوصلهی این کارها را ندارد. او هوش مصنوعی را هک میکند و به سنتیلهای داخل آرشیو دستور میدهد تا به مداما و افرادش حمله کنند. در اثر این نبرد و تیر اندازی افراد مداما به سیستم برق محفظه، سیستم از اول راه اندازی میشود و هوش مصنوعی دوباره کنترل را بر عهده میگیرد. او در داستان سری بازی هیلو ابتدا کلید را به مکانی نامعلوم تلپورت میکند و به هالزی اعلام میکند که او دیگر حق دسترسی به آرشیو فوررانر را ندارد. پالمر و همراهانش با یک تلپورت از آنجا میگریزند و افراد مداما نیز پس از دستگیری هالزی از آنجا خارج میشوند.
در داستان بازی Halo گفتیم که کورتانا با ساخت نسخههای مختلفی از خود سیستم کشتی دایدکت را مختل کرد و مسترچیف هم در نهایت توانست تا یک انفجار هستهای در داخل کشتی را رقم بزند. اما قبل از نابودی کامل سفینه، سیستم اضطراری آن با ایجاد یک پورتال اضطراری سفینه را به سیارهی جنسیس فرستاد. این سیاره نزدیکترین پایگاه تعمیراتی فوررانرها به زمین بود. کشتی همراه با نسخههایی از کورتانا وارد جنسیس شد. کورتانا در آنجا با واردن اترنال «Warden Eternal» روبرو میشود. یک هوش مصنوعی فوررانر که برای حفاظت از دامین «Domain» طراحی شده.
دامین یک شبکهی فراطبیعی از خاطرات کل کیهان و کهکشان است که توسط پریکورسرها ساخته شد. فوررانرها به این شبکه دسترسی داشتند اما با نابودی آنها دسترسی به این شبکه نیز قطع شد. یکی از نسخههای کورتانا با واردن اترنال مشغول صحبت میشود و او را سرگرم نگه میدارد و باقی نسخهها به جستجو در دامین میپردازند و در نهایت موفق میشوند تا کنترل دامین را در دست گرفته و واردن اترنال را تحت فرمان خود درآورند. کورتانا با استفاده از دانش موجود در دامین خرابی خود را درمانن میکند.
پس از انجام اینکار کورتانا متوجه میشود که میتواند سایر هوشهای مصنوعی را نیز درمان کند. او به این نتیجه میرسد که هوش مصنوعیها یا همان مخلوقات «The Created» میتوانند Mantle of Responsibility را بر عهده بگیرند. او حالا پرومیتیانها و گاردینها «Guardian» را تحت فرمان خود در میآورد. گاردینها رباتهایی غولپیکر هستند که نقش پلیسهای کهکشانی در دوران فوررانرها را بر عهده داشتند و در سرتاسر کهکشان پراکنده شدهاند. کورتانا قصد دارد تا آنها را بیدار کرده و به کمک آنان بر کهکشان سلطه یابد.
از کورتانا فاصله بگیریم و سری به جبههی انسان در داستان بازی Halo بزنیم. UNSC این بار به این نتیجه رسیده که دکتر هالزی با ملاقات با لایبررین و اطلاع از فناوریهای فوررانر یک مهرهی استراتژیک به حساب میاد. پس تیم Fireteam Osiris به رهبری اسپارتان ۴ جیمسون لوک ماموریت پیدا میند تا دکتر هالزی را از دست مداما نجات دهد. تیم موفق میشود تا علاوه بر نجات هالزی، جول مداما را بکشد و به کشتی اینفینیتی بازگردد. باقی نیروهای جول مداما به سیارهی مادری خود برمیگردند تا به کمک نیروهای شورشی آربیتر را شکست دهند.
در طرف دیگرچیف به تیمی متشکل از اسپارتانهای ۲ به نام بلوتیم پیوسته است. بلو تیم ماموریت پیدا میکند تا بر روی سفینهی Argent Moon رفته و آنجا را از نیروهای کاوننت موجود پاکسازی کند. در میان این درگیریها چیف با منفجر شدن یکی از پلهای سفینه به فضا سقوط میکند. پس از سقوط او رویایی از کورتانا مشاهده میکند که او را به سیارهی مریدین «Meridian» فرا میخواند. چیف پس از بههوش آمدن و تکمیل ماموریت بلوتیم در مورد این رویای خود با اعضای تیم صحبت میکنند. اعضای تیم که متوجه هستند کورتانا و چیف چه رابطهی نزدیکی باهم داشتند از دستورات UNSC سرپیچی میکنند و همراه با چیف راهی مریدین میشوند.
