خانه » سینما و تلویزیون به سوی اسکار: نقد فیلم Hacksaw Ridge – غرور و تعصب × توسط سعید زعفرانی در ۱۳۹۵/۱۱/۳۰ , 18:09:37 5 «مل گیبسون» بعد از وقفهای نسبتا طولانی با ساخت «ستیغ ارهای» به دوران اوج فیلمسازی خو بازگشته ومهارتهای خود در کارگردانی را به رخ میکشد. فیلم جنگی ساختن با اینکه در هالیوود یک سنت محسوب میشود، و علیرغم پیشرفتهای حاصله در سالهای اخیر هنوز کار هر کس نیست. آقای گیبسون بعد از غیبت صغری در جایگاه فیلمساز، با یک فیلم خوب بازگشته و اثبات کرده است که “هر کس” نیست و میتواند صحنههایی را کارگردانی کند و تصاویری به دست بدهد که تا مدتهای مدیدی رویای کارگردانهای دیگر باقی میمانند. ستیغ ارهای با تدوینی از صحنههای جنگ آغاز میشود. مخاطب میداند که صحنههای خشونتبار و دهشتآفرینی که در حال تماشا است، در Hacksaw رخ میدهند. این صحنهها بیش از هر چیز به بیرحمی و دردناک بودن جنگ دلالت میکنند و دوربین فیلم، هوشمندانه فاصله را تا حد ممکن با سوژههای در حال ویرانی کم کرده است. در این لحظات و در این نمایش نبردهای خونآلود و آتشبار، تنها یک چیز شکل میگیرد و شخصیتپردازی میشود: Hacksaw Ridge. جایی که خون و گلوله و درد در مه و دود به هم اصابت میکنند و جنگ، خشنترین و بیرحمترین روی خود را نشان میدهد. این آشنایی فوقالعاده با مکان اصلی فیلم، همراه با موسیقی متناسبی انجام میپذیرد و بعد به ناخوداگاه ذهن مخاطب منتقل میشود تا داستان از کودکی قهرمان شروع شود و ما با «دزموند» آشنا شویم. و بعد با قهرمان دوباره به جایی پا بگذاریم که لحظاتی قبل به عنوان هیولای اصلی ماجرا معرفی شده است. در ادامه، فیلم مانند بسیاری از فیلمهای دیگر ژانر، شخصیتپردازی قهرمان خود را شروع میکند و داستان را تا حدی که لازم میداند به او نزدیک میگرداند. دنبال کردن «داس» از اتفاقات کودکی و در جمع خانواده، اگرچه کلیشهوار است، ضروری به نظر میرسد. ریزهکاریهای فیلمنامه، که اتفاقا به دلیل واقعیت داشتن داستان باید بیشتر به آنها توجه شود هم در این بخش خودنمایی لازم را میکنند. شخصیتهای کلیدی در کنار دزموند قرار میگیرند و فیلم مقدمهسازی مورد نیاز برای انتقال به فاز بعدی را انجام میدهد. با ورود دزموند به ارتش، اگرچه فضا همان فضای آشنای پادگانهای همهی فیلمها است و اتفاقات آشنا به نظر میرسند، شخصیتپردازی دزموند به طرز ماهرانهای ادامه مییابد و تماشاگر با همراه شدن با دیگران سعی میکند رفتار دزموند را بفهمد و او را درک کند. حصول این درک ممکن است زودتر از همرزمان و فرماندهان ارتش در مخاطب فیلم به وجود بیاید اما او را از حس فیلم جلو نمیاندازد. این اتفاق انحصارا به این خاطر میافتد که تماشاگر در جریان اتفاقات شخصی زندگی دزموند است ولی دیگران نه. همارزی مخاطب و دیگر شخصیت نزدیک شده به داس در فیلم در سکانسی اتفاق میافتد که متعلق به یک سوم پایانی فیلم است. یکی از نکات برجستهی کارگردانی گیبسون همین تعویقها هستند که در فیلم به وفور مشاهده میشوند. در واقع کارگردان گاهی عمدا مخاطب را از روند فیلم و از دیگر شخصیتهای حاضر در ماجرا جلو میاندازد تا با احساسات مختلف تماشاگر کار کند. در اکثر مواقع گیبسون در این کار موفق است و این یکی از دلایلی است که میتوانیم به خاطر آنها بگوییم که فیلم