خانه » مقالات بازی ترقوّهی قاچاقنویس همراه با منت تقدیم میکند | چوب لای چرخ دنده × توسط ترقوّه در ۱۳۹۳/۰۸/۲۹ , 23:39:52 75 مقدمه مثلا: این جانب ترقوّه، آدم بسیار با مزهای هستم. به همین خاطر یک اکانت اینجا هک کرده و به شکل زورکی از این به بعد مطالب بامزهام را به خوردتان خواهم داد. زورکی است، منتاش را هم میگذارم. نخندید هم زبانتان سیاه میشود. باید بخواهید. تمام نشسته بودم روی سکوی مغازهی نیمه ویرانی که چنان مورد لطف لوکاستها قرار گرفته بود، معلوم نبود قبلا تویش چی میفروختند! دام هم کنار جدولهای خیابان خودش را ول داده بود روی زمین و داشت با غرغر تکههای گوشت لوکاستی را که چند دقیقه قبل قصابی کرده بود از داخل لوله تفنگاش می کشید بیرون و با توجه به اعتراضها و دری وریهایی که ازش میشنیدم، معلوم بود که موفق به انجام این کار نمی شد! من یکی که اصلا عادت نداشتم اسلحهام را بعد از اره کاری تمیز کنم. به همین خاطر یک مدت بعد چنان بوی گندی از آن بلند میشد که بچههای گروه به هوای نزدیک بودن لوکاستها گارد میگرفتند و دیگر جک و دری وری نمیگفتند!من هم مجبور میشدم مخفیانه لنسرم را با یکی روی زمین عوض کنم که البته برای خودش تنوعی بود و حال می داد! توی همین اوصاف بودیم که صدای نکره کول را از کوچهی پشتی شنیدم که داشت سرخوشانه با کسی که باید بیرد میبود دربارهی شیرین کاریاش با نارنجک حرف میزد. اتفاقا چاخان نمیکرد چون صحنهای را که داشت با هیجان تعریف میکرد از نزدیک دیده بودم! کندن کلهی یک لوکاست و فرو کردن نارنجکی داخل دهاناش و پرتاب محشر کله به یاد روزهای خوش تراشبال وسط یک جمع چهار نفرهی لوکاستی تنها از دست کول بیشاخ و دم ما بر میآمد! وقتی به ما رسیدند عمدا و از روی بدجنسی حرفاش را قطع کردم و با عصبانیت سرش فریاد زدم که: «تا حالا کجا بودی؟! توپ بازی میکردی؟!» تمیزخورد توی ذوقش! این جور موقعها صدای خاصی از روی ناامیدی و حالگیری از ته گلویاش بیرون میآمد که بی شباهت به استارت خوردن تراکتور نبود! با اینکه خیلی تابلو ناراحت شده بود خودش را جمع و جور کرد وبا همان لحن خوشحال و صدای لوله بخاریاش جواب داد: «توی قبرستون پشت کلیسا زمین گیر چندتا بومر شدیم، تازه بعد از اینکه ترتیبشونو دادیم یدونه بروماک از نزدیکمون رد شد که شانس آوردیم ندیدمون والا همینمونم نداشتی فرمانده! اون وقت معلوم نبود میخواستی سر کی غر بزنی!» بیرد که موقعیت مزه پرانی را مناسب میدید تکهاش را این طوری پراند که: « مارکوس تو پیدا کردن هدف مناسب استاده!» و با دو دست به خودش اشاره کرد و خندهی پشت بندنش را طبق عادت هجی کرد: «هاه هاه هاه!» سری تکان دادم و از روی سکو پایین پریدم. این جور موقعها اگر جلوی دهان این نره غولها را نمیگرفتی یک ریز تا موقع خوابیدن شر و ور