خانه » تاریخچه و داستان بازی ها
یکی از بزرگترین فجایعی که انسان در طول تاریخ با آن مواجه شده، حادثهی هستهای چرنوبیل بوده است. حادثهای که تاثیرات مرگبار آن و رازهای بیشماری که در موردش وجود دارد تا هماکنون موضوع مورد بحث خیلی از افراد علاقمند به چنین موضوعاتی است. در مقاله داستان سری بازی S.T.A.L.K.E.R سعی شده تا تمام وقایع و حوادث اصلی این سری بازی بسیار محبوب که به دنبال همین حادثه دهشتناک ساخته و روایت شده و خواننده را به قلب این ماجرا ببرد. با بخش تاریخچه و داستان بازی ها در رسانه دنیای بازی همراه باشید.
سرآغاز سری بازی S.T.A.L.K.E.R برای نخستین بار در سال ۲۰۰۷ توسط سازنده اوکراینی به نام GSC Game World شکل گرفته و به صورت سهگانهای و در سه سال پیاپی روانه بازار شد.
اولین نسخه از سری که با نام Shadow of Chernobyl منتشر شد توانست با کسب نقدهایی معمولا مثبت از طرف منتقدین جایگاه خودش را بهعنوان یک بازی استاندارد در صنعت تثبیت کند. این روند سپس در سال بعد با عنوان دوم به نام Clear Sky با نمراتی کمی پایینتر از شماره قبلی ادامه یافت و با انتشار نسخه سوم تحت عنوان Call of Pripyat تبدیل به یکی از به یادماندنیترین سهگانههای دنیای بازی شد.
همچنین در سال ۲۰۲۴ نسخهای دیگر از این سری بازی به نام Heart of Chernobyl منتشر شد که با کسب نظراتی مثبت هواداران سری را بار دیگر به دنیای مخوف بازی کشاند. در ۳۰ اردیبهشت امسال نیز نسخهای بهبود یافته از سهگانهی اصلی به نام Legends of the Zone منتشر شد که همان تجربهی سابق را با امکانات گرافیکی بهبودیافته در اختیار شما قرار خواهد داد و تجربه آن خالی از لطف نیست.
درست است که داستان سری بازی استاکر و وقایع این بازی بهدنبال حادثهی اتمی چرنوبیل اتفاق میافتند، اما جهان این بازی به نوعی در واقعیتی موازی با دنیای کنونی رخ داده و مسیر دیگری را از آنچه در تاریخ مشاهده کردیم پی میگیرد. همچنین به دلیل ماهیت جهانباز بودن این بازی و تعداد بالای ماموریتهای اصلی و فرعی، شرح تمامی وقایع با جزئیات کامل خارج از حوصلهی بحث و خارج از دایرهی نیاز بوده و قصد این مقاله آشنایی بازیکن با داستان اصلی و توصیف اتفاقات و شخصیتهای کلیدی است. در ادامه به شرح کلی تایم لاین سری بازی استاکر میپردازیم.
باد سردی از میان علفهای بلند و پژمردهی دشتهای شمال اوکراین میگذرد. هوا سنگین است، بوی فلز سوخته و خاک بارانخورده همهجا پیچیده. سال ۱۹۸۶ است و آسمان بالای نیروگاه اتمی چرنوبیل درخششی غیرعادی دارد. در یک لحظه، انفجار در رآکتور شماره ۴، بخشی از جهان را برای همیشه تغییر میدهد. اما آنچه مردم نمیدانند، این است که این فاجعه فقط یک حادثه صنعتی نبود…
در اعماق تونلها و ساختمانهای مخفی اطراف نیروگاه، پروژههایی پنهانی جریان داشتند. دانشمندان شوروی، به دنبال چیزی فراتر از انرژی هستهای بودند: کنترل بر نووسفر(Noosphere)، لایهای فرضی از واقعیت که افکار و آگاهی انسان را دربرمیگیرد. هدفشان ساده به نظر میرسید، تغییر افکار بشر، شاید حتی تکامل گونهی انسان. اما برای رسیدن به آن باید با نیروهایی بازی میکردند که نه میشناختند و نه میتوانستند کنترل کنند.
سالها گذشت. منطقهٔ اطراف نیروگاه (Zone) مهر و موم شد، اما دانشمندان هنوز در خفا کار میکردند. تا اینکه سال ۲۰۰۶ فرا رسید و «حادثه دوم» رخ داد.
