فیلم هفته: پلن C: به وجد آوردن مخاطب | کمی درباره فیلم اینتراستلار

آواتار علیرضا محمدی توسط علیرضا محمدی در ۲۷ اسفند ۱۳۹۳ , ۱۷:۰۲

دوستان زیادی در سایت علاقه بسیاری به بحث درباره این فیلم داشتند. از همین رو تصمیم گرفتیم تا این قسمت از فیلم هفته را به فیلم اینتراستلار اختصاص دهیم.

فکر میکنم که اکثر سینما دوستان این سایت با این کارگردان آشنایی نسبی دارند و لازم نیست در خصوص فیلم های قبلی او صحبتی بکنیم. به همین جهت می روم سراغ اصل مطلب.

از ابتدای دوران تفکر انسان تا به الان، علم فیزیک رازی مرموز و فوق العاده، به نام زمان را در خود گنجانده. هر چند که این تازه اول راه است و ممکن است که در قرن های آینده زمان به چیزی پیش پا افتاده تبدیل شود. مانند جمله ای که برند ( آن هاتاوی) در فیلم می گوید:{ آن ها شاید بتوانند از زمان مانند یک کوه بالا بروند اما ما فعلا نمی توانیم.}

زمان چیزی است که کمتر از دیگر ابعاد فیزیک حالت زمینی دارد. حداقل در حال حاضر. در اصل زمان چیزی است که هنوز تا حد زیادی برای ما ناشناخته است و همین زمان و ناشناخته بودنش است که ما را محدود کرده است.

Interstellar-1160x652

اینتراستلار

کمی درباره تئوری های علمی

می خواهم که این قانون را تا حد ممکن ساده کنم و به شما بگویم. کاری که جاناتان و کریستوفر نولان آن را سخت کرده اند. زمان چیزی است سیال. فرض کنید زمان مانند یک آب جاری است. بنابر این می تواند توسط یک نیرو کشیده شود، در خود بپیچد و … .

قانون نسبیت انیشتین نیز در باب همین موضوع صحبت می کند. بر اساس این قانون هر کس زمان منحصر به فرد خودش را دارد. منظور از این جمله چیست. ما یک جسم فیزیکی هستیم، در این صورت ما وزنی داریم. هر چیزی که وزن داشته باشد، نیروی جاذبه دارد. هر چقدر این وزن بیشتر باشد، نیروی جاذبه بیشتر می شود. همانطور که گفتم، زمان می تواند مانند یک آب، به طرف یک نیروی جاذبه کشیده شود. حتی این وزن ما باعث می شود که زمان در اطراف ما با فرد دیگری که هم وزن ما نیست تفاوت داشته باشد. به این دلیل که ما بر اساس وزنی که داریم، نیروی جاذبه ناچیزی هم داریم که باعث کشیده شدن زمان در حول محور جاذبه ما می شود و همین باعث می شود که زمان ما با فرد دیگر تفاوت داشته باشد. اما چرا ما همه یک زمان یکسان داریم؟ برای مثال اگر دو نفر ساعتشان را مانند هم تنظیم کنند، پس چرا ساعت آن ها تفاوتی نمی کند؟

جواب این سوال در مقدار وزن است. از آن جایی که وزن ما بسیار ناچیز است پس این کشیدگی زمان هم بسیار ناچیز خواهد بود و بینهایت نزدیک به صفر است. اما در مورد اجسام سنگین مانند ستاره ها، سیاره ها و سیاه چاله ها این قضیه فرق می کند. وزن این اجسام فوق العاده بالا است و در نتیجه نیروی جاذبه هم به همین نسبت قوی تر است. پس زمان کشیدگی بیشتری پیدا می کند.

به عبارت ساده تر اگر دو برادر دو قلو را، یکی بر روی زمین و دیگری نزدیک یک سیاه چاله بگذارید، ممکن یکی تنها چند دقیقه برایش گذشته باشد و دیگری ۸۰ سال عمر. چرا که زمان در آن سیاه چاله کشیده می شود.

به همین دلیل زمانی که شما در کنار یکی از این اجسام سنگین قرار بگیرید، در آن کشیدگی زمان هم شریک می شوید و اینطور می شود که زمان برای شما با سرعتی متفاوت از دیگران طی می شود. باز هم اگر سوالی در خصوص این مبحث وجود داشت در نظرات بپرسید تا جواب شما را بدهم.

اما سیاه چاله چیست؟

اگر بخواهم سیاه چاله را به طور مختصر و ساده توضیح دهم باید بگویم که سیاه چاله ها در واقع جرم متمرکز فوق العاده زیادی دارد که از نابودی ستاره هایی با جرم فوق العاده زیاد تولید می شوند. نظیریه ای که انیشتین تحت عنوان نسبیت ارائه داد در واقع، کامل ترین نظریه تا به امروز شمرده می شود. هر چند که افراد دیگری نظیری هاوکینگ، نظریه هایی درباره سیاه چاله ها داده اند.  در سیاه چاله ها چیزی تحت نام افق رویداد وجود دارد. افق رویداد حالتی کروی مانند دارد که شما می توانید وارد آن شوید اما از آن نمی توانید خارج شوید. در واقع سرعت افق رویداد برابر با سرعت نور است، بنابر این باید سرعتی بیشتر از نور داشته باشید تا بتوانید از آن فرار کنید که این تقریبا غیر ممکن است. وارد شدن به یک سیاه چاله خود نیز ماجرایی دارد. در زمان وارد شدن به یک سیاه چاله شما باید در ابتدا فکر کنید که نسوخته اید. اگر به فرض شما نسوزید، زمانی که وارد سیاه چاله می شوید،هیچ میدان جاذبه ای را در اطراف خود حس نخواهید کرد. اما به تدریج که به مرکز این سیاه چاله نزدیک می شوید، این نیروی جاذبه قوی تر و قوی تر می شود و شما حس خواهید کرد که بدن شما در حال کش آمدن است. دز زمان سقوط، فرض کنید که سر شما به هسته سیاه چاله نزدیک تر است از پاهای شما است، در نتیجه، سر شما دچار کشش بیشتری خواهد شد. هر چقدر که به هسته این سیاه چاله نزدیک تر می شوید این کشش بیشتر می شود و در نهایت باعث تکه تکه شدن شما خواهد شد. البته این قضیه به اندازه شعاع سیاه چاله هم مربوط می شود. برای مثال اگر این شعاع کمتر باشد، شما زود تر به هسته سیاه چاله نزدیک می شوید و بدن شما زود تر تکه تکه خواهد شد.

اما سفید چاله چیست؟

سفید چاله ها دقیقا حالتی متضاد سیاه چاله ها دارند. به طور خلاصه، سیاه چاله، هر چیزی که در افق رویدادش باشد را به سمت خود می کشد. آن قدر قوی است که می تواند نور را هم به سمت خود بکشد (به همین دلیل سیاه است) اما سفید چاله چیزی را به طرف خود نمی کشد، بلکه همه چیز را از خود خارج می کند. اما در حقیق سفید چاله اصلا وجود ندارد. چون راهی برای ساخت سفید چاله نیست.

کرم چاله چیست؟

از ترکیب یک سفید چاله با یک سیاه چاله، یک کرم چاله وجود می آید. تصور کنید که شما وارد یک سیاه چاله می شوید. اگر یک سفید چاله هم در سیاه چاله وجود داشته باشد و شرایط به نحوی باشد که فرد از بین نرود، می تواند از سفید چاله خارج شود و در واقع از سیاه چاله بگریزد. البته کرم چاله ها هم نمی توانند وجود داشته باشند. چرا که برای وجود یک کرم چاله، نیاز به یک سیاه چاله و یک سفید چاله است و از آن جا که سفید چاله وجود ندارد، پس کرم چاله هم وجود ندارد.

در کل مشکلاتی در زمینه مسائل علمی فیلم وجود دارد. اگر حتی فرض کنیم که سفید چاله و در نتیجه کرم چاله ها وجود داشته باشند، احتمال اینکه به سفید چاله برسید نزدیک به صفر است. چرا که اول ازهمه، احتمال اینکه به نقطه مرگ برسید بسیار زیاد است و اینکه در سیاه چاله، اشعه های مرگبار گاما وجود دارد که به احتمال زیاد جان شما را، قبل از رسیدن به سفید چاله خواهد گرفت. اینها مشکلاتی در زمینه تئوری های علمی فیلم است. حتی اگر بخواهیم بگوییم چون ژانر فیلم علمی تخلیلی است، می تواند این چیز ها در آن وجود داشته باشد، لازم بود تا منطق بهتری نسبت به اینکه دیگران ساخته اند برای ما آورده شود.

اما کمی برسیم به فیلم…

اینتراستلار فیلمی است به کارگردانی  Christopher Nolan و قلم  Jonathan Nolan, Christopher Nolan. اگر فیلم های قبلی این  دو برادر را دیده باشید، به نوع جهانبینی این دو فرد پی می برید. زمان یکی از مسائلی است که این دو برادر همواره آن را به چالش کشیده اند. در فیلم هایی مانند خاطرات و اینسپشن این موضوع را می بینید اما هر کدام به نحوی متفاوت.

از این این پاراگراف به بعد مطلب حاوی اسپویل خواهد بود

خلاصه ای از داستان این فیلم

قصه این فیلم درباره زمانی است که زمین دیگر نمی تواند پاسخ گوی نیازات انسان ها باشد. بحث سر منابع فسیلی مانند نفت نیست بلکه مشکل از طرف غذا است و اکسیژن است. جمعیت زمین کم شده اما ظاهرا تولید غذا چندین برابر کاهش پیدا کرده است. به نحوی که تولید غذا از دانشگاه رفتن و اختراع و اکتشاف مهم تر است. شخصیت اصلی داستان به ظاهر خلبانی است به نام کوپر ( از این جهت می گویم به ظاهر که واقعا مشخص نیست شخصیت اصلی این داستان کیست. در این رابطه ییشتر صحبت خواهم کرد). کوپر خلبانی مستعد است اما انسان گرسنه، دیگر نیازی به اکتشاف در فضا نمی بیند و کوپر هم به اجبار مشغول کشاورزی شده است. کوپر به کمک دخترش Murph و به نحوی عجیب، مختصات خاصی را پیدا میکنند. آن ها به سمت این مختصات می روند و متوجه می شوند که هنوز ناسا وجود دارد و به طرز مخفیانه ای مشغول تحقیق و پژوهش است. پروفسور برند مسئول این تحقیقات، از کوپر تقاضای کمک برای خلبانی یک سفر را میکند. سفری که در آن قرار است آن ها به کهکشان دیگری بروند و سیاره ای دیگر برای زندگی پیدا کنند و به قول معروف، دنیا را نجات دهند. کوپر برای حفظ جان دخترش که در آینده ممکن است با کمبود غذا و اکسیژن روبرو شود و بمیرد، این کار را قبول می کند و مجبور به ترک او می شود. سفر این گروه شروع می شود و …

interstellar+trailer

مسائل احساسی ای که در فیلم اینسپشن ایجاد شده بود، در اینجا هم وجود دارد. ظاهرا فرزندان نولان، تاثیر زیادی روی او گذاشته اند.

به نظرم آوردن تمام داستان در این جا کار جالبی نخواهد بود. از آن جهت که کسانی که فیلم را دیده اند داستان را می دانند و افرادی که هنوز ندیده اند، جذابیت داستان برایشان از بین خواهد رفت.

