شاید بتوان به فیلم ۱۹۱۷ لقب بیحاشیهترین فیلم سال ۲۰۱۹ را داد. در حالی که رویکرد تبلیغات در هالیوود هر سال پیچیده و گستردهتر میشود، فیلم جدید «سم مندز» از این فضا فاصله گرفت و به شکلی غیر منتظره معرفی شد. البته ماهیت داستان فیلم هم اجازه نمیداد تا تبلیغات با اسپویل کردن قسمتهای مخالف فیلم به آن ضربه بزند. به همین خاطر کمپانی یونیورسال پیکچرز به انتشار چند تریلر کوتاه اکتفا کرد. قصههای جنگ همیشه در بین هنرمندان و مخاطبین مورد توجه قرار گرفته است. در گذشته سینما نیز آثاری همچون «نجات سرباز رایان» یا «فهرست شیندلر» خوش درخشیدند تا همین سه سال پیش که فیلم «دانکرک» به نمایش در آمد. فیلم ۱۹۱۷ با تمام ساختههای قبلی سم مندز متفاوت است. مخصوصا از نظر فیلمبرداری و سینماتوگرافی که از تکنیکهایی شاید قدیمی اما بسیار جذاب استفاده شده است. از نظر روایت داستان نیز با سطحیترین داستانی که فکرش را کنید طرف هستیم و حتی آن پیچدگی جزئی که در آثار قبلی این کارگردان وجود داشت را شاهد نیستیم. اما از آنجایی که منتقدان نسبت به آثار مربوط به جنگ حساسیت بیشتری به خرج میدهند، این فیلم نیز بعد از اکران در جشنوارههای سینمایی دیده شد و البته به اسکار بهترین میکس صدا، بهترین جلوههای ویژه و بهترین فیلمبرداری رسید. در ادامه به بررسی فیلم ۱۹۱۷ میپردازیم.
سم مندز در جدیدترین اثر خود از تکنیک فیلمبرداری وان تیک یا بدون کات استفاده کرده است. فیلمبرداری بدون کات اولین بار نیست که مورد استفاده قرار میگیرد و قبلتر در آثار کارگردانان مشهوری چون «آلفرد هیچکاک» شاهد این نوع از روایت تصویری بودهایم. تکنیک مود بحث در واقع یکی از سادهترین و ابتداییترین تکنیکهای فیلمبرداری است. در واقع وان تیک بعد از تمرین مفصلی که عوامل انجام میدهند برداشت میشود. بعد از مشخص شدن استفاده از فیلمبرداری بدون کات در فیلم ۱۹۱۷ شاهد خیل عظیمی از تحسین رسانهای بودیم که در نوع خود بسیار عحیب بود. چرا که چنین هیچان رسانهای که باعث شود فیلمبرداری بدون کات، به عنوان نوآوری یاد شود را حقیقتا ندیده بودیم. ناگفته نماند که فیلم ۱۹۱۷ کاملا بدون کات نیست و در در بخشهایی از فیلم به شکل بسیار زیرکانهای کات میخورد. هیچ شکی در فیلمبرداری فوقالعاده ۱۹۱۷ نیست. در واقع یکی از نکات برجسته فیلم ۱۹۱۷ سینماتوگرافی و لانگ شاتهای بینظیرش است. «راجر دیکینز» مسئول سینماتوگرافی فیلم بوده و همین خود تضمینی برای دیدن سکانسهای تماشایی است. صحنهآراییهای فیلم بسیار واقعی و پر از تنش است و سایه وحشتناک جنگ را به خوبی به تماشاگر منتقل میکند.