در یکی از شبهای بیستاره، نوری سوزان از آسمان بالای نیروگاه سر زد و موجی از انرژی ناپایدار به اطراف گسترش یافت. آسمان لرزید، زمین ترک برداشت، و طبیعت به شکلی هولناک تغییر کرد. جانوران جهش یافتند، ناهنجاریهایی غیرقابل توضیح پدید آمده (Anomalies) و اشیای عجیبی به نام «Artifact» از دل آنها بیرون آمدند.
زون در داستان سری بازی استاکر، دیگر یک منطقهی ممنوعه نبود؛ به یک موجود زنده تبدیل شده بود. راههای ورود و خروج خطرناک و محدود بودند. سربازان دولتی به نام «نظامیان بلاکپست» مرزهای آن را کنترل میکردند. اما خبرِ وجود آرتیفکتها، که ارزش کلانی در بازار سیاه داشتند، مثل ویروس پخش شد. اینجا بود که نسل جدیدی از ماجراجویان پا به میدان گذاشتند: استاکرها.
استاکرها قانون خاصی نداشتند. برخی شکارچیان تنها بودند، برخی مزدور، برخی عضو گروههایی با ایدئولوژی خاص. مهم نبود از کجا آمدهاند، فقط مهم بود که بتوانند زنده بمانند. و در میان آنها، گروههایی شکل گرفتند که بعدها سرنوشت زون را رقم زدند:
و این تازه آغاز ماجرا بود.
باران چند روزی است که بند نیامده است.
دروازههای زنگزدهی کوردون ناله میکنند، در حالی که شما در پشت یک کامیون از خواب بیدار میشوید که پر است از اجساد تعقیبکنندگانی که زنده نماندهاند. شما تنها کسی هستید که هنوز نفس میکشید. Sidorovich، تاجر محلی، شما را به داخل پناهگاه زیرزمینی خود میکشد. او دستار دیجیتالی شخضی شما را نشان میدهد که با یک فرمان که روی صفحه نمایش حک شده، سوسو میزند:
“Strelok را بکش.”
شما نمیدانید استرلوک کیست. نمیدانید چرا اینجا هستید. تنها چیزی که دارید یک ژاکت خونآلود، یک تفنگ شکسته و نامی است که قرار است نابودش کنید.
در منطقه Cordon، با Wolf، رهبر یک اردوگاه تازهکار، آشنا میشوید. او شما را برای نجات Nimble، که توسط راهزنان اسیر شده است، میفرستد. نیمبل اولین نکتهها را در مورد خطرات و آرتیفکتهای منطقه به شما میدهد (ناهنجاریهای عجیب و درخشانی که در همه جا پراکنده شدهاند). همانطور که به سمت شمال میروید، از میان زبالهها عبور میکنید، با راهزنان میجنگید و شایعاتی در مورد سفرهای «افسانهای» استرلوک به اعماق منطقه میشنوید.
در میکده که قلب تپندهی حیات بشری در زون است، با بارکیپ، مرکز اطلاعات زندگی استاکرها، آشنا میشوید. او شما را با دیوتی، یک جناح شبهنظامی که به مهار منطقه اختصاص دارد، مرتبط میکند. از آنجا، مسیر شما را به متروی آگروپروم میبرد، جایی که با مول آشنا میشوید و با یک کنترلکننده وحشتناک میجنگید (یک جهشیافته که حملات روانیاش تقریباً ذهن شما را خرد میکند). در تاریکی تونلها، یک مخفیگاه پنهان پیدا میکنید: مخفیگاه گروه استرلوک. یک دفتر خاطرات در داخلش اشاره میکند که شما ممکن است بخشی از تیم استرلوک بوده باشید…
هرچه عمیقتر میروید، عجیبتر میشود. در یانتار، پروفسور ساخاروف و دانشمندانش از شما برای کمک و دفاع در برابر حملات جهشیافتهها و مغزسوز (یک فرستنده دوران شوروی که ذهن هر کسی را که سعی در رسیدن به نیروگاه هستهای چرنوبیل دارد، سرخ میکند) درخواست کمک میکنند.
