خانه » اخبار بازی شستم رو دیلیته… | این جماعتِ آپاراتچی × توسط عباس نیک نفس در ۱۳۹۵/۰۶/۱۲ , 22:00:07 0 قطعا نباید کتاب را از روی جلد و پوستهاش قضاوت کرد اما واقعیت این است که نه تنها همهمان این کار را میکنیم بلکه طبق تحقیقاتی که در دانشگاه پرینستون انجام شده، در کمتر از ۰.۰۵ ثانیه بعد از دیدن جلد یک کتاب آن را قضاوت کرده و تصویری دائمی از آن در ذهنمان به ثبت رساندهایم. در هر صنف همین جمله را با ادبیاتی متفاوت میتوانید پیدا کنید؛ فیلم، وبسایت، بازی یا حتا یک آلبوم موسیقی، اگر نتواند در ثانیههای آغازین رویارویی با مخاطب قلابش را به دامان او بند دهد بعید است دیگر شانسی برای عرض اندام پیدا کند و به سادگی فشردن یک کلید DELETE بر روی صفحه کلید دودمانش به باد میرود. کاریکه بعد از این در «شستم رو دیلیته» مجبور به دنبال کردنش هستید (اگر استفاده از گزینه ی بَک یا بستن مرورگر به ذهنتان نرسیده این شانس را دارم که به خواندن شستم رو دیلیته وادارتان کرده باشم… متاسفم که حین مرور کردن دیبازی دکمهی دیلیت برایتان کاربردی ندارد!) چیزی شبیه به همان مسئلهی جلد کتاب است. یعنی بدون هیچ پیشزمینهی فکری و دانستهای از گذشته درمورد یک اثر، به اندازهی یک سکانس به فیلمهای بلند، قسمت آغازین به سریالها، قطعهی سرآلبومی به آلبومهای موسیقی و فصل افتتاحیه به بازیها فرصت میدهیم تا برای اینکه دقایق بیشتری از عمرمان را به آن ها اختصاص دهیم قانعمان کنند. در تمام این مدت هم بهصورت نمادین شستمان را روی دکمهی دیلیت صفحه کلید نگه میداریم تا به محض شل زدن اثر نگونبخت از شرش خلاص شویم. هرجا هم که نکتهای از همت سازندگان اثر بر روی دقایق آغازین کارشان به چشم بیاید بصورت جداگانه و متمایز تحریرش میکنم تا این وسط کمی هم چیز(!) یاد گرفته باشیم. میدانم که به زبان آوردن این جملات میتواند گیراییِ مجموع نوشتههایم در این اپیزود را در نطفه خفه کند اما حقیقت این است که مسئلهای که قرار است بهانهی نگارشش کنم آنقدر اتفاق بغرنجی نیست و با توضیحاتی که در ادامه میدهم یک دورهی عادی از دوران گذارِ تولیدکنندگان محتوای تصویری در کشور است که خب میگذرد و امثال من تنها به این جهت پیرامونش قلم میگردانند که دورهی مذکور در روند رشد تصویرسازان دنیای مجازی سریعتر از آنچه که باید طی شود. قبل از رسیدن به اینکه شستم بابت چه اینبار روی دیلیت میپرد پای دو اتفاق از دیدههایتان را میان میکشم، اولی را به چشم سر در دنیای واقع دیدهاید و دومی را هم در پهنهی دنیای مجاز از سر گذراندهاید. پسر آقای اصغر اولی را اینگونه بگویم که خطِ سیرِ پای کسب و کار آمدنِ همولایتیهای ما معمولا اینگونه است که وقتی خوار و بار فروشیِ پسر اصغر آغا چرخش خوب میچرخد یک نفر سمت چپش و یکی هم در محور سمت راستیاش خوار و بار فروشی میزند چون جواب میدهد… پسر اصغر آغا میشود دلیلِ محکمه پسندی برای جواب دادنِ خوار و بار فروشی و مهم نیست که پسر آقای اصغر چه کرده و چگونه کرده که این شده. پای صحبت خودش هم که بنشینی دهانش به ناله و مویه باز است از وضع بد بازار اما خبر ندارد که برای اهالی محل نقش همسایهای را دارد که مرغش غاز است و الآن است که جملهی همسایگان نفری یک مرغ بگیرند که شاید مالِ آنها هم غاز بشود. زادهی اصغر آغا را در ابعاد مختلفی میتوانید پیدا کنید، یک بار همین خوار و بار فروشی را دارد و محلی است برای فروش اجناس این و آن که در این حالت برای ناله کردن ممکن است به موسس تلگرام نامه بنویسد و سر دردِ دلش را با او باز کند. حالت دیگر هم یک رده پایینتر از قبلی است یعنی فرد مورد نظر یک چیزی تولید میکند که بگذارد داخل جایی بقالیطور برای