از کارگردانی حسی خوبی هم برخوردار است. در مورد این فیلم البته نباید به همین حرفها بسنده کرد و اگر در مورد آرایش صحنهها و کارگردانی سکانسهای جنگی صحبتی نکنیم اجحاف بزرگی در حق فیلم شده است. مل گیبسون با این فیلم نشان میدهد که چقدر در طراحی و اجرای سکانسهای شلوغ و درگیریهای سهمگین ماهر است و چقدر میتواند سینما را به اجرا در آورد. مخاطب ممکن است با دیدن صحنههای جنگی فیلم به یاد بسیاری از فیلمهای دیگر بیافتد و این اصلا بد نیست، بلکه در واقع به این معنا است که گیبسون سینمای جنگی را به طور کامل رصد کرده، شناخته، یاد گرفته و حالا به نحوی بهتر از قبل آن را پیاده کرده است. فیلمبرداری و تدوین، حرف بعدی را در این زمینه میزنند. فیلم صدم ثانیهای در قطعها اشتباه ندارد و دوربین، نور و صحنهپردازی همهجا به اندازه و با کیفیت بالا حضور دارند. مجموع آنچه روبروی دوربین قرار میگیرد یک ترکیب لذتبخش از فضاسازی استثنایی، بازیهای با کیفیت و جلوههای ویژهی میدانی فوقالعاده است که به خوبی صحنههای جنگ را بازسازی کرده و حس موجود در Hacksaw را تداوم میبخشد. ستیغ ارهای اما جدای از این که یک فیلم جنگی است که مل گیبسون ماهرانه آن را کارگردانی کرده ، فیلمِ آقای گیبسون هم هست و به راحتی میشود آن را از دیگر فیلمهای جنگی با کارگردانی ماهرانه جدا کرد. اینکه فیلم به طور مستقل چنین شخصیت وابسته به کارگردانی دارد، آن را یک پله ارتقا میدهد و از همین الان در کنار فیلمهای شاخص ژانر قرار میدهد. رویکرد گیبسون به جنگ رویکرد مشخصی است. او در داستان بارها به مفهوم «دفاع» و پاسداری اشاره میکند و صرفنظر از کوچکترین توجهی به ریشههای شکلگیری جنگ، اعتقاد دارد که به ارتش پیوستن و به جبهه رفتن کار درستی است که هر جوان مکلفی باید آن را انجام دهد. اعتقادات مذهبی هم به وضوح در این فیلم جایگاه پررنگی دارند و حرف اصلی قهرمان فیلم از کتاب مقدس نشات میگیرد. با اینحال شاید بتوان گفت که گیبسون طرفدار افراط نیست و اگرچه «دزموند داس» را در جایگاه یک قدیس و بعد به مثابهی یک معجزه قرار میدهد، هیچگاه به درستی اعتقاد او و قابل تعمیم بودن آن به دیگر اعضای جامعه اعتراف نمیکند و از ادای چنین گزارهی سنگینی میپرهیزد. نگاه گیبسون به دشمن هم نگاه منحصر به فرد و جالب توجهی است. در این فیلم، ژاپنیها از همه نظر با حیوانهای کثیف و بیمغزی که چیزی جز خوی درندگی ندارند یکی شدهاند. این نوع نگاه به دشمن، در این برهه از فیلمسازی نگاه عجیبی است و این طرز فکر به شدت دچار انحراف است. اگر در فیلم آمریکاییهایی که برادران و دوستان خود را به ضرب گلوله و نارنجک ژاپنیها از دست دادهاند از این جماعت زردپوست بدشان میآید، توجیهِ نسبتا درستی دارد، اما اگر ژاپنیهای حاضر در فیلم را از این سیاق خارج کنیم باز هم مورد تنفر مخاطب قرار میگیرند چون ابدا تصویری انسانی از آنها به دست نیامده است. آیا واقعا چهرهی ژاپن در جنگ با آمریکا همینقدر زشت و زننده است؟ «کلینت ایستوود» برای فرار از همین مهلکه دو فیلم را با هم جلوی دوربین برده و «نامههایی از ایوو جیما» و «پرچم پدران ما» را در کنار هم کارگردانی میکند و به هر دو سوی جبهه میپردازد تا خودش را از قضاوت و نگاه نادرست به انسانهای دیگر کنار بکشد. مل گیبسون متاسفانه در این فیلم در صحنهای که قهرمانش پس از زخمی شدن کتاب مقدس را مدام طلب میکند و چیزی جز این یادگاری ارزشمند نمیخواهد، هاراکیری کردن فرماندهی ژاپنیها را هم نشان میدهد! این نوع نگاه ارزش فیلم را به اندازهی زیادی پایین میآورد. قهرمان فیلم، با وجود اینکه از واقعیت تاریخی جنگ سر بر میآورد، شباهت زیادی با قهرمانهای پیوند خورده با مل گیبسون دارد. در برخی از صحنههای این فیلم این مورد به وضوح دیده میشود. در یکی از صحنهها روی سر او آبی ریخته میشود که خون را میشوید و این نگاهی مذهبی و حماسی در آستین دارد. در صحنهای دیگر او را روی برانکارد از بالای صخره به پایین میفرستند. میزانسن صحنه به طوری است که «بازگشت مسیح» را در ذهن تداعی میکند. او به اندازهی یک قدیس ارزشمند نشان داده میشود. ستیغ ارهای فیلم خوبی است. یک فیلم جنگیِ بر اساس واقعیتِ دلنشین و هیجانانگیز که همهی جوانب سرگرمکنندگی را هم در بر میگیرد. اما فیلمی نیست که این ژانر را به جلو ببرد و بتواند صحنههای بدیع و بکر روی پرده نمایان کند و با اینکه از همهی لحاظ فنی و هنری فیلم بافکر و حسابشدهای است، به میزان زیادی از آنچه برای معیار شدن نیاز است فاصله دارد. نویسنده سعید زعفرانی http://www.last.fm/user/SaeeD22000Z سینما و تلویزیون 5 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای ارسال دیدگاه باید وارد شوید بعد مدت ها یک فیلم جنگی خوب ساخته شد که من رو یاد نجات سرباز رایان انداخت . ۱۰ پاسخ البته درسته گفتید نظر شخصی شماست اما اندرو گارفیلد تو این فیلم واقعا عالی بود، البته من هنوز فیلمای دیگه ی امسال رو ندیدم و نمیتونم با نقش آفرینی های دیگه مقایسه کنم اما به خوبی و تو تک تک سکانسها تونست شخصیت صاف، ساده و البته پایبند به عقایدی که داس داشت رو نشون بده. خود فیلم هم واقعا عالی بود، کارگردانی مل گیبسون حرف نداشت و موسیقی متن که حرفی برای گفتن باقی نذاشت، نمونه ی این حرفم هم سکانس اصلی فیلم هست که فکر میکنم کمتر کسی باشه که تحت تاثیرش قرار مگرفته باشه. البته همانطور که آقای زعفرانی هم بهش اشاره کردن، فیلمنامه و داستان نقاط ضعفی هم داره که مهمترینش نگاه یک طرفه به جنگه. ۰۰ تشکر از نقد اقای ذعفرانی مثل اینکه به فیلم ها بیشتر نمیده :۲۴: ۰۰ پاسخ ذ؟ آخه؟! ۱۰ شرمنده اشتباه شد “ز” :۱۹: در ضمن کل کامنت هم اشتبه شده: اقای زعفرانی مثل اینکه به فیلم ها بیشتر نمره میده! ۰۰
البته درسته گفتید نظر شخصی شماست اما اندرو گارفیلد تو این فیلم واقعا عالی بود، البته من هنوز فیلمای دیگه ی امسال رو ندیدم و نمیتونم با نقش آفرینی های دیگه مقایسه کنم اما به خوبی و تو تک تک سکانسها تونست شخصیت صاف، ساده و البته پایبند به عقایدی که داس داشت رو نشون بده. خود فیلم هم واقعا عالی بود، کارگردانی مل گیبسون حرف نداشت و موسیقی متن که حرفی برای گفتن باقی نذاشت، نمونه ی این حرفم هم سکانس اصلی فیلم هست که فکر میکنم کمتر کسی باشه که تحت تاثیرش قرار مگرفته باشه. البته همانطور که آقای زعفرانی هم بهش اشاره کردن، فیلمنامه و داستان نقاط ضعفی هم داره که مهمترینش نگاه یک طرفه به جنگه. ۰۰
شرمنده اشتباه شد “ز” :۱۹: در ضمن کل کامنت هم اشتبه شده: اقای زعفرانی مثل اینکه به فیلم ها بیشتر نمره میده! ۰۰