داستان فیلم ۱۹۱۷ در زمان جنگ جهانی اول روایت میشود. آنطور که گفته شده، داستان نه از رمان و نه از هیچ آثار مستندگونه دیگری اقتباس نشده است. بلکه پدربزرگ سم مندز این داستان را برایش بازگو کرده است. داستان فیلم ۱۹۱۷ جایی روایت میشود که بریتانیا و آلمان روزهای سختی را برای یک دیگر رقم میزنند. حال در خط مقدم و پس از چند روز سکوت ارتش بریتانیا گمان میبرد که دشمن ضعیف شده و از همین فرصت باید برای به عقب زدن نیروهای دشمن استفاده کرد. بریتانیا تا آغاز عملیات حمله به آلمان فاصلهای ندارد که توسط نقشههای هوایی مشخص میشود عقبنشینی آلمانها کاملا استراتژیک و با نقشه بوده است. در این بین خطوط ارتباطی تلگراف با خط مقدم قطع شده است و تنها راه ارتباط فرستادن پیام توسط پیک است. ما در ادامه فیلم شاهد کوشش سرجوخه بلیک و سرجوخه اسکافیلد برای رساندن پیام به خط مقدم هستیم. در صورتی که این دو شخصیت اصلی موفق به انتقال پیام نشوند، ۱۶۰۰ نفر از سربازان بیخبر از کمین؛ سلاخی میشوند. حال میتوانید تصور کنید که کارگردان از همین موضوع به عنوان اهرم فشاری برای بالابرن تنش در لابه لای تمام دقایق فیلم استفاده میکند.
اگر فقط نیاز به آدرنالین دارید این فیلم از نظر روایت داستان برای شما مناسب خواهد بود. ولی اگر کنجکاو هستید که بدانید دقیقا چه اتفاقی در زمان و مکانهای مختلف ماجرا در حال رخ دادن است، چیزی دست شما را نخواهد گرفت. حتی اگر به عنوان یک فیلم تاریخی به ۱۹۱۷ نگاه کنید، باز هم تقریبا هیچ چیز بیشتر از خلاصه داستانی که گفتیم قرار نیست ببینید. متاسفانه فیلم در پرداخت به جزئیات عاجز است. حتی اگه فیلم بخواهد به جزئیات بیشتری هم بپرداز این امر به خاطر بدون کات بودن فیلم امکان پذیر نیست. در فیلم ۱۹۱۷ هیچ کس از یک ثانیه بعد خود خبر ندارد و تنها هنر فیلم نیز همین است. استرس، تنش و هیجان سه عنصری هستند که باعث میشود مانند میخ از جای خود تکان نخورد. خوش بختانه مانند برخی فیلمهای درجه دو که بدون کات هستند، فیلمبرداری باعث سرگیجه نمیشود. فیلمبردار و تیم فیلمبرداری در معنای واقعی کلمه شاهکار خلق کردهاند.
بازی تحسین برانگیز «جرج مکای» و «دین چارلی چاپلین» یکی دیگر از دلایل تماشایی شدن فیلم ۱۹۱۷ هستند. از دقایق ابتدایی فیلم تا انتها؛ همواره بازی این دو بازیگر افت نمیکند و حتی با شیب مناسبی بالا هم میرود. با توجه به مکانهایی که فیلم برداری در آن انجام شده و شرایط سخت آب و هوایی که تیم بازیگری گذراندهاند، شاهد واقع گرایانهترین صحنههای ممکن در بخش خندقهای خط مقدم هستیم. قسمتهای شهری نیز از دکور بسیار خوبی بهره میبرند و جلوههای ویژه و فیلترهای اضافه شده شما را به اعماق آن روزهای جنگ میبرد.
به غیر دو بازیگر اصلی دیگر بازیگران با اینکه صحنههای کوتاهی حضور دارند و خوب هم بازی میکنند، اما تماشاگر نمیتواند با آنها به اندازه کافی ارتباط برقرار کند. سم مدنس میتوانست با انخاب بازیگرانی که کمتر مشهور باشند حداقل انتظارات ما را بالا نبرد. در تریلرهای فیلم شاهد حضور «بندیکت کامبربچ» بودیم، اما با توجه به حضور بسیار کوتاه مدت وی ، میتوان نقشش را کاملا تبلیغاتی قلمداد کرد. متاسفانه «مارک استرونگ»، «ریچارد مدن» و «اندرو اسکات» نیز نقشی مشابه بندیکت کامبربچ دارند. آنچه که در بررسی فیلم ۱۹۱۷ باید به آن اشاره شود نگاه سم مندز به جنگ است. هرچه که باشد با یک فیلم حماسی طرف هستیم. ژانر فیلم بستری فراهم میکند که برای بالا بردن سطح احساسات، کارگردان دستش باز است. سم مندز به کرات سعی میکند که نگرانحالی سرجوخه بلیک و سرجوخه اسکافیلد را نشان دهد و در این امر نیر موفق بوده است. تماشاگر به خوبی با نقش اصلی داستان ارتباط برقرا میکند و به نوعی خود را جای طرف مقابل فرض خواهد کرد. در تمام طول مسافرت اجباری پیج آمده این دو سرباز حس ترس به مخاطب القا میشود و بیشک این بار احساست برای یک فیلم درام جنگی، از نظر داستان پردازی بسیار مثبت است.
