ترقوّه‌ی قاچاق‌نویس همراه با منت تقدیم می‌کند | چوب لای چرخ دنده

در ۱۳۹۳/۰۸/۲۹ , 23:39:52
ترقوّه‌ی قاچاق‌نویس همراه با منت تقدیم می‌کند | چوب لای چرخ دنده

مقدمه مثلا: این جانب ترقوّه، آدم بسیار با مزه‌ای هستم. به همین خاطر یک اکانت اینجا هک کرده و به شکل زورکی از این به بعد مطالب بامزه‌ام را به خوردتان خواهم داد. زورکی است، منت‌اش را هم می‌گذارم. نخندید هم زبان‌تان سیاه می‌شود. باید بخواهید. تمام

Marcus_Fenix_by_CameronMark
نشسته بودم روی سکوی مغازه‌ی نیمه ویرانی که چنان مورد لطف لوکاست‌ها قرار گرفته بود، معلوم نبود قبلا تویش چی می‌فروختند! دام هم کنار جدول‌های خیابان خودش را ول داده بود روی زمین و داشت با غرغر تکه‌های گوشت لوکاستی را که چند دقیقه قبل قصابی کرده بود از داخل لوله تفنگ‌اش می کشید بیرون و با توجه به اعتراض‌ها و دری وری‌هایی که ازش می‌شنیدم، معلوم بود که موفق به انجام این کار نمی شد! من یکی که اصلا عادت نداشتم اسلحه‌ام را بعد از اره کاری تمیز کنم. به همین خاطر یک مدت بعد چنان بوی گندی از آن بلند می‌شد که بچه‌های گروه به هوای نزدیک بودن لوکاست‌ها گارد می‌گرفتند و دیگر جک و دری وری نمی‌گفتند!من هم مجبور می‌شدم مخفیانه لنسرم را با یکی روی زمین عوض کنم که البته برای خودش تنوعی بود و حال می داد! توی همین اوصاف بودیم که صدای نکره کول را از کوچه‌ی پشتی شنیدم که داشت سرخوشانه با کسی که باید بیرد می‌بود درباره‌ی شیرین کاری‌اش با نارنجک حرف می‌زد. اتفاقا چاخان نمی‌کرد چون صحنه‌ای را که داشت با هیجان تعریف می‌کرد از نزدیک دیده بودم! کندن کله‌ی یک لوکاست و فرو کردن نارنجکی داخل دهان‌اش و پرتاب محشر کله به یاد روزهای خوش تراشبال وسط یک جمع چهار نفره‌ی لوکاستی تنها از دست کول بی‌شاخ و دم ما بر می‌آمد!
وقتی به ما رسیدند عمدا و از روی بدجنسی حرف‌اش را قطع کردم و با عصبانیت سرش فریاد زدم که: «تا حالا کجا بودی؟! توپ بازی می‌کردی؟!» تمیزخورد توی ذوقش! این جور موقع‌ها صدای خاصی از روی ناامیدی و حالگیری از ته گلوی‌اش بیرون می‌آمد که بی شباهت به استارت خوردن تراکتور نبود! با اینکه خیلی تابلو ناراحت شده بود خودش را جمع و جور کرد وبا همان لحن خوشحال و صدای لوله بخاری‌اش جواب داد: «توی قبرستون پشت کلیسا زمین گیر چندتا بومر شدیم، تازه بعد از اینکه ترتیبشونو دادیم یدونه بروماک از نزدیک‌مون رد شد که شانس آوردیم ندیدمون والا همینمونم نداشتی فرمانده! اون وقت معلوم نبود می‌خواستی سر کی غر بزنی!» بیرد که موقعیت مزه پرانی را مناسب می‌دید تکه‌اش را این طوری پراند که: « مارکوس تو پیدا کردن هدف مناسب استاده!» و با دو دست به خودش اشاره کرد و خنده‌ی پشت بندنش را طبق عادت هجی کرد: «هاه هاه هاه!»
سری تکان دادم و از روی سکو پایین پریدم. این جور موقع‌ها اگر جلوی دهان این نره غول‌ها را نمی‌گرفتی یک ریز تا موقع خوابیدن شر و ور می‌گفتند و پدر هر موجود صاحب گوش و اعصابی را درمی‌آوردند! می‌خواستم مسیر بعدی حرکت‌مان را مشخص کنم و در عین حال سرشان داد و بیداد بکنم که بفهمند صدای‌شان اذیتم می کند که لوکاست های بی پدرو مادری که همیشه باعث دردسر هستند باز زمین را لرزاندند و چندتای‌شان درست وسط میدان و از توی خاک‌ها لولیدند بیرون! فحش و ناسزاهای رکیک بود که از دهان‌مان درمی‌آمد و در همین حال با عجله دنبال جایی برای مخفی شدن می‌گشتیم! اطراف‌مان هیچ جان پناه درست و حسابی نبود! برای همین هر چهارتای‌مان به سرعت دویدیم طرف بلوک‌های سیمانی آن ور خیابان که کاملا سالم باقی مانده بودند و فقط دوده‌ی آتش سیاه‌شان کرده بود. پس کله کردیم طرف بلوک های سیمانی .نزدیکی‌های رسیدنمان و طبق عادت مثل اینکه پشت زره من آهن باشد و بلوک سیمانی تکه بزرگی آهن‌ربا چنان با صدای مهیبی خودم را به‌پشت بهش چسپاندم که دام به تصور انفجار دست‌اش را روی سرش گذاشت و سکندری خورد و جلوی پایم افتاد زمین! علاوه بر این‌ احساس کردم بلوک کمی روی قاعده‌اش چرخید و قرچی صدا داد. البته چند ثانیه بیشتر طول نکشید که متوجه شوم صدای قرچ مال چرخیدن بلوک سیمانی نبود و با درد جانکاهی که توی کمرم پیچید ارتباط داشت! درد چنان بی‌پدر و مادر و بی‌رحم و مروت بود که باعث شد از ته گلو فریاد بزنم و دام بخت برگشته را که تازه داشت خودش را از جلوی دست و پایم جمع می کرد شوکه کنم. خواستم کمرم را خم کنم ولی مثل یک تکه چوب خشک شده بود. دام کورمال کورمال و وحشت زده چهار دست و پا خودش را رساند پیش‌ام و پشت جدول سیمانی چمباتمه زد و با نگرانی پرسید: «تیر خوردی؟ داری می‌میری؟!»
در حالی که توان حرکت نداشتم و سیخ به روبرویم نگاه می کردم گفتم: «فکر کنم کمرم قلنج کرده!»
کول از آن طرف داد زد: «قلنج نیست دیسک کمره! صداشو می‌شناسم! از موقع تراشبال!»
دام غرغر کنان گفت: «مگه با دیسک کمر استخدام ارتش شدی؟»
داد زدم: «برو به جهنم با این سوال کردنت! حالا وقت این حرفاست؟! بگو چه غلطی بکنم؟»
دام نگاهی به من انداخت و چیزی نگفت. فقط کمی خودش را پائین کشید و قیافه‌اش حسابی توی هم رفت. سیگاری درآورد و روشن کرد و شروع کرد به پک زدن. لوکاست‌ها با سر و صدا نزدیک می‌شدند و صدای گلوله و انفجار گوش‌های‌مان را پر کرده بود.
در حالی که زیر چشمی می‌پائیدمش پرسیدم: «بازم یاد ماریا افتادی؟!»
به آرامی پرسید: «مارکوس؟!……وزن تو و زره و مهماتت روی هم چند تُن می‌شه؟!!»