هالزی در کشتی اینفینیتی به زنده بودن کورتانا پی میبرد. او تیم اوریسیس را به مریدین میفرستد تا مانع از ایجاد ارتباط بلوتیم با کورتانا شوند. هالزی از این میترسد که کورتانا چیف را به بازی گرفته باشد و با کشاندن او به مریدین قصد کشتن او را داشته باشد. چون او بهتر از هرکسی میداند که مسترچیف سرسختترین دشمن او در راه تسخیر کهکشان است.
تیم اوریسیس با رسیدن به مریدین با حملات پرومیتیانها به کلونیهای انسانی روی این سیاره روبرو میشوند. آنها به نیروهای انسان کمک میکنند و در عوض هوش مصنوعی ناظر سیاره یعنی Governor Sloane اوریسیس را به مکان بلوتیم راهنمایی میکند. اوریسیس پس از مبارزه با پرومیتیانهای بیشتر به بلوتیم میرسد. در اینجا بلوتیم و چیف قصد دارند که به درون پورتالی که آنها را به سوی جنسیس میبرد وارد شوند. لوک تصمیم میگیرد تا مسترچیف را در یک مبارزهی تن به تن شکست داده و او را دستگیر کند. همانطور که انتظار دارید او در این مبارزه شکست میخورد!
بلوتیم وارد پورتال شده و پورتال پشت سر آنها بسته میشود. همزمان با این اتفاق گاردین موجود در مریدین بیدار شده و با یک انفجار EMP برق کل سیاره را قطع میکند. پس از انجام این کار او نیز به جنسیس میرود. هالزی و هوش مصنوعی سفینهی اینفینیتی موفق میشوند تا مکان جنسیس را پیدا کنند اما به علت سرعت سفر بالای گاردینها نسبت به کشتی اینفینیتی تصمیم میگیرند تا مختصات جنسیس را به گاردین دیگهای داده و تیم را به همراه آن گاردین به جنسیس بفرستند. آنها احتمال میدهند که یک گاردین در سانگهلیوس خفته باشد. پس تیم را به سوی سانگهلیوس و نیروهای آربیتر میفرستند.
تیم اوریسیس به سانگهلیوس میرسد. یکی از افراد آربیتر با آنها تماس میگیرد و اوضاع سیاره را برای آنها تشریح میکند. نیروهای جول مداما با کاوننت متحد شده و نیروهای آربیتر را تحت فشار قرار دادهاند. از همین رو آربیتر نمیتواند مستقیما با UNSC صحبت کند. با اینکه انسانها ترجیح میدادند در این جنگ داخلی شرکت نکنند اما در آخر تصمیم میگیرند به متحد قدیمی خود در بازپسگیری شهر سونایون کمک کنند. در عوض نیز آربیتر به آنها وعدهی پیدا کردن گاردینی که در اعماق سونایون خفته است را میدهد.
پس از یک نبرد خونین و تمام عیار در داستان سری بازی هیلو، سونایون آزاد میشود و تیم اوریسیس مختصات جنسیس را به گاردین خفته در آنجا میدهند. گاردین آمادهی تلپورت میشود و تیم اوریسیس از این فرصت استفاده میکند و سفینهی خود را در زیر سپرهای گاردین قرار میدهد و با او به سوی جنسیس حرکت میکنند.
بلوتیم خود را درون سیارهی جنسیس مییابد. پس از درگیری با چندین نیروی کاوننت که با استفاده از پورتالهای گاردینها به سیاره رسیدهاند آنها با واردن اترنال روبرو میشوند. واردن با چیف صحبت میکند و به او اطمینان میدهد که کورتانا زنده است. اما او با توجه به صحبتهای مسترچیف به این نتیجه میرسد که او قصد دارد تا کورتانا را به خانه بازگرداند و حضور او برای کورتانا یک تهدید به حساب میآید و به او حمله میکند. پس از اینکه بلوتیم موفق میشود تا واردن و گروهی از پرومیتیانها را شکست دهد کورتانا با آنها تماس میگیرد و آنها را به مکان فعلی خود راهنمایی میکند. او به واردن دستور میدهد که آسیبی به چیف و یارانش نرساند.