ابتدا می خواهم از در فیلمنامه وارد شوم. مانند دیگر فیلمنامه های این دو برادر، باز هم با داستانی پیچیده روبرو هستیم. اما این همه پیچیدگی برای چیست؟

اگر به سایت ها و فروم های داخلی و خارجی نگاهی انداخته باشید، متوجه این موضوع خواهید شد که افراد بسیار زیادی سوالاتی درباره فیلم دارند و آن را نفهمیده اند. بعضی سوالاتی درباره مضوعاتی بسیار ساده دارند اما به دلیل اینکه این قضیه به عمد و یا غیر عمد (بخوانید به عمد) درست پرداخت نشده، تنها باعث ایجاد ابهام می شود. این ایجاد ابهام که در بیشتر کار های نولان وجود دارد، باعث می شود که عموم مردم تصور کنند این فیلم بیش از حد سنگین است. اما بین پیچیده بودن و سنگین بودن تفاوت بسیاری وجود دارد. شما می توانید یک موضوع ساده را به نحوی بیان کنید که عموم مردم تصور کنند آن مبحث فوق العاده سنگین است. همین باعث می شود که آن مفهوم ارزش بیشتری از آن چه که واقعا دارد پیدا کند.

فیلمنامه تکلیفش با خودش مشخص نیست. این جمله را با دلیل می گویم. با یک سوال ساده اما بنیادین شروع میکنم. آیا شما درگیر یک فیلم درام عاشقانه بوده اید یا یک فیلم علمی تخیلی؟ نمی دانم در مبحث ژانر شناسی تجربه ای دارید یا خیر اما به واقع بنده نتوانستم. به این دلیل که فیلم مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و شما نمی دانید که واقعا در حال دیدن چه فیلمی هستید.

از دیگر نکات منفی این فیلمنامه وجود دیالوگ های بی ربط و بی معنی و حتی بعضا خنده دارد است. این قضیه جدا از آن دیالوگ های حماسی و عامه پسندی مانند دنیا را نجات بده است. این دیالوگ هایی که تنها باعث بزرگ شدن مشقی یک شخصیت می شود. من می خواهم دنیا را نجات بدهم. تا کی باید این جمله های سطحی را بشنویم؟ حال  چند نمونه از آن دیالوگ های به اصطلاح خنده آور (بخوانید گریه آور) را به شما نشان می دهم.

f3349aef0ed2b0cdd67dab825a803867

روبات ها در این فیلم نقش زیادی را ایفا می کنند. نمی دانم چرا اما با دیدن این روبات یاد ماینکرفت افتادم (شوخی)

زمانی که یک ساعت و ۲۵ دقیقه از شروع فیلم می گذرد را نگاهی دوباره بی اندازید. تصورش را بکنید که انسان ها رو به انقراض اند و ممکن است این ماموریت که تنها امید انسان به بقای نسل است با شکست روبرو شود. حال باید بین دو سیاره یکی را انتخاب کرد. یکی از محققین به نام برند( آن هاتاوی – دختر پروفسور برند) یکی از سیاره ها را انتخاب می کند. در این بین زمانی که از او می پرسند دلیل این انتخاب چیست با این جواب روبرو می شوید: عشق! بله. برند قصه ما می خواهد به بهانه وجود معشوقش در یکی از این سیاره ها، به آن جا برود و بر سر تمام بشریت ریسک کند.

باز هم دیالوگ خنده دار دیگری را به شما نشان میدهم.

بگذارید ۲ ساعت و ۲۷ دقیقه از فیلم بگذرد. مشاهده خواهید کرد که کوپر در یک فضای ۳ بعدی است که می تواند به ۵ بعد دسترسی داشته باشد و می خواهد از بین بینهایت خط زمانی، یکی را پیدا کند تا به دخترش پیغامی مهم را برساند. وقتی که روبات این فیلم یعنی تارث از او می پرسد که چگونه می خواهی او را پیدا کنی، کوپر فیلم ما یک جواب عجیب می دهد: عشق تارث عشق…. . و بله، این هم یکی دیگر از آن دیالوگ های خنده دار است. او می خواهد از طریق عشق دخترش را در یک زمان خاص پیدا کند.

باز هم از این موارد می خواهید؟ نگاهی به چند دقیقه آخر فیلم بی اندازید.

آخر هر فیلمی زمانی است که فیلمنامه نویس باید تمام آن گره هایی که در طول فیلم ایجاد کرده را باز کند. البته این اجباری نیست و ممکن است که فیلم با یک سوال به پایان برسد اما این طور هم نمی شود. باز هم کمی تصور کنید. در چند دقیقه پایانی فیلم، زمانی که دکتر آن دیالوگ مسخره را دکتر به کوپر می گوید: {یادتون باشه شما دیگر جوان نیستید….در حقیقت شما ۱۲۴ سال سن دارید.} کوپر به دیدار دختر خود می رود. کوپر چیزی را بیشتر از دخترش دوست نداشت. چیزی در حدود ۷۰ سال از زندگی دخترش در کنارش نبوده و این مسئله بار ها او را در فیلم زجر می دهد. اما زمانی که دخترش را میبیند چند دقیقه ای بیشتر در کنار او نمی ماند و به سرعت سراغ برند می رود. این مسئله باعث ضعیف بودن پایان بندی فیلم می شود. پایان فیلم اینطور است که کوپر تصمیم می گیرد به سراغ عشق جدیدش یعنی برند برود که در یک سیاره تنها مانده است و فیلم در اینجا تمام می شود. از همین رو است که می گویم فیلمی علمی تخیلی بود با یک درام عاشقانه.

maxresdefault

یک سوال، برند واقعا به چه دلیلی به این ماموریت آمده؟ نجات نسل انسان یا دیدن معشوق؟

متاسفانه نولان در این فیلم سعی خودش را کرده بود که به روابط انسان ها به یکدیگر و تعاملات آن ها بیشتر بپردازد اما باز هم نتوانست و سرسری از آن ها رد شد. روابطی که هیچگاه نمی فهمید دلیل آن ها چیست. برای مثال نمی فهمید که چرا مورف با برادرش مشکل دارد و غیره.

از این دست مسائل به فراوانی در فیلم یافت می شود. مانند آن صحنه که بیشتر شبیه به یک جک است. برای مثال زمانی که می خواهند از روی سیاره زمین بلند شوند به یک بالا برنده عظیم ۳ مرحله ای نیاز دارند در حالی که زمانی که می خواهند از سطح سیاره ای با جاذبه بیشتر از زمین بلند شوند، این کار را در چند ثانیه با یک رنجر انجام می دهند. با در جایی دیگر خواهید دید  دنیای انسان با این همه پیشرفت در فناوری هنوز از یک نگهبان برای مراقبت از رنجر ها استفاده میکند که آن هم به راحتی می رود و کوپر به سادگی هر چه تمام تر یک رنجر را می دزدد و به سراغ نجات برند می رود.

این ها تعدادی از مشکلات بود که نیازی هم به سواد سینمایی ندارد. اما مشکلاتی هم وجود دارد که از نظر سینمایی ایراد محسوب می شود. یک سوال، آنتاگونیست و پروتاگونیست این داستان که بود؟ شاید یک فیلم اصلا یکی از این ها را نداشته باشد و این اصلا اشکال محسوب نمی شود اما مشکل در این جا است که این فیلمنامه در طول پخش فیلم، گاها شخصیت هایی را به ما نشان می دهد که به ظاهر آنتاگونیست داستان محسوب می شوند.

یک سوال از کسانی که فیلم را دیده اند: پروتاگونیست این فیلم چه کسی بود؟ خودتان فکر کنید و به جواب برسید.

o-JESSICA-CHASTAIN-INTERSTELLAR-facebook

به نظر شما مورف شخصیت اصلی فیلم بود یا کوپر؟

برای این مشکلی که گفتم یک مثال می زنم. زمانی که ۱ ساعت و ۳۶ دقیقه از شروع فیلم می گذرد، فیلم به ما شخصیت جدیدی معرفی می کند و ۳۰ دقیقه بعد او را از بین می برد. این مسئله برای شخصیت مهم و تاثیر گذاری همچون مان قابل قبول نیست. خودتان قضاوت کنید. چقدر با این شخصیت همذات پنداری کردید؟ به نظر شما یک شخصیت منفی بود و یا یک شخصیت مثبت؟ دلیل او برای کار هایش چه بود؟ تفاوت در جواب ها و یا عدم پیدا کردن یک پاسخ نشان از پرداخت نامناسب این شخصیت به ما می دهد. یا در مثالی دیگر، کوپر دو فرزند دارد. یک پسر به نام تام و یک دختر به نام مورف. چه چیزی از تام در طول فیلم دیدید؟ وجود او چه ضرورتی داشت؟ اصلا چرا کوپر، جز در یک صحنه، تمام عشق و علاقه اش را به مورف نشان داد؟ آیا بهتر نبود شخصیت تام به کل از فیلم حذف می شد؟ شخصیتی که حتی پدرش هم در انتهای فیلم سراغی از او نمی گیرد.

این ها صحبت هایی بود درباره فیلمنامه این فیلم. در اصل بزرگترین مشکل این فیلم هم همین است. این فیلم نامه است بود که پیچیدگی های نامناسب ایجاد کرد. این فیلمنامه بود که دیالوگ ها و صحنه های غیر منطقی را برای ما به وجود آورد.

دوستانی را که بنده را می شناسند می دانند که هیچ گاه هیتر هیچ چیزی نبوده ام. شاید افرادی تصور کنند که بنده هیتر نولان و کار های او هستم اما باور کنید تا وقتی دلیلی برای بد بودن نباشد من از آن اثر لذت خواهم برد. همان طور که از فیلم شوالیه تاریکی لذت بردم و نولان را تحسین کردم. از آن جا که خوبی های آن فیلم بر بدی هایش می چربید. از آن جا که در آن فیلم، ادعایی برای فلسفی بودن نداشت. مشکل اصلی بنده این است که متاسفانه تکنیک های نولان در کار هایش جواب  داده و افراد از او یک بت تمام عیار را ساخته اند. احتمالا می گویید که چرا بیشتر درباره فیلم صحبت نکرده ام. واضح است، در اصل حاضر با وجود تکنولوژی های مختلف و بسیار قوی و با خرج های سرسام آور، نباید انتظار چیزی کم تر از این را در فرم فیلم داشت. شاید زمانی نشان دادن بی وزنی هنر محسوب می شده است که واقعا هم بوده، اما در حال حاضر چنین نیست. هر چند که گاها جنبه های هنری وسیعی در یک شاخه دیده می شود همانطور که در همه جا گفته ام که کار امانوئل لوبزکی، در فیلم برداری جاذبه واقعا هنرمندانه بود.

sadsad

شخصیت دکتر مان را چقدر شناختید؟ شخصیتی که می توانست خیلی بهتر پرداخت شود.