با این که هیچ شکی در شجاعت و ایثار سرجوخه بلیک و سرجوخه اسکافیلد نیست، اما برخی ار سکانسهای فیلم انقدر درگیر تبلیغ احساسات میشود که شعار اصلی فیلم فراموش میشود. شعاری که میگوید «زمان دشمن است». در برخی از سکانسها به اندازهای فیلمبرداری و نگاه احساسی به ماجرا تلقین میشود که اصلا فراموش میشود هرچه سریعتر باید راه افتاد و به فکر انتقال پیام بود. به جز سکانسی که کامیون سربازان در گل گیر میکند، کارگردان حساسیت چندانی برای عملی کردن شعار فیلم به خرج نمیدهد.
فیلم ۱۹۱۷ دو سکانس فوق احساسی و تاثیرگذار دارد که ثانیه به ثانیه آن به مانند کلاس درس است. اول سکانس نجات سرباز آلمانی و دوم دویدن احماقانه به سمت سنگر فرماندهی. دو سکانس یاد شده همه چیز تمام هستند و به صحنههای به یاد ماندنی در تاریخ سینمای جنگ تبدیل شدهاند. همه چیز حساب شده و با موسیقی و فیلمبرداری حماسی مخلوط شده است. سکانس اول در اوج آرامش رخ میدهد و سکانس دوم در اوج استرس و نگرانی. با توجه به این که در اکثر دقایق دوربین پشت جریان اصلی قرار دارد این حس به شما القا میشود که گویا به عنوان نفر سوم در صحنهها حضور دارید. سم مندز سعی نکرده است که فیلم ضد جنگ باشد یا جنگ را ستایش کند. او خواسته که چهره زشت جنگ از نگاه یک سربازان به تصویر کشیده شود و موفق بوده است. اما به شکل مستفیم به مفاهیم ضد جنگی اشاره نمیکند.
این که نظر شخص یا گروهی در مورد نبردی که داستان فیلم در آن جریان دارد القا نمیشود، فی نفسه خوب است. نباید از یاد رود که در عمل سرجوخه بلیک و سرجوخه اسکافیلد تنها به وظیفه خود عمل نکردهاند و یک قدم بلند برای حفظ جان هموطنان خود برداشتهاند. در فضایی که کارگردانان فیلمهای جنگی را یا برای هیجان یا برای ترسیم چهره زشت جنگ میسازند، سم مدنس نشان داد میتوان فیلم جنگی ساخت که نه ضد جنگ باشد نه لبریز از وطنپرستی، نه هیجان کذب داد و نه امید بیخود. به نوعی بهتر است اینطور بگوییم که بعد از دیدن فیلم ۱۹۱۷ شما تصمیم میگیرید که چه نوع برداشتی از فیلم داشته باشید. هر چند که در برخی صحنهها اندکی شیطنت برای تحمیل حس حماسی انجام شد.