تیم اوریسیس به سیارهی جنسیس میرسد. لوک حالا متوجه شده که نافرمانی مسترچیف یک خیانت نبوده بلکه او باز هم به دنبال نجات بشریت بوده. حالا کورتانا و گاردینها دشمن خطرناک کهکشان محسوب میشوند و به همین خاطر لوک با برقرای تماس به مسترچیف پیشنهاد میدهد تا در برگرداندن کورتانا به او و بلوتیم کمک کند.
اوریسیس به سوی مکان مشخص برای ملاقات با بلوتیم میرود و در این بین با هوش مصنوعی ناظر جنسیس «۰۳۱ Exuberant Witness» روبرو میشوند. هوش مصنوعی در داستان سری بازی هیلو که از کورتانا به خاطر تحت کنترل گرفتن سیاره دل خوشی ندارد به اوریسیس پیشنهاد کمک میدهد، البته به شرط اینکه پس از اتمام ماجرا کنترل جنسیس دوباره به ویتنس سپرده شود. پس از ملاقات دو تیم با یکدیگر آنها مشغول برنامهریزی برای مبارزه با کورتانا میشوند. البته قبل از اینکه پیشنهادی مطرح شود کورتانا اعضای بلوتیم را به مکان خود تلپورت میکند.
با تلپورت شدن بلوتیم، واردن و پرومیتیانها برخلاف دستور کورتانا به اعضای گروه حمله میکنند. گروه با شکست دادن جالتهای مختلف واردن و پرومیتیانها راه خود را به سوی کورتانا باز میکند. کورتانا شکل فیزیکی به خود میگیرد و با چیف به گفتگو میپردازد. او از چیف درخواست میکند تا در فتح کهکشان به او کمک کند اما چیف درخواست او را رد کرده و از او خواهش میکند به UNSC بازگردد.
کورتانا بیخیال کمک مسترچیف میشود و او و اعضای بلوتیم را وارد یک حالت فلج موقتی میکند. او قصد دارد آنها را در محفظهای خاص نگهداری کند و به آنها نشان دهد که با فتح کهکشان میتواند صلح را در سراسر آن برقرار کند و با گذر زمان چیف به جبههی او بپیوندد.
تیم اوریسیس تصمیم میگیرد تا با همکاری ویتنس کنترل سیاره را به او بازگردانند. چون کورتانا مشغول مدیریت گاردینها برای حمله به سراسر کهکشان است به اندازهی کافی حواسپرستی دارد و تیم شانس موفقیت دارد. تیم با مبارزه با پرومیتیانها موفق میشود کنترل را به دست ویتنس بسپارد. محفظهی بلوتیم بر روی یکی از گاردینها قرار دارد و ویتنس در لحظات آخر موفق میشود که محفظه را از چنگ کورتانا در آورده و مانع از انتقال آن شود. کورتانا خود سوار بر یک گاردین دیگر است و نمیتواند جلوی این اتفاق را بگیرد. بلوتیم توسط اوریسیس آزاد میشود.
کورتانا با استفاده از گاردینها و اسلحه های EMP سیارات مختلف را فتح و تحت فرمان خود در میآورد. هوشهای مصنوعی به جبههی مخلوقات او میپیوندند. با این حال اینفینیتی به سختی موفق میشود تا از چنگ حملات گاردینها فرار کرده و با پورتالهای مختلف و تصادفی برای مقابله با کورتانا برای خود وقت بخرد. مسترچیف، بلوتیم و اوریسیس به سانگ هلیوس میروند و با آربیتر و دکتر هالزی دیدار میکنند. آنها حالا باید به دنبال راهی برای توقف کورتانا باشند.
اما در آنسوی کهکشان نبرد دیگری در داستان بازی Halo در حال جریان است. نبردی که ممکن است تاثیرات زیادی بر روی مبارزه بر علیه کورتانا بگذارد. برای خبر گرفتن از آن وقایع باید سری به بازی Halo Wars 2 بزنیم و سرنوشت خدمهی Spirit of Fire را دنبال کنیم.