بحث بر سر این است که معنی بزرگ بودن یک شخصیت چیست. آیا آن فرد هنرمند است یا یک فرد دانا و باهوش؟ از نظر این حقیر، زمانی که شما به افرادی همچون تارکوفسکی، کوبریک، هیچکاک، اورسون ولز و حتی بعضی از کارگردان های نسل حاضر مانند پل توماس اندرسون هنرمند می گویید، منطقی نیست که به فردی مانند نولان هم هنرمند بگویید. دلیلم برای این حرف چیست؟ از این جهت می گویم که نولان فیلمش، حرفش و هدفش را به خاطر عناصر گیشه پسند خراب می کند و به همان دیالوگ های عامه پسند و خنده دار روی می آورد. به این دلیل که برای فروش بیشتر، تماشاگرانش را بازی می دهد. به این دلیل که فکر نمی کنم شعار نولان، هنر برای هنر باشد. در آثار کارگردانانی که مثال زدم، در اکثر فیلم های خود از عناصر  گیشه پسند  استفاده نکردند و اصولا هم موفقیتی در گیشه بدست نیاوردند و هر زمان هم که استفاده کردند با انتقاد روبرو شدند، اما هنرشان همیشه ماندگار خواهد ماند و اسم هنرمند سزاوارشان خواهد بود. حتی فردی مانند اندرسون که او هم می تواند فیلم های پرخرج بسازد اما این کار را نمی کند و فیلم هایی سراسر مفهومی مانند مستر و خون به پا خواهد شد را می سازد. فیلم هایی که به واقع مفهومی عمیق را در ذهن شما قرار می دهد.

قصد بنده مقایسه نیست. چون اصولا مقایسه بیشتر مخرب است تا سازنده اما، حرف من این است، نولان فیلمساز خوبی است و فیلم هایش هم فیلم های خوبی است. نولان کاری کرده که نتوانیم از کلمه ای فراتر از خوب استفاده کنیم. اما آنقدر باهوش هست که هم گیشه را داشته باشد هم محبوبیت بی واسطه. نولان عام را داردو مردمی که شاید به مفهوم فیلم و منطق سینمایی کار زیادی نداشته باشند و دوست داشته باشند که قهرمان فیلمشان، راهش را بر اساس عشق پیدا کند. این افراد برای خرید یک فیلم اصولا نگاهی به لیست IMDB هم می اندازند.

interstellar-christopher-nolan-mackenzie-foy

آقای کارگردان!

یکی دیگر از مشکلات فیلم، ارجاعات بسیار آن است. ارجاعاتی که گاها موجب می شود تا حالتی از تقلید را به خور بگیرند. نمی خواهم آن ارجاعات را به شما توضیح بدهم اما خودتان دقت کنید و ببینید بعضا، چقدر از لحظات فیلم شبیه فیلم های دیگر است.

کاری که نولان در کارهایش انجام می دهد بیشتر به یک هیپنوتیزم می ماند. با این کیفیت تصاویر و آن ابعاد عجیب و غریب سینمای IMAX، و با جلوه های ویژه ای که ماه ها وقت برای ساخت آن ها صرف می شود، طبیعی است که هیپنوتیزم شوید و مشکلات فیلم را نبینید. طبیعی است که ۹۰ درصد مردم در فروم ها یکی از این دو جمله را بگویند: بعد از چند وقت دوباره سر یک فیلم گریه کردم…بهترین فیلم عمرم بود.  بخش اعظم دیگر نظرات به این جمله اختصاص دارد، لعنت به اسکار بی شعور و بی سواد(بنده خودم هم مشکلاتی با اسکار دارم اما منطق اصلی اسکار مشکلی ندارد) این فیلم یک شاهکار بود! از این جهت است که باز هم می گویم. نولان آدم باهوشی است.

صحبت و بحث بسیار است. متاسفانه نتوانستم به دلیل ظرفیت مقاله (تعداد کلمات) و وقت کم، بیشتر از این در این باب صحبت کنم. نتوانستم درباره صحنه های و موسیقی اکسپرسیونیستی* و افراطی فیلم صحبت کنم و صحبت های بسیار دیگری که در بحث خواهم گفت.

پ.ن: در این خط آخر از واژه اکسپرسیونیستی استفاده کردم. شاید اگر کسی معنای این کلمه را نداند فکر کند حرف بسیار تخصصی ای زده ام اما اکسپرسیونیستی صرفا در این جا به معنای هیجان گرایی است. این کلمه را به عمد قرار دادم نا نشانتان بدهم فرق سنگین بودن و پیچیده بودن در چیست.

علیرضا محمدی

دیدگاه
۱۹۷ دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

:27: 
:D 
:40: 
:44: 
:-) 
:10: 
:41: 
:60: 
;) 
:59: 
:( 
:16: 
:162: 
:13: 
 
:22: 
:42: 
:11: 
:111: 
:17: 
:20: 
:wow: 
:| 
:49: 
:54: 
:56: 
:45: 
:47: 
:46: 
:43: 
:57: 
:like: 
:dislike: 
:metal: 
:51: 
:52: 
:55: 
:58: 
:48: 
:spoiler: 
:53: 
:steam: 
:xbox: 
:PS: 
:n: 
:50: 
:discord: 
 

197 Replies to “فیلم هفته: پلن C: به وجد آوردن مخاطب | کمی درباره فیلم اینتراستلار”

  1. آواتار میثم میثم گفت:

    به نظرم یه کم از ایرادات اضافه بود و الکی. تام که مشخصه مرده و احتیاجی به توضیح نداره. اون رنجر رو هم که میگید چطور بلند شد مثل یه جنگنده عمود پرواز. خیلی ساده س.علت رابطه بد مورف و تام رو هم به نظرم یه رابطه خواهر برادری که اصلا احتیاج به توضیح نداره. تو قیافه دوتاشون علتش پیداس. واقعا یه سری ایراداتتون فوق العاده الکیه.
    به نظرم در مورد فضا هم چیز زیادی نمیدونید. حداقل در مورد قضیه نسبیت. چون تشبیه زمان به آب و زمان برای دو نفر خیلی ساده و اشتباه و در واقع مزخرف بود.

    ۰ ۰
  2. آواتار سینا سینا گفت:

    تشکر
    من فکر میکنم اگر قرار باشه به همه چراهایی که شما عرض کردید پاسخ بده فیلم به جای ۲ساعت‌و‌۵۰دقیقه میشد ۵ساعت
    مثلا چرا تام با مورف مشکل داشت، میتونیم بپرسیم چرا مشکل نداشته باشه و قرار نبود که در فیلم به مساعل و مشکلات ناشی از تعلیم و تربیت و پرورش اشاره بشه
    تشکر

    ۰ ۰
  3. bijan joker گفت:

    خب با تاخیر یک ساله (یک هفته) بالاخره تونستم با دقت بیشتر وارد بحث بشم. پارسال در یک تک جمله کفتم: “شاید Interstellar ضعیف‌ترین فیلم نولان باشه” ولی الانه حرفم رو پس می‌گیرم، اما باز هم این اثر برای من فاصله‌ی زیادی با Inception و The Dark Knight داره…
    قبل از هر چیز یک تشکر می‌کنم از علیرضای عزیز و یک خسته نباشید می‌گم که چقدر خوب و جوانمردانه در مقابل تمامی رفقا ایستادگی کردید و پاسخگو بودید. سوالات و بحثهای زیادی داشتم که بعد از خوندن کامنتهای رفقا دیدم که بسیاری از نکته‌ها گفته شد پس سعی می‌کنم، فقط سعی می‌کنم که به موضوعات تکراری اشاره نکنم (ولی نمیشه!). این رو هم بگم که به شخصه در مورد مسائل علمی و پیچیده‌ی فیزیکیِ فیلم نظری نمی‌دم چرا که در همان روزگاران که ازمون جواب این مساله رو می‌خواستند که: -“جسمی به جرم m را از فاصله‌ی h وِل می‌دهیم، آنگاه اگر از مقاومت هوا صرفه نظر کنیم زمانی که جرم به فاصله‌ی x از سطح زمین می‌رسد: تازه الف) نام پرتاب کننده را حدث بزنید؟” من فهمیدم که کلا با معقوله‌ی فیزیک بیگانه‌ام و کلا کاری باهاش نداشتم و نخواهم داشت. پس سعی می‌کنم بحث رو به دور از مساثل پیچیده (چه علمی و چه هنری) شروع کنم و تا جایی که میشه کوتاه بنویسم.
    بحث رو با این سوال شروع می‌کنم که شما با فیلم Interstellar مشکل دارید یا کلا یک آنتی-نولان به حساب میاید؟ البته با قضیه که با کارگردان بزرگ و نابغه‌ای مثل نولان (تاکید می‌کنم نابغه) مشکل داشته باشید و اثراتی که ساخته رو نپسندید هیچ مشکلی ندارم و برام کاملا قابل درک و محترم هست چون خودم هم با چند کارگردان بزرگ مشکل دارم و بطور مثال خودم آنتی-ایستوود هستم (هر چند که چند فیلم این هنرمند رو به شدت دوست دارم و البته همیشه برام شخصیتی قابل احترام داره). این سوال از این جهت بود که مقاله‌ی شما به شدت کوبنده نوشته شده! اگر خوانندگان بین این مقاله‌ی Interstellar با اون مقاله‌ای که بنده تهیه کرده بودم مقایسه‌ای داشته باشند کاملا مشخصه که هیچ کدام از این دو مقاله بی‌طرفانه نبوده، چرا که اون مقاله هم به شدت مثبت بود و چون یک مقاله‌ی پیش از انتشار بود به قصد از فیلم تعریف شده بود و نکات مثبت پروژه گفته شده بود، یکی از دلایل اصلی هم “هایپ” کردن فیلم بود، اما دلیل اصلی منفی بودن این مقاله اون هم به این شدت هنوز برام مشخص نیست!
    در قسمتی از مقاله فرمودید “قضیه‌ی زمان در این اثر توسط برادران نویسنده پیچیده بیان شده” که کاملا مخالفم چرا که یکی از خصوصیان نولان نابغه مربوط به همین قضیه میشه که همیشه پیچیده‌ترین مسائل رو به رَوونیِ هر چه تمام‌تر بازگو می‌کنه و به تصویر می‌کشه که کار هر کارگردانی نیست. سوال بعد اینکه واقعا این نکته یک اثر ترکیبی از چند ژانر (علمی-تخیلی / عاشقانه) باشه نکته‌ی منفی‌ای به حساب میاد؟ از نظر من نه تنها منفی نیست بلکه بسیار هم مثبت و یکی دیگر از زیرکی‌های نولان به حساب میاد، اینکه هر شخص بعد از تماشای فیلم نظر متفاوت و دیدگاه متفاوتی نسبت به ژانر اصلی فیلم داشته باشه و اینکه شخصیتهای ما در موقع دیدن چنین فیلمهای ترکیبی‌ای به دنبال کدام ژانر هست خیلی هم اتفاق خوبی خواهد بود.
    و اما در مورد دیالوگهایی که مسخره کردید! : هر دوی این دیالوگها برمی‌گرده به هسته‌ی اصلی فیلم یعنی “عشق” کلمه‌ای که نولان بارها در مصاحبه‌هایی که در مورد این فیلم داشته استفاده کرده و از نظر خود نولان فیلم یک ماجرای عاشقانه و احساسی رو دنبال می‌کنه. به تصویر کشیدن عشقی متفاوت و قابل باور که این روزها در سینمای هالیوود کمتر دیده میشه. نمی‌دونم مشکل اون دیالوگ پایانی که سنِ کوپر رو یادآوردی می‌کنه چی بود!؟ اما در کل فیلم در بعضی جاها چند دیالوگ نچندان جذاب داشت ولی این دو قسمتی که اشاره کردید جزو اونها نبود…
    آنتاگونیست و پروتاگونیست و اصطلاحات اینچنینی رو به شخصه درک نمی‌کنم و نمی‌دونم اصلا چی هستند! اگر منظور شخصیت منفی یا ضدقهرمان یا … هست که باید یک بحث مجزا در این رابطه داشته باشیم…
    در مورد اینکه شخصیت دکتر مان خوب پرداخت نشده بود و اینکه چرا زود وارد فیلم شد و زود رفت و سوالاتی دیگری که در مورد این شخصیت داشتید رو فقط با یک سوال دیگه دیدگاهتون رو کمی آهسته‌تر می‌کنم: “چرا برای این نقش مت دیمون انتخاب شد و چرا نام این بازیگر در تبلیغات و حتی تیتراژ ذکر نشد؟؟؟…”
    در مورد حس کوپر به دخترش و اینکه تا این اندازه بین دختر و پسرش تفاوت احساسی داشت باید بگم که از نظر من هم یکی از نکاتی بود که به نظرم من هم میتونه تا حدودی منفی به حساب بیاد، اما در مورد حذف کامل شخصیت پسر باید بگم که اگر کوپر پسری نداشت در ادامه‌ی داستان که پدرزن فوت کرده و دختر با پدر قهر کرده بود چه کسی باید با کوپر در ارتباط تصویری قرار می‌گرفت و در ابتدای سفر و اون مرحله‌ی ۲۳ سالگی اون ویدئوی تصویری رو پر می‌کرد و اون سکانس کلیدی و احساسی دیدار پدر با تصویر فرزند و اختلافات این چند ساله رو رقم می‌زد؟ پس شخصیت پسر به درستی و بجا در فیلمنامه قرار گرفته بود نه شخصیتی اضافی…
    یک نکته‌‌ای هم بگم که یکم فضا عوض بشه، اون هم اینکه رفیق، علیرضا جان در قسمتی از متن در رابطه با فیلمی که در عالم سینما میپرستمش یعنی The Dark Knight فرمودید: “خوبی های آن فیلم بر بدی هایش می چربید”!!! این فیلم هیچ بدی‌ای نداشت، حتی یک اِپسیلون هم بدی نداشت، لطفا در مورد این موضوع بحثی نداشته باشیم که اصلا کوتاه نمیام رفیق.
    اینکه از فیلمبرداری فیلم ضعیفِ Gravity تعریف کردید یعنی منظورتون این بوده که فیلمبردای Interstellar ضعیف بوده؟
    در متن که بحثی در مورد مقایسه‌ی ساخته‌ی کریستوفر نولان با ساخته‌ی استندلی کوبریک نشد، اما من همیشه در عالم سینما یک نظر ثابت داشتم که در این هنر افرادی مانند “آلفرد هیچکاک” و “استندلی کوبریک” و “چارلی چاپلین” قابل مقایسه با هیچ هنرمند دیگری نیستند و یه حسی بهم میگه که این افراد از قدرت ماورایی در خلق اثراتشون استفاده می‌کردند (مثلا همین سفر در زمان!). اما با اینکه در نسل کنونی بازیگر و کارگردانی به قدرت آنها یافت نمیشه اما نولان یکی از افرادی هست که نمیشه بهش گفت فیلم خوب میسازه و باهوشه، بلکه نولان یک نابغه هست و به همین دلیل به شحصه همیشه می‌نویسم اسپیلبرگ اسطوره‌ای، جکسون افسانه‌ای و نولانِ نابغه. نولان یک نابغه هست که در ادامه دلایل نابغه بودنش را عرض خواهم کرد…
    راستی در مورد اون واژه‌ی موسیقیِ اِکسپر نمیدونم چی‌چی هم ممنون که توضیح دادید، اما این کلمه تفاوتِ سنگینی و پیچدگی رو نشون نمیده بلکه تفاوت زبانِ سخن انسانهای روی کره‌‌ی زمین رو نشون میده، هیچ نکته‌ی فلسفی‌ای بین تفاوت دو واژه‌ی “Cat” و “گربه” وجود نداره رفیق…
    فعلا تا همینجا رو داشته باشیم تا ادامه…