75 دیدگاه ثبت شده است

دیدگاهتان را بنویسید

  1. خیلییییی لوس و بی مزه بود :| الان ما باید به این متن بخندیم ؟ :11: اگه شخصیت هارو معرفی میکردید بعد داستان رو میگفتید ( مثلا اینکه مارکوس کیه ! :11: ) خیلی بهتر میشد :13: ولی بازم مرسی

    ۲۵
    1. وقتی شما بازی رو انجام ندادین چرا قضاوت میکنین؟ :16: اونی که بازی رو تجربه کرده مطمئن باش با خوندن متن ۱۰ بار جر خورده! :۲۵:

      ۰۲
    2. خوب اگه میگفتید اسم بازی ها چیه بهتر نبود ؟ برا افرادی مثل من که بازی نکردن ، حداقل برن یه دو سه جا بخونن شاید برا اونا هم جذاب بأشه . من چیزی نگفتم حالا نزن مارو :۲۱: :۲۱:

      ۱۱
    3. اسمشو نوشته دیگه: چرخ دنده های جنگ یعنی gears of war
      اونجاشو که میگه “با کمر محکم کوبیدم به سنگر صدای بلندی اومد و فک کردم بلوک تکون خورده. نگو صدای کمرم بود! :۲۵: ” ترکیدم از خنده. توی بازی وقتی سنگرگیری میکردی محکم با صدای بلندی میکوبید به سنگر!
      اره برقیش هم معروفه که لوکاست ها رو باهاش تیکه تیکه میکرد.
      از این به بعد بهتره کاراکترها و موجودات رو بیشتر معرفی کنه.