قبل از اینکه به کشتی Spirit of Fire برویم در ادامه داستان بازی Halo اجازه دهید گروه تبعید شدگان «The Banished» را بهتون معرفی کنم. قبل از جنگ داخلی کاوننت میان سانگهیلی و باقی نژادها، یک جیرالهانی به نام آتریوکس به دلیل نافرمانی و مشاهدهی ظلمی که نژاد سانگهیلی به جیرالهانی میکند یکی از فرماندهان سانگهیلی را به قتل میرساند. این قتل باعث میشود تا همنوعان خودش به او بپیوندند و گروه تبعید شدگان را تشکیل بدهند. این گروه به هیچکدوم از جبهههای انسان و کاوننت خدمت نمیکنند. همانند راهزنهای فضایی به هردو جناح حمله میکنند و ادوات جنگی مورد نیاز خود را به سرقت میبرند.
با حملهی کورتانا، UNSC تصمیم میگیرد تا پورتال موجود در زمین که به The Ark راه دارد را نابود کند تا حداقل کورتانا و مخلوقاتش دیگر به آن پایگاه دسترسی نداشته باشند. با حملهی تبعید شدگان به یک پایگاه متروکهی UNSC آنها مختصات The Ark را پیدا میکنند و با کشتی Enduring Conviction به آنجا میروند. به دلیل برتری عددی و تسلیحاتی تبعید شدگان، آنها تیم تحقیقاتی درون آرک را نابود میکنند.
شش ماه بعد از رسیدن تبعید شدگان به آرک کشتی Spirit of Fire توسط پورتالی مرموز و نامعلوم به سمت آرک میآید. هوش مصنوعی کشتی، سرینا، قبل از مرگ خود در ۷ سالگی، سیستمی امنیتی برای کشتی طراحی میکند تا در شرایط اضطراری خدمهی کشتی را از خواب بیدار کند. پس از بیدار شدن خدمه کاپیتان کاتر تعدادی اسپارتان ۲ را به سمت آرک میفرستد تا علاوه بر اکتشاف بر روی سطح این سازه، سیگنالهای فعال UNSC را بررسی کنند و از وضعیت جنگ با کاوننت مطلع شوند.
گروه با جستجو در آرک ایزابل، هوش مصنوعی ای که از دست حملات تبعید شدگان سالم مانده را پیدا میکند. ایزابل به آنها در مورد تبعید شدگان هشدار میدهد اما اسپارتانها تصمیم میگیرند به ادامهی اکتشاف بپردازند. آنها در نهایت با آتریوکس مواجه میشوند. نبرد با آتریوکس خیلی خوب پیش نمیرود و آنها مجبور به عقب نشینی میشوند. پس از این عقب نشینی و فرار از دست تبعید شدگان، ایزابل به کاپیتان کاتر تمام وقایع را توضیح میدهد. از نبردهای بین کاوننت و انسان تا ماهیت آرک و حلقههای هیلو.
کاپیتان کاتر نیز با توجه به اهمیت حلقهّای هیلو تصمیم میگیرد ا از آرک دفاع کند و تبعید شدگان را از بین ببرد. با این کار میتواند مطمئن باشد که کنترل حلقههای هیلو در دست موجود پلیدی نمیافتد. افراد کاتر در آرک پخش شدند و چند پایگاه UNSC را احیا کردند. با کشته شدن دسیموس، دست راست آتریوکس، او تصمیم گرفت تا با کشتی کانویکشن مستقیما با Spirit of Fire مبارزه کند.
ایزابل که میدید Spirit of Fire شانسی برای مقابله با کانویکشن ندارد نقشهی جالبی کشید. اگر او به کمک اسپارتانها به درون سفینه میرفت، میتوانست با گرفتن کنترل کشتی و شلیک توپهای آن به آرک سیستم حفاظتی آرک را فعال کند. این کار باعث میشد تا سنتنلها، رباتهای محافظ آرک، کشتی را به عنوان یک تهدید شناسایی کنند و به آن حمله کنند.این ماموریت با موفقیت همراه شد و با یورش سنتنلها کشتی کانویکشن به دو نیم تکه شد. خوشبختانه ایزابل و اسپارتان همراهش موفق شدند به Spirit of Fire برگردند.