میگفتند و پدر هر موجود صاحب گوش و اعصابی را درمیآوردند! میخواستم مسیر بعدی حرکتمان را مشخص کنم و در عین حال سرشان داد و بیداد بکنم که بفهمند صدایشان اذیتم می کند که لوکاست های بی پدرو مادری که همیشه باعث دردسر هستند باز زمین را لرزاندند و چندتایشان درست وسط میدان و از توی خاکها لولیدند بیرون! فحش و ناسزاهای رکیک بود که از دهانمان درمیآمد و در همین حال با عجله دنبال جایی برای مخفی شدن میگشتیم! اطرافمان هیچ جان پناه درست و حسابی نبود! برای همین هر چهارتایمان به سرعت دویدیم طرف بلوکهای سیمانی آن ور خیابان که کاملا سالم باقی مانده بودند و فقط دودهی آتش سیاهشان کرده بود. پس کله کردیم طرف بلوک های سیمانی .نزدیکیهای رسیدنمان و طبق عادت مثل اینکه پشت زره من آهن باشد و بلوک سیمانی تکه بزرگی آهنربا چنان با صدای مهیبی خودم را بهپشت بهش چسپاندم که دام به تصور انفجار دستاش را روی سرش گذاشت و سکندری خورد و جلوی پایم افتاد زمین! علاوه بر این احساس کردم بلوک کمی روی قاعدهاش چرخید و قرچی صدا داد. البته چند ثانیه بیشتر طول نکشید که متوجه شوم صدای قرچ مال چرخیدن بلوک سیمانی نبود و با درد جانکاهی که توی کمرم پیچید ارتباط داشت! درد چنان بیپدر و مادر و بیرحم و مروت بود که باعث شد از ته گلو فریاد بزنم و دام بخت برگشته را که تازه داشت خودش را از جلوی دست و پایم جمع می کرد شوکه کنم. خواستم کمرم را خم کنم ولی مثل یک تکه چوب خشک شده بود. دام کورمال کورمال و وحشت زده چهار دست و پا خودش را رساند پیشام و پشت جدول سیمانی چمباتمه زد و با نگرانی پرسید: «تیر خوردی؟ داری میمیری؟!» در حالی که توان حرکت نداشتم و سیخ به روبرویم نگاه می کردم گفتم: «فکر کنم کمرم قلنج کرده!» کول از آن طرف داد زد: «قلنج نیست دیسک کمره! صداشو میشناسم! از موقع تراشبال!» دام غرغر کنان گفت: «مگه با دیسک کمر استخدام ارتش شدی؟» داد زدم: «برو به جهنم با این سوال کردنت! حالا وقت این حرفاست؟! بگو چه غلطی بکنم؟» دام نگاهی به من انداخت و چیزی نگفت. فقط کمی خودش را پائین کشید و قیافهاش حسابی توی هم رفت. سیگاری درآورد و روشن کرد و شروع کرد به پک زدن. لوکاستها با سر و صدا نزدیک میشدند و صدای گلوله و انفجار گوشهایمان را پر کرده بود. در حالی که زیر چشمی میپائیدمش پرسیدم: «بازم یاد ماریا افتادی؟!» به آرامی پرسید: «مارکوس؟!……وزن تو و زره و مهماتت روی هم چند تُن میشه؟!!» نویسنده ترقوّه مقالات بازی 75 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای ارسال دیدگاه باید وارد شوید این چی بود حالا ؟ داستان بود ؟ زاییده ذهن خلاق بود ؟ رمان بود ؟ نقد بود ؟ یکی بیاد بگه این چی بود ؟ :۲۴: :lol: :26: ۰۱ پاسخ میدونم داریوش نیستی :lol: :lol: ولی هرکی هستی دمت گرم :lol: ۱۱ پاسخ حیف شد واقعا مهران…کاشکی داریوش بود :lol: :24: :lol: :26: ۱۱ واقعا حیف شد :۲۴: :lol: ۰۱ خیلیی باحال بود :۲۵: ۰۲ پاسخ متن زیبایی بود تشکر ۰۱ پاسخ ممنون و خسته نباشید خیلی جالب بود :۱۵: ۰۱ پاسخ ممنون آقا خوب بود :۲۴: ۰۱ پاسخ قلم خوبی دارید شخصیت سازی هم خوب هست تشکر ۱۰ پاسخ خیلییییی لوس و بی مزه بود الان ما باید به این متن بخندیم ؟ اگه شخصیت هارو معرفی میکردید بعد داستان رو میگفتید ( مثلا اینکه مارکوس کیه ! ) خیلی بهتر میشد ولی بازم مرسی ۲۵ پاسخ وقتی شما بازی رو انجام ندادین چرا قضاوت میکنین؟ اونی که بازی رو تجربه کرده مطمئن باش با خوندن متن ۱۰ بار جر خورده! :۲۵: ۰۲ خوب اگه میگفتید اسم بازی ها چیه بهتر نبود ؟ برا افرادی مثل من که بازی نکردن ، حداقل برن یه دو سه جا بخونن شاید برا اونا هم جذاب بأشه . من چیزی نگفتم حالا نزن مارو :۲۱: :۲۱: ۱۱ اسمشو نوشته دیگه: چرخ دنده های جنگ یعنی gears of war اونجاشو که میگه “با کمر محکم کوبیدم به سنگر صدای بلندی اومد و فک کردم بلوک تکون خورده. نگو صدای کمرم بود! :۲۵: ” ترکیدم از خنده. توی بازی وقتی سنگرگیری میکردی محکم با صدای بلندی میکوبید به سنگر! اره برقیش هم معروفه که لوکاست ها رو باهاش تیکه تیکه میکرد. از این به بعد بهتره کاراکترها و موجودات رو بیشتر معرفی کنه. ۰۱ عالی پالیه ۲۱ پاسخ جناب ترقوه شما تا الان کجا بودی؟ من خودم به شخصه عاشق متن های طنزم امیدوارم ادامه داشته باشه سپاس :۱۵: ۱۱ پاسخ نمایش بیشتر
این چی بود حالا ؟ داستان بود ؟ زاییده ذهن خلاق بود ؟ رمان بود ؟ نقد بود ؟ یکی بیاد بگه این چی بود ؟ :۲۴: :lol: :26: ۰۱ پاسخ
خیلییییی لوس و بی مزه بود الان ما باید به این متن بخندیم ؟ اگه شخصیت هارو معرفی میکردید بعد داستان رو میگفتید ( مثلا اینکه مارکوس کیه ! ) خیلی بهتر میشد ولی بازم مرسی ۲۵ پاسخ
وقتی شما بازی رو انجام ندادین چرا قضاوت میکنین؟ اونی که بازی رو تجربه کرده مطمئن باش با خوندن متن ۱۰ بار جر خورده! :۲۵: ۰۲
خوب اگه میگفتید اسم بازی ها چیه بهتر نبود ؟ برا افرادی مثل من که بازی نکردن ، حداقل برن یه دو سه جا بخونن شاید برا اونا هم جذاب بأشه . من چیزی نگفتم حالا نزن مارو :۲۱: :۲۱: ۱۱
اسمشو نوشته دیگه: چرخ دنده های جنگ یعنی gears of war اونجاشو که میگه “با کمر محکم کوبیدم به سنگر صدای بلندی اومد و فک کردم بلوک تکون خورده. نگو صدای کمرم بود! :۲۵: ” ترکیدم از خنده. توی بازی وقتی سنگرگیری میکردی محکم با صدای بلندی میکوبید به سنگر! اره برقیش هم معروفه که لوکاست ها رو باهاش تیکه تیکه میکرد. از این به بعد بهتره کاراکترها و موجودات رو بیشتر معرفی کنه. ۰۱
جناب ترقوه شما تا الان کجا بودی؟ من خودم به شخصه عاشق متن های طنزم امیدوارم ادامه داشته باشه سپاس :۱۵: ۱۱ پاسخ