    _______________________________
    *** هر روزتان نوروز / نوروزتان پیروز ***

    ۵ ۰
  4. آواتار theBigD theBigD گفت:

    نمیدونم هنوزم اینجا کامنت ها خونده میشه یا نه… ولی
    نقد خوبی بود و تا حدی قبول دارم ولی مطمئنم قصد نولان ازین فیلم بحثایی نبوده که شما داشتی. “هنر برای هنر” یک فلسفه ی کاملن جداست و تا حدودی اشکال داره. هنر وظیفش این نیست که خودشو بالا بکشه… بگذریم.

    این که این فیلم بار علمی اشتباهی داشت شکی نیست ولی وقعن نمیشه جسارت نولان برای به تصویر کشیدن بعد چهارم تحسین نکرد. حرف اینکه عشق من نجاتش میده. بله این جور مسائل بیشتر به متا فیزیک مربوطه و قوانین فیزیک کم میارن جلوش.
    خلاصه ی حرفم این بود که فیلم خوبی بود. ارزشمند و قابل ستایش و اینکه واقعن اون مشکلات که شخصیت پرداخت نشد و اینهارو قبول ندارم.
    فضای تمامن خاستری فیلم شاید بعضی ها رو گمراه کنه. ولی به این نگاه هم فکر کنین.

    ۲ ۰
  5. آواتار Sandman Sandman گفت:

    نقد خوبی بود.خسته نباشید.در بیشتر جاهای نقدتون کاملا باهاتون هم عقیده ام.فیلم در برابر کارهای دیگه نولان فیلم ضعیفی بود.اکثر کارای نولان کارای خاصی هستند (فیلم هایی که شبیه اونارو قبلا هیچ جا ندیدیم) ولی این فیلم حرف تازه ای برای گفتن نداشت.نظر دادن درباره خوب یا بد (ضعیف یا قوی… نمیدونم از چه واژه ای استفاده کنم!) بودن این فیلم هم الان کار درستی نیست اکثر دوستان چون فیلم رو تازه دیدند دارند احساساتی برخورد میکنند یا میگن خیلی خوب بود یا خیلی بد! ولی در کل بین کارای نولان من ممنتو و پرستیژ رو بیشتر از همه ترجیح میدم.دوستانی که به مسائل فیزیک و متافیزیک علاقه مندند پیشنهاد میکنم فیلم Coherence رو ببینند به نظرم به مقوله ی زمان تو این فیلم خیلی بهتر از فیلم اینتراستلار پرداخته شده بود.

    ۰ ۰
  6. خیلی فیلم ضعیفی بود … مخصوصا وقتی با کارهای قبلیه نولان مثل اینسپشن یا حتی فیلمی مثل Prometheus که مباحث فلسفیه عمیقی رو مطرح میکنه مقایسش کنیم
    و ۱۰۰ البته که چیزی که تو اسکار گیرش اومد از سرش هم زیادی بود
    تکلیف فیلم با خودش اصلا روشن نیست و حاویه هیچ نتیجه گیریه خاصی هم نیست
    مثلا برای من روشن نشد که انسانهایی که به هر حال نجات پیدا کردن و نسلشون ادامه پیدا کرده چه نیازی دارن که در گذشته دستکاری بکنن ؟؟؟
    یعنی خلاصه یا کل پروژه خروج انسان از زمین شکست خورده و در نتیجه نسل انسان منقرض شده
    و یا موفقیت آمیز بوده و یا اصولا” فاجعه ای رخ نداده پس چه نیازی هست به پیغام دادن به انسانهایی که در گذشته زندگی میکردند و از دنیا رفته اند؟
    درباره اون کرمچاله ای که نزدیک زحل قرار داده شده هم کلی سوال و استدلال بی منطق و پوچ وجود داره
    از جنبه درام هم با یه اثر کاملا ضعیف طرف هستیم که نه شتر هست و نه مرغ!! نه علمی تخیلی هست و نه میشه اون رو یه درام موفق و خوب در نظر گرفت

    ۱۵ ۰
  7. آواتار rasool rasool گفت:

    بعد از دیدن فیلم اولین چیزی که به ذهنم خطور کرد اودیسه فضایی بود،که از شباهت های این دو فیلم میشه به موسیقی ،روباتی که همراه مکتشفینه(TARS)،و سفینه ای که به صورت مرکز گریز ساخته شده اشاره کرد.
    در مورد مسائل فیزیک که درون فیلم دیده میشه،درسته که دارای ایراداتی است،ولی باید این رو در نظر بگیریم این فیلم یک درام زیبا در بستر یک فیلم علمی تخیلیه،که به نظر من نولان حتی اگه نتونسته از لحاظ علمی فیلم رو به موفقیت قابل توجهی برسونه ولی مطمئنا حق مطلب رو در بخش درام فیلم ادا کرده است.

    ۱ ۰
  8. آواتار maxinquaye maxinquaye گفت:

    با تشکر از نویسنده محترم
    اول بگم من انتظار ندارم یه فیلم هالیوودی تاریخی، نمایانگر یه تصویر مستند از تاریخی که روایت میکنه باشه، یا انتظار ندارم که یه فیلم هالیوودی علمی تخیلی مفاهیم علمی رو به خوبی تصویر بکشه و سر بیننده اش کلاه نذاره (میدونم که ضرورت وجود یه درام هیجان انگیز و جذاب برای بیننده معمول ایجاب میکنه که یه سری فکت های علمی و حقایق تاریخی نادیده گرفته بشه) و بهمون اندازه انتظار ندارم که فیلمی علمی تخیلی که بر پایه اطلاعات غلط بنا شده، با جدیتی مضحک بر پایه اون اطلاعات غلط استدلال های صد تا یه غاز بکنه و پلاتو بر پایه اون استدلال ها پیش ببره و بدتر از همه که گناه بزرگ این فیلم و خیلی فیلمهای هالیوودی دیگه هم هست اینه که سعی کنه با دیالوگ های خنده دار این استدلالها رو تو صورت بیننده بخت برگشته اش پرت کنه! یه مثالش هم که نویسنده محترم توی متنش آورده، سکانس طولانی و مضحک رفتن کوپر به داخل سیاهچاله!!!!!!!!!! ارتباط برقرار کردن با دخترش!!!!!!!!!!!!!! و بعد بیرون پرتاپ شدن از سیاه چاله!!!!!!! که به نظرم شبیه یه سری سکانسهای سریالهای ماه رمضان خودمون بود!
    نمیگم از فیلم بدم اومد، دو ساعت اول فیلم با وجود تمام ایرادها یکی از بهترین فیلمهای سال پیش بود و سکانسی که کوپر بعد از سالها پیامها رو مرور میکنه و اشک میریزه، یکی از بهترین سکانسهای سال پیش! ولی متأسفانه ملغمه تهوع آوری که پنجاه دقیقه بعدی این فیلمو تشکیل میده باعث شد بعد مدتها بی صبرانه منتظر تموم شدن فیلم باشم!
    ______________________________________________________
    و در مورد مطلب علیرضای محترم :
    ۱-“فیلمنامه تکلیفش با خودش مشخص نیست. این جمله را با دلیل می گویم. با یک سوال ساده اما بنیادین شروع میکنم. آیا شما درگیر یک فیلم درام عاشقانه بوده اید یا یک فیلم علمی تخیلی؟ نمی دانم در مبحث ژانر شناسی تجربه ای دارید یا خیر اما به واقع بنده نتوانستم. به این دلیل که فیلم مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و شما نمی دانید که واقعا در حال دیدن چه فیلمی هستید.”
    اگه اجازه بدید از کتابی که دم دستم دارم تقلب کنم : لازم به ذکره که نویسنده میخواد مشکلات تحلیل های ژانری رو بیان کنه و مورد اول خیلی بکار ما نمیاد:
    “…..دوم، خطر هنجار گرایی مطرح است، یعنی این خطر وجود دارد که ژانر بی جای آنکه به منزله تخته پرشی برای خلاقیت و نوآوری در نظر گرفته شود، تبدیل گردد به ایده ای از پیش تصویر شده درابره این که ژانر سینمایی چه باید بکند. سوم ، گه گاه ژانر یکپارچه در نظر گرفته میشود پنداری فیلمها صرفا به سک ژانر تعلق دارند. انگاری ((قانون ژانر)) اختلاط ژانرهای ناهمگون را ممنوع کرده باشد…..”
    اگه با این تفاسیر هنوز متقاعد نشده باشید که ایراد بنا اسرائیلی گرفتید، جای بحث بیشتر هست.