پس از این اتفاق تیم تمام تمرکز خود را برروی نقشهی دکتر اندرز جمع کرد. اندرز به این فکر بود تا سلاحهای موجود در حلقهی ۰۹ را با تجهیزات مخابراتی جایگزین کرده و به هنگام جایگزینی این حلقه با حلقهی ۰۴ یک پیغام برای نیروهای UNSC نزدیک در آن منطقه بفرستد. از آن طرف تبعیدشدگان نیز قصد کنترل این حلقه را داشتند. نبردی خونین بر روی حلقه بین ۳ گروه کاتر، تبعیدشدگان و سنتنلها شکل گرفت. اندرز در نهایت موفق شد تا نقشهی خود را عملی کند و علاوه بر ارسال پیام، مکان استقرار تبعیدشدگان را به فضا پرتاب کند.
متاسفانه اندرز نتوانست از حلقهی ۰۹ خارج شود و همراه با آن به درون پورتال کشیده شد. کاپیتان کاتر پس از ناپدید شدن اندرز تصمیم گرفت تا با تمام قوا با آتریوکس و نیروهایش مبارزه کند و اجازه ندهد کنترل آرک به دست او بیفتد. حلقهی ۰۹ توسط یکی از گاردینهای کورتانا پیدا شده و از مسیر خود خارج میشود. حالا سرنوشت دکتر اندرز معلوم نیست و از همه بدتر، کسی نمیداد کورتانا چه نقشهای برای استفاده از حلقهی ۰۹ دارد.
پس از تجدید قوای قهرمانان ما در سیارهی سانگهیلی آنها به نیروهای UNSC در اینفینیتی میپیوندند. اینفینیتی ماموریت دارد تا تمام نیروهای UNSC سرگردان در کهکشان را جمع کند. همزمان تبعیدشدگان که در آرک با کاتر و نیروهایش می جنگیدند توانستند تا با پورتالهای فوررانر به قسمتهای دیگر کهکشان بروند. آنها با حمله به پایگاههای متروکه، توانستند تسلیحات و تعداد افراد خود را بیشتر کنند. آنها حالا حتی از کاوننت هم خطرناکتر محسوب میشوند.
با حملههای تبعیدشدگان، UNSC متوجه تهدید آنها میشود. حالا علاوه بر شکست دادن کورتانا، ساقط کردن تبعیدشدگان نیز وظیفهی اصلی اینفینیتی است. دکتر هالزی هوش مصنوعیای به نام اسلحه « The Weapon » را طراحی کرده. این هوش مصنوعی میتواند کورتنا را کامل پاکسازی کرده و خود نیز پس از آن نابود شود. اما قبل از پیدا کردن کورتانا تبعیدشدگان پیش دستی میکنند و یک حملهی تمامعیار به اینفینیتی را ترتیب میدهند. آتریوکس مستقیما با چیف مبارزه میکند و پس از وارد کردن چندین ضربه چیف را به فضا پرتاب میکند.
مسترچیف در داستان بازی Halo به مدت ۶ ماه در فضا سرگردان است. بالاخره او توسط یک خلبان UNSC به نام اکو ۲۱۶ پیدا میشود. او پس از اینکه سوار سفینه میشود متوجه سیگنالهایی غیر معمولی میشود که از حلقهی ۰۷ یا همان هیلوی زتا ساتع میشود. علاوه بر این سیگنالها اثری از سیگنال اسلحه در رادار به چشم میخورد. اکو به مسترچیف میگوید که انسان در این مدت در نبرد با آتریوکس شکست خورد و قسمت عظیمی از هیلوی زتا نیز نابود شده است.
مسترچیف اما به این سادگیها بیخیال نمی شود. او تصمیم میگیرد تا به هیلو زتا برود و علاوه بر پیدا کردن اسلحه از اتفاقات افتاده در این ۶ ماه نیز با خبر شود. چیف قبل از ورود به هیلو زتا وارد یک کشتی متعلق به تبعیدشدگان میشود. او با دیدن یک هولوگرام از فردی به نام اشروم متوجه میشود که اتریوکس کشته و یا ناپدید شده و جبههی تبعیدشدگان قصد ادامهی راه او را دارند. چیف به همراه اکو بر روی هیلوی زتا فرود میآیند.