با کمک جناع فریدوم، جناح رقیب دیوتی، به جنگل سرخ نفوذ، مغزسوز را غیرفعال و راه را به سمت پریپیات باز میکنید. اکنون در داستان سری بازی استاکر، به دلیل فقدان مانعی برای بدست آوردن آرتیفکتهای ارزشمند موجود در نیروگاه مسابقه آغاز شده است و دهها استاکر به سمت شمال و به سمت نیروگاه سرازیر میشوند. در ویرانههای پریپیات، با متعصبان مونولیت میجنگید و زمزمههایی را در سرتان میشنوید: بیا پیش من…
در داخل نیروگاه هستهای، حقیقت آشکار میشود: شما استرلوک هستید! سالها پیش سعی کردید به مرکز منطقه برسید اما شکست خوردید. “برآورنده” که به دنبالش بودید (یک مونولیث افسانهای که گفته میشود آرزوها را برآورده میکند) یک فریب است، یک ساطع کننده روانی شوروی که برای فریب و جذب استاکرها ساخته شده است. ماموریت واقعی شما آشکار میشود: آن را خاموش کنید.
بازی با شما در داخل تابوتی بتنی، احاطه شده توسط وزوز ماشینهای باستانی، به پایان میرسد، زیرا حقیقت منطقه شما را به طور کامل میبلعد.
یک سال قبل…
شما Scar هستید، یک مزدور که دانشمندان را در باتلاقها اسکورت میکنید و درست در همان موقع یک انفجار روانی در سطح منطقه زمین را در هم میشکند. شما فقط به این دلیل زنده میمانید که سیستم عصبی شما تغییر کرده است. اما این انفجار عواقبی نیز دارد؛ حال ناهنجاریهای منطقه تغییر کرده و مسیرهایی را که زمانی مسدود شده بودند باز میکنند.
شما توسط Clear Sky، یک گروه مخفی به رهبری Lebedev، نجات داده میشوید. آنها محقق و کاوشگر هستند و خود را وقف درک منطقه کردهاند. اما بقای آنها در معرض خطر است چراکه این انفجار انبوهی از جهشیافتهها و استاکرهای متخاصم را به همراه داشته است.
سفر شما در باتلاقها آغاز میشود و جوخههای استاکر را برای بازپسگیری قلمرو از راهزنان و یاغیان هماهنگ میکنید. اینجا جایی است که با Doc آشنا میشوید، که در مورد سفرهای قبلی استرلوک نکاتی را فاش میکند.
از باتلاقها، دوباره از میان Garbage Dumps، Agroprom و Yantar عبور میکنید و این بار به دانشمندان کمک میکنید تا از آزمایشگاه سیار خود در برابر امواج زامبیها دفاع کنند. در طول مسیر، شما شایعهای را دنبال میکنید: استرلوک بازگشته است و اقدامات او منطقه را بیثبات میکند.
جنگ جناحی اوج میگیرد؛ گروه وظیفه، جناح آزادی، راهزنان و مزدوران همگی برای قلمرو تلاش میکنند. شما بین آنها میچرخید، گاهی کمک میکنید و گاهی خیانت!
جستجوی شما برای استرلوک شما را به جنگل سرخ و لیمانسک، شهری ارواحگونه که از زمان فاجعه دستنخورده باقی مانده است، هدایت میکند. عبور از پل مرگبار لیمانسک زیر آتش تکتیراندازها یکی از پرتنشترین لحظات این مجموعه است.
در پایان، شما استرلوک را در خود نیروگاه هستهای چرنوبیل گیر میاندازید اما برای متوقف کردن او خیلی دیر شده است. اقدامات او باعث یک واکنش زنجیرهای فاجعهبار میشود و وقایع Shadow of Chernobyl را آغاز میکند.
حالا زون خطرناکتر از همیشه است.
وقایع سایه چرنوبیل گذشته است و استرلوک در اعماق زون ناپدید شده. با این حال، منطقه همچنان بیقرار، زنده و غیرقابل پیشبینی باقی مانده بود تا سال ۲۰۱۲ که دولت اوکراین عملیات Fairway را آغاز کرد. یک ماموریت شناسایی پرخطر که هدف آن بررسی ناپدید شدن ناگهانی چندین هلیکوپتر نظامی بود که بر فراز زون پرواز کرده بودند. این ماموریت برای سه هدف حیاتی بود: به دست گرفتن کنترل، جمعآوری اطلاعات و ارزیابی خطرات فعلی.
سرگرد Alexander Degtyarev، یک مامور باتجربه سازمان امنیت اوکراین، به منطقه اعزام شد. برخلاف استاکرهای قبلی، دگتیارف به دنبال شهرت، آرتیفکت یا حقایق فلسفی نبود؛ او توسط دولت فرستاده شده بود تا کشف کند چه اشتباهی رخ داده و چرا هلیکوپترها ناپدید شدهاند.