    ۲-“زمانی که یک ساعت و ۲۵ دقیقه از شروع فیلم می گذرد را نگاهی دوباره بی اندازید. تصورش را بکنید که انسان ها رو به انقراض اند و ممکن است این ماموریت که تنها امید انسان به بقای نسل است با شکست روبرو شود. حال باید بین دو سیاره یکی را انتخاب کرد. یکی از محققین به نام برند( آن هاتاوی – دختر پروفسور برند) یکی از سیاره ها را انتخاب می کند. در این بین زمانی که از او می پرسند دلیل این انتخاب چیست با این جواب روبرو می شوید: عشق! بله. برند قصه ما می خواهد به بهانه وجود معشوقش در یکی از این سیاره ها، به آن جا برود و بر سر تمام بشریت ریسک کند.”

    اتقاقا این مسئله که برند قصه ما هم احساس داره و انسانه و ممکنه خدای ناکرده شخصیتهای داستان، که احتمالا شما میخواید ابر انسانهایی پرکتیکال و بی عیب و نقص باشن، هم دچار قضاوتهای اشتباه از روی احساسات خام میشن به نظر من تا حد خیلی کمی، هوشمندی فیلمنامه نویس رو میرسونه! به جز این قسمت فیلم، هرجای دیگه ای تو فیلم که از عشق صحبت شده، منم مثل شما احساس کردم میخوام سرمو به دیوار بکوبونم از بس نگاه فیلمساز سطحیه! متأسفانه همونطور که گفتید، شخصیتهای فرعی به اندازه کافی پرداخت نمیشن!
    البته اون دو تا فضانوردی که میمیرن و حتی اسمشونم هم بادم نمونده و فیلم هم روشون تأکیدی نداره شخصیت پردازی قوی نیاز ندارند چون هیچ نقشی تو داستان ندارند، صرفا هستند و رو صحنه مرگشون نه فیلم و نه شخصیتهای فیلم تمرکز نمیکنند (یا اون دکتر). پس چون نقشی ندارند و حتی جزو subplot هم نیستند، وجودشون ضرورتی نداره ولی مشکل بزرگی هم نیست به هر حال! الان که دیدم خودتون هم اشاره کردید که بهتره شخصیت اضافی کاملا حذف بشه!
    ولی در مورد برادر مورف، هیچ چیز نمیدونیم، هیچ چیز نمیفهمیم و در ادامه هم پایه درام یکی از سکانسهای اصلی فیلمو تشکیل میده! سکانس خوبی که درگیری کوپر و با دکتر مان رو فکر کنم با درگیری مورف و برادرش به طور موازی به تصویر میکشه، بیننده بخت برگشته رو صرفا گیج میکنه، که چرا شخصیت منفعل برادر مورف که تا اون لحظه نقش filler داشته، اونطور واکنش نشون میده!
    و نمیشه بگیم که احتمالا به این دلیل و اون دلیل باشه، بقیه فیلم فیلمنامه سرراست و کلاسیکی داره، چه دلیلی داره ناگهان بیننده اشو مجبور به حدس بکنه! فیلم تا اون لحظه داره نشون میده، چه دلیل داره ناگهان تصمیم به حذف بگیره! من فیلمنامه نویسی بلد نیستم ولی تا جایی که میدونم اینکه فیلمنامه روند قصه گوییشو وسط فیلم عوض کنه واسه یه فیلمنامه عیب محسوب میشه مگر اینکه بشه دلیل قانع کننده ای براش آورد!

    ۳- از آن هاتاوی بدم میاد!
    ۴- از موسیقی فیلم هم بدم اومد :-)
    الان چیز بیشتری به نظرم نمیرسه که بگم :D

    در آخر، فقط یه چیزی : موسیقی اکسپرسیونیستی تعریف خودشو داره، نمیشه معنی عبارتی رو تغییر بدید و بگید منظور من این بوده!

    ۱ ۰
    1. آواتار maxinquaye maxinquaye گفت:

      “اما زمانی که دخترش را میبیند چند دقیقه ای بیشتر در کنار او نمی ماند و به سرعت سراغ برند می رود.”
      این هم بگم که بد نبود رابطه کوپر و برند که پایه آخرین سکانس فیلمو تشکیل میده، بیشتر پرداخت میشد. کوپر و برند توی کل فیلم به جز همکار چیز دیگه ای نبودند، و حتی لحظه هایی یه جو عدم اعتماد هم بینشون تشکیل شده بود و هیچ رابطه احساسی توی طول فیلم تشکیل نمیشه!
      و به همین دلیل کاملا غیر منطقیه که آخرین تصمیم کوپر در طول فیلم برداشتن رنجر برای ملاقات دوباره برند باشه!
      کلا پنجاه دقیقه آخر فیلم همونطور که گفتم، خیلی خیلی سرسری کار شده بود!

      ۱ ۰
  9. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

    یه سوال!
    اصلا گیریم حرف شما درست و نولان خواسته یه داستان ساده رو الکی پیچیده کنه!!
    آیا این پیچیدگی باعث شد از فیلم لذت ببری؟اگر آره پس قطعا در میان ستارگان فیلم خوبیه :)
    ______________________________________________
    فک کنم در ۶ماه اخیر ۴تا کامنتم ندادم اما این یادداشت :lol: باعث شد به اندازه یکسال خودم کامنت بدم :11:

    ۰ ۰
  10. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

    مسخره ترین و چرت ترین نقدی که راجبه فیلم خوندم!
    فقط اطلاعات اولیه که قبل کوبیدن نولان نوشتی خوب بود بقیش ارزش خوندن نداشت
    شما در ۱۰۰درصد نقدت فقط داری نولانو میکوبی!حتی یک خط از فیلم تعریف نکردی،حرفی از جلوه های ویژه و موسیقی نابش نزدی…
    فقط فیلمو دیدی تا ایراداتشو بگیری و بیای اینجا یه بحث راه بندازی….البته فیلم ایراد داشت و مثلا همون شخصیت پردازی ضعیف ان هاتاوی اما کمتر منقدی دیدم که فقط از مشکلات و ضعفها حرف بزنه!!معمولا کسی که انتقادم میکنه ۱۰خط اول از خوبیهای فیلم میگه بعد با یه اما میرینه به فیلم نه اینکه از خط اول شروع کنه نولانو کوبیدن تا انتهاش..

    اینکه نولان الکی میخواد پیچیده کنه تا مثلا افراد معمولی رو فریب بده تا ازش بت بسازن رو داشته باش یوقت در نره این نظریت :lol: عزیز من نولان با همون رابطه پدر و فرزندیش کاری کرده که بتونی پیچیده ترین مسائل علم نجومو با جدیت دنبال کنی و از سرجات پا نشی!!حتی اگر نفهمیدی بازم میری دنبالش تا بفهمی این علم چی میگه…

    یعنی یه کسایی میان به نولان ایراد میگیرن که آدم میخواد با سر بره تو ۳کنج دیوار!!

    چندتا کارگردان هستن که هیچوقت بخودم اجازه ندادم که بخوام دربارشون اظهار نظر کنم!چون در حدی نیستم که بخام این نوابغ رو نقد کنم !
    آلفرد هیچکاک کبیر ، فرانک داربونت ، دیوید فینچر ، مارتین اسکورسیزی ، وودی آلن ، کوئنتین تارانتینو ، استنلی کوبریک ، ایناریتو ، کلینت ایستوود و کریستوفر نولان و …
    بنظرم اینها کارگردان هایین که هر یک از طرفداران سینما باید بهشون احترام بزارن!به همین دلیل نمیتونم درباره ی کارگردانی کم نظیر این فیلم صحبتی کنم و یا بخوام مثلا نقد کنم !!!

    ۱۰ ۰
    1. آواتار Yamato Yamato گفت:

      کمی با ادب تر هم میشه صحبت کرد دوست خوبم ;)

      ۲ ۰
    2. شما اول فرق نقد و یادداشت رو بقهم بعد بیا کامنت بده…
      اصولا افرادی که از فقر سواد در یک زمینه بهره می برن، به جای دلایل منطقی اوردن فقط دادو بیداد می کنن…
      شما هم داد و بیدادت رو بکن….

      ۲ ۰
    3. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      مهران جان شما دخالت نکن!
      ______________________________________
      علیرضا محمدی@

      شما داری از فیلم ایراد میگیری و نقد میکنی دیالوگها و سکانسها رو…
      از خود یادداشت دوزاریتم مشخصه که خودتو بالاتر از بقیه میدونی!!همینکه میگی نولان با پیچیده گیهای الکی میخواد سر بیینده عادی رو شیره بماله و هرکس فیلمو ببینه الکی به به چه چه میکنه نشون میده خودتو خیلی بالا میدونی…
      بر طبق حرفهای پوچ یادداشت یا نقد شما نولان سر تمامی این افراد شیره مالیده و اینا نفهمیدن اما شما فهمیدی…عزیزم بالا منبر خوش میگذره!!؟ :/…ایراداتی که میگیری مسخرس مسخره!نیازی به بحث نداره،ایرادی مث وجود نگهبان یا اون قسمت که ان هاتاوی بخاطر عشقش حاضر شد یک جای دیگه رو انتخاب کنه!!