عرضه. این آدم هم در دو حوزه مینالد، یکی بین خود و هم ردههایش و یکی هم مالِ وقتی است که صاحب بقالی به موسس تلگرام نامه زده، میآید و زیر پستِ مربوط به نامه، خطاب به صاحب بقالی مینالد که خوشی زده است زیر دلش. اتفاق دوم که گفتم احتمالا در دنیای مجاز شاهدش بودهاید پدیدهای است به نام کافه بازار. به هر دلیلی که کافه بازار جایش را در میان ایرانی جماعت باز کرد باید قبول میکردیم که نبض محتوای گوشیهای هوشمند آدمهای اطرافمان به ساز کافه بازار میزند و خود میجنباند. یک زمانی همین مسئله عدهای را دلواپس کرد و این عده بر خلاف آن عده دلواپسی که همه میشناسیم چندان مغضوب نشدند چون فحوای کلامشان را هر روز میتوانستیم در صفحهی نخست بازار ببینیم، بازار پر شده بود از محتوای من درآوردیِ عدهای که خب خود را توسعه دهندهی اندروید مینامیدند اما محصولشان چیزی به جز یک کتاب الکترونیکی که به اسم اپلیکیشن تحویلمان داده میشد نبود. آیا این مسئله جای دلواپسی داشت؟ بله. آیا بازار میتوانست نقش هدایتکنندگی بهتری برای چرخهی تولید و عرضهی محتوایش بازی کند؟ باز هم بله. اما آیا تجربهی آن دوران هنوز هم با همان وخامت ادامه دارد؟ قطعا خیر، بازار با بال و پر دادن به محتواهای ارزشمندتر و دستچین کردن اپلیکیشنها از پس قضیه برآمد هرچند که هنوز هم هستند اپلیکیشننماهایی که از زیر دستش در بروند. قطعا میشود چنین ادواری برای یک بستر نرمافزاری مانند کافه بازار را پیش از وقوع پیشبینی و درمان کرد ولی خب با گذاشتن مورد اولی که گفتم کنار این مورد میتوانیم کمی به امثال بازار حق بدهیم. یکباره به هوای پسر اصغر آغا هر شیر پاک خوردهای در این مملکت توسعهدهنده میشود و تو هم بعنوان یک استارتآپ در مرحلهی رشدی و نمیتوانی به این حجم از محتوا دست رد بزنی. زیاد حرافی کردم… از بازار که گذشت اما میتوانیم برای آپاراتی شست رو دیلیت ببریم که کم و بیش با معضلات آن روزهای بازار مواجه میشود. ادامه در صفحهی بعد همان اصغر زاده (راستش خسته شدم از آوردن اسم پسر اصغر آغا و هربار فقط به هزار مصیبت ترکیب جدیدی از نامش میسازم!) این بار یا گوشی موبایلش یک دوربین همراهش کرده و یا از جیب پدر برای خودش دوربین حرفهایتری تراشیده و شاید هم یک کلاس عکاسی یا تصویربرداری رفته یا نرفته که اینستاگرام میگذارد فلان مقدار ثانیه فیلم به اشتراگ بگذاری، اینجاست که روسری سر میکند و برای خنداندن من و شما سر و دم میجنباند و وقتی رسید به جایی که فلان ثانیهی اینستا جوابش را نداد و یا قصد فعالیت حرفهای تری کرد پا به یوتوب می… نمیگذارد چون حتی اگر با قندشکن واردش شود سرعت بارگزاری خستهاش میکند. پا به آپارات میگذارد و همچنان بنا به عادتی که از دوران فعالیت اینستاگرامی همراهش شده یا سلیقهی مخاطبان حتی اگر دیگر روسری سر نکند، انتخاب نخستش برای تولید محتوا را حیطهی طنز یا سایر موارد این چنینی برمیگزیند و پس از کمی پوست انداختن میشود چیزی که برای بررسی انتخابش کردم. چیزی که قسمت آخرش را حین شست روی دیلیتی دیدم که مطمئن باشم فرصت تکامل داشته و به انتهای آنچه که در ذهن داشته نزدیک شده… «چیز گپ با رهام» که پشتوانهاش بر حسب اتفاق یکی از اپلیکیشنهای کافه بازاری به نام «چیز» است که به محتوای طنز اختصاص دارد. چیزی از دل چیزِ دیگر برنامهی شبانهی جیمی فالن را بعید است ندیده باشید، خب چیز گپ همان است اما خب نه این مدلی که حق امتیازش را گرفته باشد. چیز گپ ستارههای روسری بر سر دنیای اینستا را دعوت میکند تا مطمئن باشد یک مجموعه بیننده را در چنته دارد و از سوی دیگر با به کار بستن حقههای برنامهی جیمی فالن سعی میکند پای تماشایش بنشاندتان. بیانصافی است که به کار بستن چهرههای مطرح کلیپهای ایرانی را از بُعدِ تفکر تجاری-رسانهای نستاییم اما آیا این چهرهها به خوبی از سوی برنامهگردانِ چیز گپ کنترل میشوند یا خود آنانند که قرار است برنامه را تا انتها پیش ببرند؟ از سوی دیگر عنصر تقلید است که لااقل در بازیهای بین مجری و مهمان کاملا در ذوق میزند چون مو به مو برگرفته از نمونهی خارجیاش است. چیز گپ سعی میکند مجریاش را بِرند کرده و برای مخاطب جا بیاندازد اما برای این منظور نیاز به حضور محوریترِ او دارد که بر خلاف پدر معنویاش یعنی جیمی فالن چنین چیزی را نمیبینیم. اگر در جایی از چیز گپ لبخندی بزنید مطمئنا مجری سرچشمهاش نیست و در تضاد با هدفی است که در طی برنامه از سوی سازنده دنبال میشود. میان بَرهای تصویری و کارهای گرافیکی خوب کار شدهاند ولی برای یک نمایش حدودا یک ساعته کماند، این را هم بگویم که فکر میکنم با وضعیت اینترنت کاربران ایرانی کمتر کسی این مقدار زمان پای یک برنامهی اینترنتی میگذارد که اگر امکان دانلود آپارات نبود عملا پا روی خرخرهی امثال چیز گپ میگذاشت و به نیستی میکشاندشان چون پتانسیل کارهایی مثل برنامهی فقیدِ رشیدپور را ندارند که به خودی خود کسی را بابت دانلودشان دست به سرچ کنند. من مشخصا لذتی در دیدن پسرهای روسری به سرِ کلیپساز نمیبینم پس این حق را به خودم میدهم که ضمن عذرخواهی از شما و احترام به سلیقهیتان مهمانهای چیز گپ در اپیزودی که دیدم را لوده بنامم، اسم نمی برم ازشان و تنها توصیهتان میکنم به اینکه یکی از کمدینهای چیزی مثل خندوانه را با این آقایان قیاس کنید. بعد از پر حرفیِ ابتداییام زیاد پای صحبت در مورد چیز گپ وقتتان را نمیگیرم، میتوانید برای دیدنش اقدام کنید اما قطعا دست من نظرش را برای شستمال کردنِ دکمهی دیلیتم عوض نمیکند. برای مشخص شدن تکلیفتان با قضیه چندتایی از کارهای تصویریِ دیگر این روزهای آپارات را آدرس میدهم که در حوزههای مختلف فعالند و بنا به حامیِ پشت سرشان قدرت و ضعف دارند. مطمئن باشید سیلِ کسانیکه به هوای شهرتِ کلیپسازان این روزهای اینستا به آپارات میآیند پر حجمتر میشود و اگر نباشد تدابیری مثل کاری که آپارات با تولید محتوای پر و پیمان توسط تولیدات اختصاصی خودش میکند باید صفحهی نخست آپارات را هم مثل آن روزهای نه چندان دور کافه بازار آینهی دق ببینیم. شستم رو دیلیته این هفته صرفا از میان محتوای آپارات دست روی یکی گذاشت که به بهانهاش از یک کوچ اینستا-آپاراتی خبر دهد و شاید بیربط از روند گذشتهی خود با مخاطبش دردِ دلی کرده باشد و با این همه بنا به رسالت و ذاتِ بازیمآبانهای که دارد وظیفه میداند هرچند کوتاه، چند سطر را هم مختص آپارتچیهای بازیباز قلم بزند. هستند امثال «عرفان سکاکی» و «ارکین پِلِیز» هایی که حداقل میدانند دارند چه میکنند و به رسم وظیفه هرازگاهی هم مانوری روی تولیدات ارزشمند وطنی میدهند. شک نکنید که این دوستان ضعف دارند و کم هم ندارند ولی اگر مثل من ویدیوی زیر را دیده بودید به ارواح گذشتگان ارکین و عرفان درود میفرستادید که فقط اینجور بساطی راه نیانداختهاند. دلم نمیآید که به «این ویدیو» و سن و سال بازیبازانی که درونش سرِ حریف را تیرباران میکنند اشارهای نکنم. فقط لینک دادم که شر نشود، از حوالی دقیقهی سوم تا چهارم منظورم را بهتر خواهید فهمید… اولین بار است که دلم برای اِسرا تنگ میشود، اِسرا جان کجایی برادر؟ [aparat]https://www.aparat.com/video/video/embed/videohash/3bVC1/vt/frame[/aparat] چیز گپ با رهام قسمت پنجم ارکینپلِیز عرفان سکاکی تی تایم قسمت نهم هیپ هاپ تا رپ قسمت یازدهم نویسنده عباس نیک نفس فرضم کن ستاره ای بر بام ترانه گفتن...