از همان ابتدا، زون مقاومت کرد. هر قدم به سمت پریپیات به آزمونی برای مهارت، جسارت و شهود تبدیل شد. دگتیارف در چشمانداز خطرناک زاتون حرکت کرد و از ناهنجاریهایی که میتوانستند گوشت را از استخوان جدا کنند یا خود واقعیت را تحریف کنند، اجتناب کرد. او استاکرهای دیگر مذاکره کرد، در مورد اتحادهای شکنندهی وظیفه و آزادی اندیشید و با جهشیافتههای متخاصمی که کارخانهها و انبارهای متروکه را به عنوان لانهی خود تصاحب کرده بودند، شجاعانه مقابله کرد.
اولین محلهای سقوط هلیکوپتر، سرنخهایی را آشکار کردند (گزارشها، صداهای ضبط شده و بقایای سربازان) که هر قطعه تصویری از منطقهای را ترسیم میکرد که بیش از حد انتظار حساس شده بود. ناهنجاریها دیگر تصادفی نبودند؛ آنها از الگوها پیروی میکردند، گویی خود زون در حال یادگیری، سازگاری و دفاع از اسرار خود بود.
همانطور که دگتیارف به عمق شهر پریپیات نفوذ میکرد، ویرانهها داستانهایی از جاهطلبیها و شکستهای انسانی را روایت میکردند. چرخ و فلک شهربازی به عنوان شاهدی خاموش خودنمایی میکرد، بلوکهای آپارتمانی اسکلتی با پژواکهایی از گذشته زمزمه میشدند و آزمایشگاههای زیرزمینی آزمایشهای پیچیدهای را انجام میدادند، بقایای تلاشها برای مهار یا کنترل زون.
ماموریت دگتیارف نه تنها بقا، بلکه حقیقت بود. او وقایع را مستند کرد، سرنوشت استاکرها و پرسنل نظامی گمشده را کشف کرد و شواهدی را کنار هم گذاشت که نشان میداد زون را نمیتوان رام کرد؛ زون ارادهی خودش را داشت. حتی وقتی او اطلاعاتی کلیدی به دست آورد و استخراج پرسنل بازمانده را تسهیل کرد، زون پابرجا ماند. قدرت، ناهنجاریها و اسرار آن، بیتفاوت به مداخلهی انسان، ادامه یافت.
در پایان «ندای پریپیات»، زون بار دیگر حاکمیت خود را نشان داد. انسانها نفوذ کرده، مشاهده کرده و عقبنشینی کرده بودند، اما منطقه زنده و هوشیار باقی ماند. داستان کسانی که زنده ماندند به افسانه تبدیل شد و زمزمههای میراث استرلوک همچنان ادامه داشت؛ پژواکی از مردی که بیش از حد به قلب ناهنجاری نزدیک شده بود و تنها سوالاتی را در پی خود به جا گذاشته بود.
این بازی داستان Skif، یک استاکر که سالها پس از سقوط جناح مونولیث و خاموش شدن C-Consciousness در منطقهی ممنوعه چرنوبیل کار میکند، را دنبال میکند. زون ناپایدار است و ناهنجاریها از نظر تعداد و شدت در حال افزایش هستند. شایعاتی در میان استاکرها در مورد چیزی به نام «مادهی ظریف» و احتمال رسیدن به «قلب» منطقه، مکانی در اعماق خطرناکترین مناطق آن، پخش میشود.
اسکیف در اوایل سفر خود با ستوان Shterev آشنا میشود که به نظر میرسد یک چهرهی نظامی سرراست است اما مخفیانه عضو Noontide، جناحی متشکل از سربازان سابق مونولیث، است. نونتاید رهبری مردی به نام Faust را دنبال میکند که معتقد است منطقه چیزی بیش از یک ناهنجاری فیزیکی است؛ او آن را به عنوان ظرفی برای آگاهی انسان و مرحلهی بعدی تکامل میبیند.
با پیشروی عمیقتر اسکیف در منطقه، با داک، یک استاکر مسنتر با دانش عمیق از تاریخ و خطرات زون، روبرو میشود. به نظر میرسد داک بیشتر از آنچه که باید، در مورد سفر اسکیف میداند و او را به سمت مکانهای کلیدی هدایت میکند و در مورد برخی از جناحها به او هشدار میدهد. اسکیف از طریق داک و شترِو متوجه میشود که نونتاید سعی دارد رویدادها را به سمت یک نتیجه خاص هدایت کند، نتیجهای که منطقه را برای همیشه تغییر میدهد.