      خلاصه نظرات کارگردان ها و منتقدین معروف درباره فیلم :
      تارانتینو :
      مدت ها بود که تا حالا چنین فیلم بزرگی روی پرده ندیده بودم. بعضی چیزهایی که در این فیلم دیدم قبل تر در فیلم های “تارکوفسکی” و “مالیک” دیده بودم و انتظار نداشتم که در یک فیلم علمی تخیلی ماجراجویانه هم آن ها را ببینم.
      پل توماس اندرسون (استاد، خون به پا خواهد شد):
      « او فیلم زیبایی ساخته است. اگر موقع اکران بروید و فیلم را ببینید.» و به شوخی ادامه می دهد «می خواهم تاکید کنم که او فیلمساز نجیبی است. شاید در موردش چیزی نشنیده باشید ولی این فیلمساز را حمایت کنید!» و ادامه می دهد «ولی دست دست نکنید و بروید روی پرده ایمکس فیلم را ببینید. همت به خرج دهید. بروید، عزم تان را جزم کنید.»
      ادگار رایت (شاون مردگان، پایان دنیا):
      لازم هست بگم «بین ستاره ای» بی نظیره؟
      براد برد (شگفت انگیزان، راتاتویی، ماموریت غیرممکن: پروتوکل گوست) :
      از جاه طلبی و هوشمندی بین ستاره ای کریس نولان شگفت زده شدم. بازی های معرکه. تصاویر مسحورکننده. وای!
      رایان جانسون (لوپر، برادرز بلوم) :
      بین ستاره ای قوی و عالی است. ایده های عظیمی که با روشی پایه ای و مستحکم پیاده سازی شده است و در کنار ۲۰۰۱ از بهترین سفرهای فضایی عظیم است.اضافه کنم اگر مثل من دیوانه فضا هستید یک سکانس آیمکس رد شدن فضاپیما ار کنار زحل دارد که کرک و پرتان می ریزد. (هی استعاری بود)
      امیل هرش: دیشب در یک نمایش خصوصی بین ستاره ای را دیدم. فیلم شگفت انگیزی بود. فیلمی که باید ببینید. حقیقتا فراموش نشدنی است.
      پاتون اسوالت: دیشب بین ستاره ای را دیدم و عمیقا درگیرش شدم. یا حضرت آدم. شگفت انگیز بود.

      جیمز براردینلی که بعد از راجر ایبرت معتبرترین منتقد حال حاضر سینمای جهانه به اینتراستلار ۱۰۰ از ۱۰۰ داده و نوشته:
      اینتراستلار یکی از منحصر به فردترین و مسحور کننده ترین فیلم هاست. برای من هم ردیف ممنتو و دارک نایت به عنوان بهترین فیلم نولان قرار می گیرد. اگر انتظار شلیک لیزر و یا اکشن های فانتزی مثل “محافظان کهکشان” و “جنگ ستارگان” دارید این فیلم را نبینید. اینتراستلار درباره تعمق و تفکر درباره انسانیت است.
      از آن دسته فیلم هاست که اصلا نباید جایی غیر از سینما آن را ببینید. وقتی که سفینه پرتاب می شد کل سالن نمایش می لرزید.
      تاد مَک کارتی (هالیوود ریپورتِر):
      این فیلم بدون شک یک حادثه است،آن قدر که امید می رود که پارامونت در داخل و برادران وارنِر در خارج از کشور آن را به نحوی گسترده در سراسر دنیا به فیلمی که تماشایش برای مخاطبین واجب است تبدیل کنند.
      اِسکات فاندِس (وِرایِتی):
      “Interstellar/در میان ستارگان” که به بی نهایت و فراتر از آن می رود
      دِیو کَلهون (تایم آوت):
      اغلب هنگامی که در مورد سینما به عنوان وسیله ای صحبت می کنیم به نبود مفهوم و ایده و فرصتی برای خاموش کردن اشاره می کنیم.اما در مورد این فیلم نه.فیلم “Interstellar/در میان ستارگان” در اندازه بزرگ یک منظره است.اما شما را به تفکر عمیق و توجه دقیق هم وادار می کند
      جِمیز دایِر (اِمپایِر):
      نه تنها وسیع ترین،بلکه صمیمی ترین فیلم کریستوفر نولان به شمار می آید و در پس زمینه ای از سیاه چاله های نهاده شده توسط موجودات بیگانه،کرم چاله ها و جهان های جدید و شگفت،”Interstellar/در میان ستارگان” به عنوان انسانی ترین فیلم کریستوفر نولان خود نمایی می کند.

      ۱ ۰
    4. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      مسعود جان آرام تر!
      این نقد نیست.

      ۳ ۰
    5. همون بهتر که شما به حرف دیگران بسنده کنی…
      وقتی نمی تونی برداشت شخصی خودتو از فیلم داشته باشی بایدم اینجوری رفتار کنی…
      کلا می تونی درباره یه فیلم ۱۰۰۰ کلمه بنویسی؟ نه می تونی جدی؟ اصلا تعریفت از سینما چیه؟ چقدر علم داری؟
      چقدر می تونی یک سکانس رو تحلیل کنی؟
      چقدر درباره فیلمنامه نویسی می دونی؟ چند مرحله از ۴۰ مرحله فیلم نامه نویسی رو بلدی؟
      از سبک ها و مکتب های مختلف چی میدونی؟ اکسپرسیونیت، اکرسینونیست، سورئالیسم، دادائیسم و … ؟
      هر وقت علم پیدا کردی بیا رحث کنیم…البته قبلش درست صحبت کردن رو یاد بگیر….
      بحث کردن با شما تنها تلف کردن وقت است…وقتی علمی به چیزی نداری نمی شه باهات بحث کرد…

      ۶ ۰
    6. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      هرچیزی رو اهلش باید نظر بده!!من فیلمو دیدم و لذتم بردم و اگر خوشمم نمیومد بازم میرفتم نظرات اهلش مث همین کارگردانو میخوندم و دوباره فیلمو میدیدم…
      کلا مشکل اکثر ما ایرانیها و امثال شما همینه…فک میکنیم تو هر زمینه ای میتونیم نظر بدیم!فک میکنیم تو تمام زمینه ها از همه بیشتر میفهمیم!!

      ۲ ۰
    7. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      در رابطه با کامنت آخرت!!

      الان هدف از بردن این دادائیسم و… چی بود؟ :lol: جز اینکه کم آوردی زدی جاده خاکی؟…عزیز من بنده هر فیلمو میبینم بالای ۱۰نقد ازش میخونم و اینقدر اطلاعاتم میکشه که با شما بحث کنم…
      در ضمن هر خری رفت ۴تا کتاب سینمایی خوند منتقد نمیشه!
      شما بپا از بالا نیفتی پایین…طرف رسما با زبون بی زبونی داره میگه نولان سر تارانتینو و جیمز براردینلی و… شیره مالیده!!
      الفازی مانند چرت گفتن،مضخرف نوشتن به هیچ وجه بد نیست!!همه تو این حرفه بکار میبرن!!شما که اوستایی نباید بهت بربخوره

      ۲ ۰
    8. آواتار (Role) (Role) گفت:

      با دلیل و منطق بحث کن.

      ۱ ۰
    9. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      یه مشت نفهم جمع شدن تو سایت…
      چی رو با دلیل منطق بحث کنم؟
      اینکه میگه اونجایی که برند بخاطر عشقش ولف ادمونز رو انتخاب میکنه مسخرس؟
      عزیز من هردو مکان باقی مونده احتمال اینکه بشه توش زندگی کرد ۵۰/۵۰ هست،خب طرف وقتی ۵۰/۵۰ باشه با خودش میگه واسه چی اومده اینجا؟۱۰ساله منتظره کیه؟..خب تو احتمال ۵۰/۵۰ مطمئنا دلش میخواد جایی که عشقش هست بره تا بتونه اونو حداقل نجات بده!!
      اصلا خود شخصیت اصلی کوپر واسه چی اومد به این ماموریت؟واسه نجات بشریت!ولی اگر میگفتن دخترت آیندش در خطر نیست حاضر میشد بچشو ول کنه بیاد به این ماموریت؟!!
      بازم میگم ایرادای ایشون مقرضانست!یه جاشو باهاش موافقم باقیش چرندیات بوده!اینکه روی ان هاتاوی شخصیت پردازی خوبی نشد که اکثر منتقدا هم گفتن…
      میگه دخترشو ول کرد آخرسر!عزیز من دخترش ۸۰سالش بود این ۴۰ساله:| داشت میمرد!چیکار باید میکرد برای دخترش؟وقتی آدم دختر کوچیکشو ول کنه و بعد چندسال بیاد و ببینه ۸۰سالش شده حس و حالی براش میمونه که بخواد باهاش همدردی کنه :/…در همین حدی که نولان پرداخت بنظر من کافی بود،بیشتر از اون لوس میشد(همینجوریشم اشک من دراومد سر اون سکانسی که همدیگرو دیدن)…
      میگه خبری از پسرش نگرفت وقتی اومد!!فیلم اگر بخواد تک تک جاها رو نشون بده که زمانش میشد ۷ ۸ساعت نه ۲ساعت…وقتی بیدار شد از دخترشم خبری نگرفت!تا اینکه بحث دخترش رو اون دکتره اورد وسط…
      در ضمن وقتی گفت اون هنوز زندست با یه حالتی گفت که ۹۰درصد احتمال میداد مرده!پسرش نقش فرعی داستان بود و آنچنان نیازی نبود سرگذشتشو آدم بفهمه :/
      ایشون اومده این ایرادات بعضا چرند و کوچک رو بزرگ کرده و کوبیده رو صورت نولان اما شاهکارای فیلمو نادیده گرفته…

      ۲ ۰
    10. آواتار (Role) (Role) گفت:

      خود شیفته عزیز…نفهم لفظ مناسبی نیست.

      من با گفته های نویسنده کاری ندارم. گفته های شما به غیر از آخرین کامنتی که در جواب به من گفتید، با منطق اشتباه نوشته شده.
      در رابطه با پارادوکسی که در اثر تغیر آیندگان بر گذشته است، چه نظری داری؟ ها؟
      همچنین ۲۹ سالی که گذشته، بعد میبینیم که فناوری هیچ تغییری نکرده و از همون وسایل ۲۹ سال پیش استفاده میکنند، چه نظری داری؟
      در رابطه با گاف خروج راحت رنجر از جو سیاره آبی چه نظری داری؟
      اینکه میگی نویسنده نکات مثبت رو اعم از جلوه های ویژه رو بیان نکرده، من هیچ دفاعی نمیکنم.
      اما فیلمی که بیشتر به خاطر جلوه های ویژه(بیشتر کامپیوتری) فوق العاده اش ستایش میشود، آیا با گذشت چند سال دیگر و پیشرفت فناوری و به تبع اون، پیشرفت جلوه های ویژه،حرفی برای گفتن خواهد داشت؟
      بیشتر فیلم هایی که در زمان عرضه خود،جلوه های ویژه فوق العاده ای داشتند و به یک اثر ستایش شده تبدیل شدند، فقط جلوه های ویژه نداشتند.بسیاری مفاهیم فلسفی جدیدی رو مطرح کردند و یا به خاطر نوع روایت داستان یا نوع نگرش و شخصیت پردازی عالی، ستایش شدند.

