خانه » مقالات بازی ماجرای خاکسپاری مرحوم «شروین استادزاده» چه بود × توسط آرش حکیمی در ۱۳۹۳/۱۱/۲۰ , 11:32:27 3 صد بار لب گشودم و بیرون نریختم ……. خون ها که موج می زند از سینه تا لبم خوانندگان عزیز دنیای بازی! می خواهم ماجرایی را برایتان تعریف کنم که از عید امسال در گلویم گیر کرده. فقط چند دقیقه با من همراه شوید لطفاً: ۱۲ فروردین همین امسال بود که خبر تکان دهنده مرگ دوست عزیزمان شروین را شنیدیم. در حالی که همه در شوک بودیم و هیچ کس باورش نمی شد، باید در مراسمش شرکت می کردیم. یکی دو روز بعد قرار بود شروین را در آرامگاهی در بابل دفن کنند. من که آن موقع در نمک آبرود زندگی می کردم با دوستان هماهنگ کردم که در ساعت مقرر در آرامگاه حاضر شویم. من به تنهایی در روز مقرر به بابل رفتم و جلوی در آرامگاه ایستادم تا بقیه بیایند، چون از همه زودتر رسیده بودم ورود همه را تماشا می کردم تا دوستان خودم بیایند. کم کم خانواده شروین آمدند که من هیچ کدام را نمی شناختم، تا این که بابک نمازیان، حسن کریمی و احمد احمدی هم که من منتظرشان بودم آمدند. اما هنوز چند دقیقه بیشتر نگذشته بود که سر و کله ی آقای دوربینی با دوربین و میکروفونش پیدا شد. من و دوستان همدیگر را نگاه کردیم که این دیگر چیست؟ دوربین و بند و بساط برای چه؟ آقای من که شما باشی، فهمیدیم که آقای دوربینی آمده تا از مرگ شروین به اصطلاح مستند بسازد! چه حرکت حرفه ای و دوراندیشانه ای! از مرگ جوانی که هنوز هیچ کس از شوکش در نیامده مستند بسازد. سر قبر او با دوربین و میکروفون برود و از مادر داغ دیده اش سوال و جواب کند. از پدرش که به سختی جلوی گریه ی خودش را می گرفت سوال های زیبا و دلنشین بپرسد. آخر یک نفر به من بگوید کدام آدم عاقلی همچون حرکت شنیعی می کند؟ که برود بالای کفن شروین استادزاده در حالی که مادر عزادارش اشک می ریزد میکروفون را جلو او بگیرد و مصاحبه کند؟! آن وقت شما می گویید ایشان آقای دوربینی نیست؟! می دانید من با چه چیز ایشان مشکل دارم؟ با این مشکل دارم که فکر می کنم بنده و دیگر دوستانمان هم اگر همین یکی دو ساله بمیریم، آقای دوربینی توی قبرستان هم دست از سر ما و پدر و مادرمان برنمی دارد. او حتماً می خواهد بیاید مستند رسولی و حکیمی و ایزدی و ذوالقدر و عرفانیان و فخار و حسینیان و ژیان و غیره بسازد. البته آقایان که اسم بردم از دوستان هستند و ان شاالله صدهزار سال دیگر زنده اند. اما خانم ها و آقایان! یک لحظه به داستانی که گفتم فکر کنید. فکر کنید که خودمان جای شروین یا حتی برادر کوچک شروین بودیم. چه قدر کار زشت و قبیحی بود آن کار؟! کسانی که عزیزانشان را از دست داده اند حرف من را بهتر درک می کنند. من نمی فهمم مگر شروین مایکل جکسون است که مستند درگذشت می خواهد؟! مگر شما مایکل مور هستید که با دوربین سر قبر مردم ظاهر می شوید؟! هر چند مایکل مور قطعاً عقلش به این چیز ها می رسد. به چه مناسبت ما باید با این رفتارها مدارا کنیم؟! به چه دلیل باید هیچ چیز را نگوییم و همواره سکوت کنیم؟ چرا صد بار باید لب بگشاییم و بیرون نریزیم؟! شما آقای دوربینی عزیزم! رفتارهای خودتان را نمی شناسید، تبعات حرف هایتان را نمی دانید. شما هنوز خیلی کم سن و سال تر از آن هستید که متولی چیزی باشید یا جایی را مدیریت کنید. به بچه که رو بدهی پایش را می گذارد لب سبد انجیر. این آقا دقیقاً دست پخت مدیریت سابق بنیاد است. ایشان همان کسی است که در آشفتگی مدیریتی توانست از آب های گل آلود ماهی بگیرد و الان فکر می کند از اصحاب گیم ایران است. این دقیقاً همان بیماری مهلکی است که من گفتم. کسی که هنوز آداب معاشرت یاد نگرفته و حرف زدنش را نمی سنجد مدیر عامل ۱۷ جا و دبیر ۲۷ جای دیگر می شود. گول این افراد را نخورید که طبل توخالی هستند. آقایانی که امکاناتتان را در اختیار همچون افرادی قرار می دهید، حواستان باشد که سر قبرتان هم با دوربین و میکروفون ظاهر خواهند شد. و به جای تسلیت گفتن و شریک شدن در غم خانواده تان، با آن ها مصاحبه می کنند که به فکر اضافه کردن یک بند کشکی دیگر به «به اصطلاح» رزومه شان هستند. و من الله توفیق آرش حکیمی بهمن ۹۳ نویسنده آرش حکیمی There are only 10 types of people in the world: those who understand binary, and those who don't. مقالات بازی 3 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای ارسال دیدگاه باید وارد شوید واقعأ جای بسی تأسف است که ما همچنین آدم نماهایی را در کره خاکی مشاهده می کنیم. بسی هق هق در گلویم گرفت ۳۱ پاسخ
واقعأ جای بسی تأسف است که ما همچنین آدم نماهایی را در کره خاکی مشاهده می کنیم. بسی هق هق در گلویم گرفت ۳۱ پاسخ