      ۰۱
  2. جناب ترقوه شما تا الان کجا بودی؟
    من خودم به شخصه عاشق متن های طنزم
    امیدوارم ادامه داشته باشه
    سپاس :۱۵:

    ۱۱

در شبکه‌های اجتماعی،
به خانواده دنیای بازی بپیوندید!

برای اطلاع از جدیدترین اخبار، نقد و بررسی‌ها و ویدیوهای اختصاصی، ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید. همراه شما هستیم.

Dbazi Social Media

مقالات بازی

تاریخچه استودیو Giant Squid تاریخچه استودیو Giant Squid
توسط علی علی‌پور
0
سری بازی زلدا را چگونه بازی کنیم؟ سری بازی زلدا را چگونه بازی کنیم؟
توسط حسین کریمی
0
تاریخچه استودیو Team Cherry تاریخچه استودیو Team Cherry
توسط علی علی‌پور
0
تاریخچه استودیو Sandfall Interactive تاریخچه استودیو Sandfall Interactive
توسط میلاد طاهرنژاد
0
داستان کامل سری بازی اسپلینتر سل [پرونده] داستان کامل سری بازی اسپلینتر سل [پرونده]
توسط نریمان هروی
0
Mafia داستان سری بازی Mafia
توسط حسین کریمی
0
داستان سری بازی Halo داستان سری بازی Halo
توسط حسین کریمی
0
تاریخچه استودیو سی دی پراجکت رد تاریخچه استودیو سی دی پراجکت رد
توسط علی علی‌پور
0
داستان سری بازی S.T.A.L.K.E.R داستان سری بازی S.T.A.L.K.E.R
توسط علی علی‌پور
0
داستان سری بازی Death Stranding داستان سری بازی Death Stranding
توسط مهدی یوسفی
0

چند رسانه ای

تبدیل جهان Avatar به میدان نبرد تبدیل جهان Avatar به میدان نبرد [تماشا کنید]
توسط ایلیا حسامی
0
رونمایی از بسته الحاقی Assassins Creed Mirage رونمایی از بسته الحاقی Assassins Creed Mirage با نام Valley of Memory [تماشا کنید]
توسط محمدصدرا باقری
0
تریلر زمان عرضه بازی Ghost of Yōtei انتشار تریلر زمان عرضه بازی Ghost of Yōtei؛ آغاز ماجراجویی انتقام [تماشا کنید]
توسط محمدصدرا باقری
0
تریلر داستانی Battlefield 6 تریلر داستانی بازی Battlefield 6 در رویداد State of Play به نمایش درآمد [تماشا کنید]
توسط محمدصدرا باقری
0
معرفی بازی‌های رایگان پلی‌استیشن پلاس معرفی بازی‌های رایگان پلی‌استیشن پلاس در ماه اکتبر؛ آلن ویک ۲ در صدر لیست [تماشا کنید]
توسط محمدصدرا باقری
0
Master Ninja: دری به سوی سختی مطلق در Ninja Gaiden 4 Master Ninja: دری به سوی سختی مطلق در Ninja Gaiden 4 [تماشا کنید]
توسط ایلیا حسامی
0
ورود بروس لی وارد به جهان Hitman؛ هدفی مرموز در دسترس بازیکنان ورود بروس‌لی به جهان Hitman با هدفی مرموز در دسترس بازیکنان [تماشا کنید]
توسط ایلیا حسامی
0
اسپایدرمن و گوست رایدر در میدان نبرد Marvel Tōkon: Fighting Souls اسپایدرمن و گوست‌رایدر در میدان نبرد Marvel Tōkon: Fighting Souls [تماشا کنید]
توسط ایلیا حسامی
0
بازسازی ژاپن در نسخه جدید Microsoft Flight Simulator 2024 با جزئیات خیره‌کننده بازسازی کشور ژاپن در نسخه جدید Microsoft Flight Simulator 2024 با جزئیات خیره‌کننده [تماشا کنید]
توسط ایلیا حسامی
0
معرفی گیم‌پلی بازی Marvels Wolverine معرفی گیم‌پلی بازی Marvels Wolverine؛ انتشار در پاییز ۲۰۲۶ [تماشا کنید]
توسط محمدصدرا باقری
0