      ۲ ۰
    11. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      یعنی در نفهمی شما همین بس که اصل فیلمو ول میکنی میچسبی به فرعش و یسری ایرادات مضخرف!!خط اول ایرادش چیه دقیق توضیح بده،درمورد تغییر آیندگان بر گذشته…فیلمهای نولان کلا همینجوریه حاجی :|
      کی گفته بخاطر جلوه های ویژش داره ستایش میشه؟!بخاطر کارگردانی فوق العادش داره ستایش میشه که چجوری کاری میکنه از لحظه لحظه فیلم و علم نجوم لذت ببری و لحظه ای فیلمو رها نکنی…وسایل منظورت به چی بود؟؟چه چیزی دیدی؟…
      عزیز من فیلمو بادقت ببین…کارگردانی در اون سطح بیاد گاف بده؟ :۲۱: شما از رنجر و اینچیزا اطلاعات داری؟اصلا میدونی کار باهاش چجوریه؟مطمئنا اونا چند برابر منو شما رفتن تحقیق کردن و فیلمو ساختن…الان اون خروج راحت بود :| :|
      یعنی یه سری ایرادت چرند واقعا چرند میگیرید آدم هاج و واج میمونه و مطمئنا نمیتونه جواب درستی بده!!مثل اینکه آدم بگه اول فیلم چرا رنگ موی متیو مک کانهی مایل به قهوه ای بود و بعد بهوش اومدنش سیاه شد :| :|…

      اصلا گیریم تمام این ایرادات درست!گاف رنجر و ۲۹سال و فناوری و… این مشکلات چه ربطی به اصل فیلم داره :| :|

      یک کلام میگم یاوه نگید والسلام!این حرفهای شما رو هیچ منتقدی هیچ منتقدی ندیدم بزنه از بس دارید اراجیف میگید..یه سری مشکلات چرت(اگر باشه که نیست)که هیچ ربطی به داستان و اصل و مفهوم فیلم نداره

      ۱ ۰
    12. آواتار (Role) (Role) گفت:

      …..
      در جواب حرف اول شما، همین جلوه های ویژه است که باعث میخکوب شدن شما تو سالن سینما میشه.
      یا وقتی که Full HD نگاه میکنی با صدای ۶ کاناله، هیجان زده میشی.
      باور کن نه دیالوگی داره که فکر و فلسفه پشتش بوده باشه، و نه صحنه های “هنری” که باعث دووم فیلم بدون جلوه های ویژه بشه.
      همین فیلم آواتار جیمز کامرون، اگر سرچ کنی برای گاف های فیلم، برات صفحه باز میشه. آیا جیمز کامرون کارگردان پیشکسوتی نیست؟ فیلم های دیگه هم گاف دارند، فقط کافیه سرچ کنی رفیق.
      من گفتم خروج با رنجر راحت بود؟وقتی برای خروج از کره زمین که به مراتی جاذبه کمتری نسبت به سطح سیاره آبی داره، از بالا بر چند مرحله ای برای خروج از جو استفاده میکنند، این یک گاف نیست؟
      اما حرف بعدیت، مسخرست. “شما از رنجر و اینچیزا اطلاعات داری؟اصلا میدونی کار باهاش چجوریه؟مطمئنا اونا چند برابر منو شما رفتن تحقیق کردن و فیلمو ساختن”. رنجری که دیدیم کاملا تخیلی است. واقعی نیست عزیز.
      مسئله نسبت تفاوت g در دو سیاره زمین و آبیست.
      شما با دلیل بیا جواب بده.نه اینکه فقط به خاطر ژانر فیلم که”علمی تخیلی”است، بیای روی ساده ترین مسائلی که میشود توسط اون ها از فیلم ایراد منطقی گرفت، سرپوش بذاری. علمی تخیلی توصیف واقعیته. نه توصیف خیالپردازانه و فانتزی.

      منظورت از مفهوم فیلم چیه؟دقیقآ؟ چون هر وقت کم میاری میگی: “هیچ ربطی به داستان و اصل و مفهوم فیلم نداره”؟
      من دیگر دوباره به مسئله پارادوکس اشاره نمیکنم. این فیلم هم مثل بقیه فیلم هایی که با مسئله سفر در زمان(مخصوصآ گذشته) سر و کار دارند، با این مشکل رو بروست.

      ۲ ۰
    13. آواتار (Role) (Role) گفت:

      البته برای شما که بنا رو بر نفهم بودن طرف مقابل میذاری، هر چه قدر هم که بنویسم کم است.
      چون قبول نمیکنی، اصلی ترین اعتقادت رو تغییر نمیدی.از فیلم مثل ناموست محافظت میکنی.
      گفت و گو باید دوطرفه باشه. من حرف های شما رو با دقت میخونم و اگر درست باشه نظر نمیدم و اگر غلط باشه،نظر میدم! دلیلی نداره وقتی شنونده ای نیست چیزی بنویسم.
      ناراحت نمیشم از اینکه بگن کم آوردم و…
      مهم آگاه سازی طرف مقابله.اینجا که میدان جنگ نیست که با دشنه قلب همدیگر رو دربیاریم.
      فایده وجود انجمن در Dbazi چیست؟
      برای آشنایی بیشتر و دوستی اعضای سایت با یکدیگر است.
      یکجورایی برای اجتماعی شدن بیشتر افراد.برای اینکه وقت بیشتری برای تجزیه و تحلیل کامنت یا پست خودشون بذارن تا طرف مقابل اشتباهی منظورشان را برداشت نکند.
      برای محبوب شدن بیشتر در بین اعضای سایت. برای دوستی بیشتر…

      ۲ ۰
    14. آواتار (Role) (Role) گفت:

      اگر قرار بود که از چیزی ایراد نگیریم…اگر قرار بود مشکل چیزی رو پیدا نکنیم…مطمئنآ علم پیشرفت نمیکرد.
      مشکل شما این است که ایراد گرفتن از یک چیز رو به هیچ وجه نمیپذیرید.
      در صورتی که همین دانستن ایراد ممکنه در آینده برای تکمیل آثار بعدی استفاده بشود.

      ۲ ۰
    15. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      اینهمه آدم که فیلمو تو همین ایران دیدن و حیران شدن تو سینما ندیدن!!پس اینکه بگیم بخاطر جلوه های ویژش اینقدر سروصدا کرده مسخرست!!بخاطر روابط عاطفی پدرفرزندی و بازی شاهکار مک کانهی و داستان زیبا و موسیقی فوق العادشه که فیلم موفق ظاهر شده!!جلوه های ویژه ام مطمئنا تاثیر داشت اما اصل یه چیز دیگست…
      ۳۰ دقیقه پایانی فیلم کاری میکنه که هر بیننده ای رو تحت تاثیر قرار میده!این چه ربطی به جلوه های ویژه داره…اگر به جلوه های ویژه باشه همینجوریشو سال قبل تو فیلم جاذبه تقریبا دیدیم!!
      اصل داستان اینه رنجر چرا از سیاره آبی راحت بلند شد بخاطر جاذبش؟الان کل ایراد و گاف فیلم همین شده دیگه :|…
      من همین الان رفتم دوباره اون قسمتو دیدم،به شما هم توصیه میکنم دوباره بری ببینی که چه اتفاقی افتاد بعد نظر بدی…

      ۱ ۰
    16. آواتار Neil Druckmann Neil Druckmann گفت:

      رنجر بعید میدونم تخیلی باشه!!حالا اون رباتها آره ولی خود رنجر فک نکنم تخیلی باشه :/…
      من شخصا تا به الان فیلم ندیدم که اینقدر خوب هم احساسات و عشق رو نشون بده و هم پیچیده ترین مسائل علم نجوم رو اینقدر ساده بیاد توضیح بده که شاید هزاران نفر رو هم با این فیلم علاقمند به این علم کرده باشه..

      ۰ ۰
  11. سینمای امروز، سینمای نولان است ، نولان از همان شروع کارگردانی اش متفاوت بودن خویش را نشان داد از فیلم memento گرفته تا سری بت من و پرستیژ و تعلیق.

    سینمای امروز به نولان مدیون است ، کارگردانی که فیلم هایی آمیخته از عشق ، مردم ، جلوه های ویژه خیره کننده و حتی فلسفه ساخت.

    Interstellar/در میان ستارگان شاهکاری دیگر از نولان است نولان تمام تجربیات فکری و تکنیکی سینمای منحصر به فردش را در این فیلم بکار برده
    یکی از ویژگی های فیلم نولان اینه که قوانینی رو در فیلمش بوجود میاره و طبق اون قوانین فیلم خودشو پیش میبره پس شما هیچ وقت نمینونید به فیلم های مثل اینسپشن و یا در میان ستارگان بگید تخیلی چون هیچ آگاهی کاملی به قوانینشون ندارید.

    مَتیو مَک کاناهِی برنده جایزه اسکار به عنوان پدری خانواده دوست که ارتباط عمیقی با دخترش دارد از طریق ناسا به فضا فرستاده می شود تا راهی برای کوچ کردن از زمین خاکی پیدا کند و این تازه اول ماجراست ، ما با فیلمی ماجراجویانه و تخیلی مواجه نیستیم ، فیلم یک کلاس بزرگ فیزیک کوانتمی است، و چه شاهکاری است وقتی فیزیک و فلسفه با هم ذهن را به چالش می کشند.

    اَن هَتْاِوِی که او را بیشتر در فیلم های تراژدیک نظیر Les miserabels یا عاشقانه ای مثل one day دیده بودیم در فیلم نقش دختر دانشمندی را بازی میکند که همراه متیو (کوپر) و دو تن دیگر به فضا می رود.

    نقش بدمن فیلم را مت دیمون بازی می کند که تاثیر گذاری خویش را هرچند با کوتاه بودن نقشش به خوبی ایفا می کند.

    فیلم پر از دیالوگ های خوب و عمیق است یکی از دیالوگ های کلیدی فیلم این است:
    Brand: Love is the one thing that transcends time and space.

    آری تمام فیلم به عشق برمیگردد ، عشق به خانواده ، به زمین ، به عاشقی کردن…
    شما با فیلم کریستوفر پا در دنیایی پنج بعدی می گذارید جایی که زمان و سرعت بعد دیگری از زندگی شماست ، و رفتن به سیاره ای دیگر و گذر چند ساعت در آنجا و برگشتن معادل گذشت دو دهه به روی زمین است.

    کوپر جوان می ماند و فرزنداش روی زمین پیر می شوند. متیو مسولیت سنگینی روی دوشش دارد او باید نقش یک پدر ، قهرمان و یک انسان را همزمان بازی کند که واقعا به خوبی از پس اینکار بر آمده.

    یکی از عجیب ترین صحنه های فیلم روبرویی با موجی سهمگین در دریا روی سیاره ای است که پوشیده از آب است، فیلم در اینجا شما را میخکوب می کند ترسی عجیب که نکند موج ما را با خود ببرد و این قدرت سر پرست جلوه های بصری،پال فِرِنکلِن (که برای کارش در “Inception/الهام” اسکار گرفت) را نشان می دهد.

    آنقدر محو فیلم می شویم که گذر ۱۶۹ دقیقه را هرگز حس نمی کنیم ، فیلمی که می گوییم کاش هرگز به تیتراژ پایان نرسد ، کاش سینمایی که در آن به تماشا نشستیم وارد بعد زمان شود کاش کنار کوپر در سفینه اش به فضا می رفتیم.

    موسیقی فیلم اثری ماندگار از Hans Zimmer آلمانی تبار است که شکوه فیلم را چندین برابر کرده.

    فیلم چند صحنه ی احساساتی عمیقی دارد که پیشنهاد می کنم یا در تاریکی سینما فیلم را به تماشا بنشینید یا در اتاق خویش غرق تنهایی و سعی کنید حداقل سه ساعت بعد فیلم در تنهایی به فیلم و زندگی خویش نگاهی کنید.