چند وقت پیش در هیاهوی خاموش سریال «Too Old To Die Young»، با نقل و قولی از کارگردان شبه مولف، نیکولاس ویندینگ رفن خوندم که چنین مضمونی داشت: «نویسندگی یک اثر خیال است ولی کارگردانی یک اثر رویارویی با واقعیت است.» سینما مرز بین خیال و واقعیت است و هرگز نباید تعادل بین این دو وجه برهم بریزد. جنگ یک واقعیت است. یک واقعیت عریان که برای تبدیل شدن به یک اثر نمایشی نیاز به یک خیال (قصه) دارد. نجات سرباز رایان و اینک آخرالزمان و فیلم کوبریک (Path of Glory) که شباهت های ریز و درشتی با اثر سام مندس دارد، این مرز را به بهترین شکل نگه داشته اند. مشکل فیلم ۱۹۱۷ دقیقا همین است؛ فیلم بیش از حد رئالیستیک است. این می تواند حتی یک نکته مثبت برای اهالی سینما تلقی شود ولی برای من خیر. سام مندس به لطف فیلمبرداری ریچارد دیکنز که اسکار دومش را بخاطر این فیلم بی شک به دست می آورد (اگر دست های پشت پرده در کار نباشد!) صرفا توانسته تصاویر عریان واقعیتِ جنگ را به مخاطب نشان دهد. قصه ای در کار نیست و شاید حتی طرح یک خطی برایش نوشته است. ۱۹۱۷ می خواهد هم مدمکس باشد، هم بازگشته ایناریتو و هم نجات سرباز رایان (همان طرح خطی که از این فیلم سرقت رفته!) و هم فیلم کوبریک ولی کاملا این موضوع را فراموش کرده که تمام این آثار برجسته آن خیال درون سینما را نگه داشتند. ۱۹۱۷ یک تجربه خوب است ولی در روزی که سینمای قدرت قصه گویی اش را از دست می دهد و قصه گویان خوبی که یک زمانی زیبایی آمریکایی، داستان عامه پسند ، عشق سگی و ممنتو می ساختند اکنون رویه ای دیگری را در پیش گرفتند. آیا سینما دیگر قصه نمی خواهد و قدرت تصویر سازی در اولویت است؟! ۱۹۱۷ صرفا یک مسابقه دو و میدانی که دونده اش باید به جای پرش از موانع، از روی مین و سیم خاردار و مواد منفجره بپرد!
ممنون بابت نقد
آقا من هم از فیلم خوشم اومد هم از نقدتون مرسی
بررسی کامل و جامع بود و با این که هنوز فیلم رو ندیدم میتونم بگم که فیلم نسبتا خوبی هست. با قسمت اول بررسی که به افت هالیوود اشاره شد، باید بگم که کاملا موافقم. توی ۵ یا ۶ سال گذشته از نظر من به عنوان یک بیننده دیگه فیلمهای خوبی از هالیوود ندیدم که آدم رو میخکوب کنه سر جاش، با این فیلم شاید اون حس یه مقدار برگرده شایدم نه!
خیلی انتظاراتم از این فیلم بالا بود چون دو مورد از بازیگرهای مورد علاقهی خودم رو توی کست فیلم دیدم ولی با توجه به نقد که اشاره شد حضور تبلیغاتی داشتند به شکل عجیبی من رو یاد فیلم سای-فای به شدت ضعیف لایف «LIFE» انداخت که از رایان رینولدز با همین هدف استفاده شده بود.
در کل سرتون رو درد نمیارم، اگر این نقد امتیاز ۷ رو گرفته با توجه به شناختی که از منتقد دارم ارزش دیدن رو داره و مطمئنا زمانم به خوبی سپری میشه.
اقا دیگه شما همه چیزو گفتی من فقط میتونم بگم ممنون بابت نقد و بررسی کامل و جذاب
یک ویدئویی بیرون اومده که نشون میده فیلم چند جا کات داره و بعدا توسط برخی تکنیک ها طوری به هم چسبوندن که انگار کاتی نخورده و فیلم برداری وان شات هست
ظاهرا هیدن کات داره
کلا ۳۴ تا کات داره مای گاااااااد
چنتا فیلم از پشت صحنش دیدم بعدش بود و نبودم ریخت
استرس و تعلیقی که فیلم داشت خوب از آب در اومد که تو بررسی هم اشاره شد
از نظر داستانی کمی ضعیف بود ولی از اونجایی که فیلم روی چیزای دیگهای تمرکز کرده بود داستان زیاد نقشی تو فیلم نداشت انتهای فیلم هم دیگه خیلی هندی شد