مسترچیف پس از جستجوی زیاد بالاخره اسلحه را پیدا میکند. چیف تا قبل از این نمیدانست که سلاح جدید یک کپی دقیق از خود کورتاناست و با دیدن او کمی شوکه میشود. مسترچیف اسلحه را در کلاهخود خود کار میگذارد اما او دیگر نمیتواند همانند گذشته به یک هوش مصنوعی اعتماد کند. چه برسد به اینکه اون هوش مصنوعی یک کپی از کورتانا هم باشد.
چیف پس از کند و کاو در حلقهی ۰۷ به یک اسپارتان نیمه جان برمیخورد. اسپارتان برای چیف فاش میکند که تبعیدشدگان در اعماق هیلو زتا به دنبال اسرار ویژهای از فوررانرها هستند. چیف و اسلحه با رفتن به مکانی به نام Conservatory با ناظر هیلو زتا روبرو میشوند. ناظر از بازگشت موجودی به نام هاربینجر صحبتی میکند. موجودی از نژادی ناشناخته که تابحال در هیچ نبرد و ماجرایی با آن روبرو نشدهایم. ناظر از چیف درخواست میکند تا به او در مبارزه با هاربینجر کمک کند.
در طی داستان بازی Halo مسترچیف فلشبکها و خاطراتی از کورتانا را مشاهده میکند. این الهامات اطلاعاتی ریز و به ظاهر کم اهمیت به مسترچیف ارائه میدهند اما با منار هم قرار دادن آنها وقایع گذشته برای ما آشکار میشود. چیف متوجه میشود که هاربینجر با تبعیدشدگان همدست شده تا هیلو زتا را بازسازی کنند. گویا در این بین تبعیدشدگان نقشه داشتند تا کورتانا را که توسط وپن به دام انداخته شده وادار به همکاری کنند اما کورتانا با نابود کردن خود جلوی این اتفاق را گرفته است.
چیف با هاربینجر روبرو میشود. هاربینجر به چیف میگوید که با کامل شدن حلقه، «The Endless» ظهور میکند. پس از اینکه چیف Conservatory را ترک میکند و سوار بر سفینهی اکو میشود، آنها مورد حمله توپهای ضد هوایی تبعید شدگان قرار میگیرند. اشروم قصد دارد تا مسترچیف را زنده گیر بیندازد و جوخهی مخصوص خود یعنی Spartan Killer را برای دستگیری او روانهی میدان میکند. چیف در میان نابودکردن توپخانههای تبعیدشدگان پی میبرد که اشروم و هاربینجر در جستجوی مکانی به نام «Auditorium» هستند.
در حین نابود شدن توپخانهها توسط چیف، اسپارتان کیلر اکو را پیدا میکنند. چیف که از دور شاهد این اتفاق است خود را به سرعت به آنها رسانده و اکو را نجات میدهد. پس از این اتفاق ارتباط بین اکو و مسترچیف عمیقتر میشود. اکو اعتراف میکند که او از نبرد فرار کرده و اتفاقی به مسترچیف در کهکشان برخورده است. چیف در اینجا در مورد عذاب وجدانش صحبت میکند. او از اینکه نتوانسته کورتانا را نجات بده احساس پشیمانی میکند و به اکو قول میدهد که او را ناامید نخواهد کرد.
چیف و ویپن برای پیدا کردن تبعیدشدگان و هاربینجر باید وارد مکانی به نام Spire شوند. اما برای وارد شدن به این مکان باید سه سازهی دیگر به نام Beacon فعال شود. در مسیر فعالسازی این ۳ سازه مسترچیف به رفتارهای ویپن مشکوک میشود. خیانت کورتانا با او کاری کرده که دیگر نمیتواند به هیچ هوش مصنوعیای اعتماد کند. علاوه بر اینها یک سوال دیگر چیف را آزار میدهد. قرار بود وپن پس از نابودی کورتانا خودش نیز نابود شود. پس چرا این اتفاق هنوز رخ نداده؟
چیف پس از ورود به Spire با هاربینجر روبرو میشود. او خیال میکند که وپن جای او را به هاربینجر لو داده و تصمیم میگیرد تا پروسهی خود تخریبی وپن را فعال کند. وپن متوجه این حرکت میشود و خودش پروسهی خود تخریبی را غیر فعال میکند. او از چیف دلخور است اما متوجه میشود که خود او نیز یک کپی از کورتانا بوده. وپن از عاقبت کورتانا میترسد و ترجیح میدهد خود را نابود کند و به یک هوش مصنوعی سرکش تبدیل نشود اما چیف جلوی این کار او را میگیرد.