یک لحظه کلیدی در داستان در آرایه راداری Duga، یک سازه زنگزده عظیم در قلب منطقه، اتفاق میافتد. اینجا جایی است که اسکیف برای اولین بار شخصاً با فاوست ملاقات میکند. این رویارویی پرتنش است اما بلافاصله خصمانه نیست. فاوست دیدگاه خود را توضیح میدهد: منطقه به عنوان وسیلهای برای متحد کردن ذهن انسانها در یک جمع، و حذف فردیت در ازای چیزی که او وجودی والاتر مینامد.
از اینجا، داستان بر اساس انتخاب بازیکن شاخه شاخه میشود:
اسکیف میتواند با گروه نگهبان(The Ward) همراه شود و سعی کند از منطقه در برابر استثمار دفاع کند.
او میتواند به اسپارک(The Spark) بپیوندد و قدرت منطقه را برای پیشرفت انسان بپذیرد.
او میتواند از استرلوک(Strelok)، استاکر افسانهای که میخواهد منطقه را مهار و مطالعه کند، حمایت کند.
یا میتواند از داک پیروی کند، که دستور کار خودش را دارد و تا پایان کاملاً مشخص نخواهد بود.
اگر بازیکن مسیر داک را دنبال کند، آخرین افشاگری درون یک گنبد روانی در حال فروپاشی نزدیک قلب رخ میدهد. حقیقت آشکار میشود: داک و فاوست یک نفر هستند. فاوست از همان ابتدا، با استفاده از تماس مستقیم و تعاملات پنهان، اسکیف را هدایت میکرد. انگیزههای دقیق او تا حدودی پنهان مانده، اما دستکاریهای او سفر بازیکن را از ابتدا تا انتها شکل داده است.
اوج داستان در قلب چرنوبیل اتفاق میافتد، مکانی که فیزیک و واقعیت به طور کامل در هم میشکنند. بسته به انتخابهای انجام شده، منطقه ممکن است گسترش یابد، تثبیت شود یا به چیزی کاملاً متفاوت تبدیل شود.
داستان بدون نتیجه کامل به پایان میرسد. منطقه همچنان وجود دارد، جناحها به جنگ ادامه میدهند و تعقیبکنندگان هنوز همه چیز را برای ورود به خطر میاندازند. سرنوشت نهایی فاوست نامشخص است؛ او ممکن است هنوز آنجا باشد، تماشا کند و منتظر تغییر بعدی منطقه باشد…
از آسمان صاف تا قلب چرنوبیل، داستان زون، داستان مقاومت، رمز و راز و بقای بیوقفه است. هر روایت (اسکار در حال ردیابی استرلوک، فرد نشانشده در حال مقابله با هویت خود، دگتیارف در حال بررسی هلیکوپترهای سقوط کرده، اسکیف در حال پیمایش یک منطقه مدرن و واکنشپذیر) نشان میدهد که بشریت همیشه مهمان مکانی است که از هیچ قانونی جز قانون خودش پیروی نمیکند.
منطقه پابرجاست؛ یادآوری زندهای که کنجکاوی عواقبی راه به همراه دارد جاهطلبی خطری را، و قلب واقعیت میتواند به همان اندازه که مسحورکننده است، کشنده نیز باشد. این صرفاً یک مکان، یک خطر یا یک داستان نیست، بلکه یک چالش در حال تکامل، آزمونی برای شجاعت، عقل و اخلاق است که منتظر کسانی است که جرات ورود به آن را دارند.
حتی با محو شدن یک نسل از استاکرها، نسلی دیگر ظهور میکند. زون منتظر است، صبور و جاودانه و آماده بازپسگیری اسرار خود از کسانی که ادعا میکنند آن را میفهمند.
این بود پایانی بر داستان سری بازی S.T.A.L.K.E.R . سپاسگزاریم از اینکه با رسانهی دنیای بازی همراه بودید.
اگر جویای صلح هستی، آمادهی جنگ شو ...
برای اطلاع از جدیدترین اخبار، نقد و بررسیها و ویدیوهای اختصاصی، ما را در شبکههای اجتماعی دنبال کنید. همراه شما هستیم.