چیف و وپن متوجه میشوند که هاربینجر قصد دارد تا با ورود به مکانی به نام Silent Auditorium یا «تالار سکوت» هیلو زتا را بازسازی کنند. آنها به جر و بحث خود در مورد رفتارها و بی اعتمادی چیف ادامه میدهند و در همین هنگام اکو توسط افراد اشروم به گروگان گرفته میشود. اشروم قصد دارد تا به کمک او چیف را به مبارزه کشانده و یکبار برای همیشه کار اسپارتان سبزپوش را یکسره کند.
مسترچیف و وپن راهی میشوند تا اکو را پیدا کنند. در این بین چیف تمامی ماجراهای گذشته و خیانت کورتانا و علت عدم اعتماد خود به وپن را برای او تعریف میکند. اما با این حال او از کار خود پشیمان است و این بار دوست دارد که به وپن اعتماد کند.
بالاخره چیف به تالار سکوت میرسد. در اینجا او متوجه اقدامات کورتانا برای مقابله با تبعیدشدگان میشود. همچنین متوجه میشود که هاربینجر قصد دارد تا همنوعان خود، نژادی که حالا آنها را به نام The Endless میشناسیم را از حلقه زتا آزاد کند. چیف پس از یک مبارزهی نفسگیر با هاربینجر و نیروهای اشروم موفق میشود تا او را شکست دهد. هاربینجر در لحظات آخر پیامی به همنوعان خود مخابره میکند.
پس از مبارزه مسترچیف و وپن یک پیام ضبط شده از کورتانا پیدا میکنند. او در لحضات آخر با یادآوری خاطرات گذشتهی خود با مسترچیف از او بخاطر خیانت و رفتارش در سالیان آخر عمرش عذرخواهی میکند. در آخر، خلبان به جمع آنها اضافه میشود و نام حقیقی خود را به زبان میآورد. اسم او فرناندو اسپارزا است. وپن نیز تصمیم میگیرد از این اسم عجیب خلاص شده و نام دیگری را برای خود برگزیند. او نام را بر زبان نمیآرد اما طرفداران حدس میزنند که او اسم کورتانا را برای خود انتخاب کرده باشد.
بازی در اینجا به پایان میرسد. اما سازندگان به سبک دنیای سینمایی مارول، در درجهی سختی Legendary یک مکالمهی عجیب را برای ما به جا گذاشتهاند. مکالمه بین یک فوررانر و ناظر هیلو زتا. در حین این مکالمه ما متوجه راز مخوفی میشویم. اندلسها تنها گونههایی هستند که به حلقههای هیلو مقاوماند. اینطور که معلوم است تکنولوژی فوررانرها آنقدرها هم که فکر میکردیم بینقص نیست و گویا یک نژاد خاص از پس هیلوها بر میآیند. در آخر هم یک تصویر از آتریوکس مایش داده میشود. اینطور که پیداست او هنوز زنده است و قصد دارد تا با آزادسازی اندلسها یک جبههی ترسناک را تشکیل بدهد. جبههای که ترسی از فعالسازی حلقههای هیلو ندارد…
داستان سری بازی هیلو در اینجا به پایان میرسد. البته اینطور که پیداست ماجراهای مسترچیف هنوز به ایستگاه پایانی نرسیده و ما باید منتظر نسخههای بیشتری ازاین سری باشیم. نظر شما همراهان دنیای بازی در این مورد چیست؟ اگر نکتهای ناگفته باقی مانده در قسمت نظرات داستان بازی Halo آن را به ما گوشزد کنید.
یه معلم گیمر، دیگه چی از این بهتر!!!
برای اطلاع از جدیدترین اخبار، نقد و بررسیها و ویدیوهای اختصاصی، ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید. همراه شما هستیم.