    کریستوفر استاندارد فیلم های تخیلی – فضایی را بالا برد ، کریستوفر لندنی تبار که هالیوود آمریکا و سینمای جهان به او و فیلم هایش مدیون است در این فیلم حرف هایش را با میلیون ها انسان روی زمین می زند.

    “در میان ستارگان” فیلمی معمایی با چاشنی تخیل و فلسفه غنیمتی در سینمای امروز است که تماشا کردنش به تمامی مردم کره زمین توصیه می شود.
    برای دیدن این فیلم باید یه مشت اطلاعات از مقوله فیلم داشته باشید.

    جاذبه مصنوعی – Artificial Gravity

    یکی از مشکلات فضانوردان برای سفرهای طولانی مدت در فضا، جاذبه صفر در فضاست. ما در زمین به دنیا آمده ایم و بدنمان به یک جاذبه مشخص عادت دارد اما اگر به مدت طولانی در فضا باشیم، ماهیچه های بدن تحلیل می روند. به خاطر همین دانشمندان در فضاپیماها یک جاذبه مصنوعی بوجود آورده اند تا فضانوردان با این مشکلات روبه رو نشوند.

    سیاه چاله های در حال چرخش – Spinning Black Holes

    سیاه چاله های در حال چرخش بصورت غیرمستقیم مورد بررسی قرار گرفته اند اما هیچ کس نمی داند داخل آنها چه خبر است. چیزی که باید در مورد این سیاه چاله ها بدانید این است که آنها فضا را طوری به دور خود تاب می دهند که کاملاً با سیاه چاله های ثابت فرق دارند. بخاطر همین زمان فضایی را به طور کل تغییر می دهند.

    کرم چاله ها – Wormholes

    وجود کرم چاله ها را نمی توان اثبات کرد. همانطور که در بالا گفتم کرم چاله در فیزیک یک پل میانبر فرضی در فضا و زمان است. اما کاملاً جنبه تئوریک دارد. تئوری کرم چاله و یا همان “پل انیشتین – روزن” در سال ۱۹۳۵ توسط آلبرت انیشتین و همکارش ناتان روزن پایه ریزی شد.

    جاذبه انبساط زمان – Gravitational Time Dilation

    جاذبه انبساط زمان یک پدیده واقعی است. وقتی در محیطی قرار دارید که جاذبه زیادی وجود داشته باشد، زمان آرام تر از جایی می گذرد که جاذبه کمتری وجود دارد. اگر شما نزدیک یک سیاه چاله با جاذبه زیاد قرار داشته باشید، ۶۰ ثانیه برای شما همان ۶۰ ثانیه خواهد بود. برای انسان های روی زمین هم ۶۰ ثانیه همان ۶۰ ثانیه خواهد بود اما بدلیل جاذبه زیادی که در سیاه چاله وجود دارد، زمان کندتر می گذرد و در آن جا دیرتر پیر می شوید. به خاطر همین جاذبه انبساط زمان است که در فیلم می بینیم کوپر وقتی باز می گردد، مورف از او خیلی بزرگتر است و در بستر مرگ قرار دارد.

    واقعیت پنج بعدی – Five-Dimensional Reality

    آلبرت انیشتین ۳۰ سال آخر عمر خود را صرف کار بر روی چیزی کرد که فیزیک به آن می گوید “تئوری یک پارچه”. تئوری یکپارچه مفاهیم ریاضی جاذبه را با سه نیروی بنیادین طبیعت در هم می آمیزد: نیروی قوی، نیروی ضعیف و نیروی الکترومغناطیس. انیشتین نتوانست در این مطالعات به جایی برسد چرا که جاذبه با این نیروها در یک فضای ۴ بعدی در نمی آمیزد. بعضی از دانشمندان می گویند که برای حل این مسئله باید از ۵ بعد به جای ۴ بعد استفاده کرد.

    ۲ ۰
  12. aliya گفت:

    @ علیرضا محمدی

    دوست عزیز سلام، فیلم را دیدم و نقد شما را هم خواندم.
    اول از همه از شما تشکر میکنم که باعث آشنایی من با این فیلم شدید و دوم خسته نباشید میگم بابت نقدی که نوشتید. می خواهم چند نکته را متذکر شوم.
    ۱ – در مورد ربات باید بگویم که بر عکس شما ، بنده را یاد آن لوح سنگی مرموز فیلم ادیسه فضایی انداخت که فکر کنم چندان نادرست نباشد که این ربات از آن لوح مرموز الهام گرفته شده باشد. ( از لحاظ ظاهری که اینطور است اما اگر بخواهیم از بعد فلسفی بین این دو ارتباطی قائل شویم ، جای تامل بیشتری خواهد داشت )
    ۲ – بنده با این نظر شما که این فیلم تا حد زیادی از آثار دیگر الهام گرفته است کاملا موافقم ، که میتوان از آن آثار ، فیلم های ادیسه۲۰۰۱ و جاذبه را نام برد.
    ۳- در این که شما هیتر نولان هستی هیچ شکی نیست !!
    ۴ – همانطور که شما به خوبی اشاره کردید فیلمنامه به عمد پیچیده و گنگ و شاید بعضی مواقع خنده دار باشد ، اما بنده برعکس شما اعتقاد دارم که باید به سبک و سلیقه داستان پردازی هر کارگردانی احترام گذاشت ، بنده بر این باورم که شما تخصص بالایی در امر سینما دارید و از طرف دیگر بر این هم معتقدم که نولان به مراتب بیشتر از شما تخصص سینمایی دارد ، در نتیجه این نقاط ضعفی که شما به آن ها اشاره کردید را یقینا خود او هم از آن ها آگاهی و اطلاع دارد پس در نتیجه، برمیگردیم به همان حرف اول خودتان، بله درست است ! او به عمد این فیلم را اینگونه ساخته است. این کاملا طبیعی است که پروژه ای در این سطح قطعا باید سود دهی های مد نظر قرار گرفته شده را برآورده کند و این کاملا طبیعی است ولی اینکه شما نولان را متهم به این می کنید که فیلم اساسا برای گیشه ساخته شده است ( در تیتر این مقاله هم میتوان به روشنی به این عقیده شما پی برد ! ) و فیلم اصلا بار هنری ندارد ( هر چند در گفته هایتان برای اینکه دیگر زیاد تابلو نشود از واژه(( خوب)) هم برای این فیلم استفاده کردید) ،به نظر بنده کمی بی انصافی کرده اید.
    ۵ – تشکر می کنم بابت اطلاعات علمی که در ابتدای مقاله آورده اید، بسیار مفید بودند.
    ۶ – به نظر من شخصیت اصلی این فیلم نه کوپر است ، نه مورف است و نه برند ، بلکه آلبرت انیشتین و قانون نسبیتش و به خصوص (( زمان )) است.
    ۷ – به نظر بنده این تعبیر که فرمودید فیلم تکلیفش با خودش مشخص نیست، نه معلوم است علمی تخیلی است و نه معلوم است درام عاشقانه، تعبیر زیاد خوبی نیست، شما خیلی خشک دارید به قضیه نگاه می کنید. به نظر من اتفاقا تمام موفقیت نولان در این فیلم این بوده است که توانسته به خوبی عشق ، احساس و فطرت انسانی را با تکنولوژی ، روبات و پست مدرنیته در هم آمیزد و تلفیقی زیبا از این دو مقوله را به ذهن مخاطب منتقل کند.
    و این که شما هر سلیقه و و تفکری راجع به این فیلم را به جز تفکر خودتان عامیانه ، سطحی و سخیف می پندارید کمی کم لطفی و یک رایی شما را نشان میدهد.
    ۸ -جالب اینجاست که در این فیلم خود هالیوود ماموریت آپولو را به چالش می کشد ، هنوز خیلی ها بر این باورند که آن پروژه دروغی بیش نبوده است
    ۹ – همانطور که کاملا درست و بجا اشاره فرموده اید ، پایان فیلم می توانست خیلی بهتر از این ها باشد، آن صحنه ی روبرویی پدر بعد از سالیان دور با دخترش بسیار بسیار بد از آب در آمده و کاملا تو ذوق می زند، حداقل برخورد گرم تری می توانست اتفاق بیفتد.
    در کل این فیلم نه آنقدر خوب در حد ادیسه فضایی یا جاذبه است و نه انقدر بد که شما آن را نقد کردید و نه یک فیلم متوسط، این فیلم فیلمی است که تمام سعی اش این بوده که من و شما را در آن موقعیت قرار دهد و به ما بفهماند که زمان و عشق چقدر می تواند برای ما انسان ها با اهمیت باشد.
    خب ، بنده بلافاصله بعد از تماشای فیلم این نظرها را ارایه کردم که صد البته نکات بسیاری وجود دارد که در دفعات بعدی میتوان به آن ها پی برد که فکر کنم از حوصله این بحث خارج باشد.
    با تشکر فراوان از شما دوست عزیز ، موفق و مؤید باشید.
    علی . ی

    ۲ ۰
    1. ممنون از وقتی که گذاشتید:
      جواب شما رو یکی یکی درباره هر موضوع می دهم…

      ۱-
      اون شباهتی که من نام بردم که تنها یک شوخی اما آ« شباهتی که شما نام بردید درست بود…من خودم هم به این رسیدم…(فارغ از تاثیر فوق العاده زیاد روبات در هر دو فیلم و تقش آن ها) در متن هم گفتم…در فیلم ارجعات بسیار زیادی است که گاها تا تقلید پیش میرن…اما نخواستم به صراحت بیان کنم چون از آن مطمئن نیستم

      ۳-
      خب زمانی که شما به این راحتی، این حرف را می زنید من دیگه جوابی نمی تونم بدم…اما در هر حال نظر شما محترمه اما اینطور نیست

      ۴-
      در این که نولان سواد سینماییش از من بیشتر است شکی نیست…بسیار بیشتر است…
      خودتان جواب خودتان را دادید…من گفتم با اضافه کردن المان های گیشه پسند فیلم را خراب کرده شما هم گفتید که باید به گیشه فکر کند..در واقع شما تایید کردید که ان المان ها صرفا برای گیشه است…
      در ضمن..من از لغت خوب استفاده کردم و به آن هم معتقدم….در کل من شاید از فیلم های جدید هر سال ۵۰ تا هم نبینم…اما این فیلم را دیدم..و میگویم خوب بود…شاهگار نبود…چون شاهکار زمانی پدید می آید که صرفا به دنبال هنری ناب باشید و فکرتان را از مسائلی مانند گیشه پاک کنید تا به کارتان لطمه وارد نشود…

      ۵-
      خواهش میکنم…خوشحالم که مفید بوده…

      ۶-
      اون نظر شخصی است…اما از دید سینمایی نمی تواند درست باشد

      ۷-
      ببینید دوست عزیز مبحث ژانر شناسی طولانی است…و وقت زیادی میطلبد…اما هر فیلمی باید ژانر مشخصی داشته باشد، و بر اساس آن ژانر رفتار مناسبی از خود نشان دهد. ممکن است فیلمی متعلق به سینمای تجربی باشد و ساختار شکنی کند اما اینتراستلار که فیلم تجربی نیست…

      ۸-
      و این که شما هر سلیقه و و تفکری راجع به این فیلم را به جز تفکر خودتان عامیانه ، سطحی و سخیف می پندارید کمی کم لطفی و یک رایی شما را نشان میدهد….
      خب در باره این جمله شما…
      اصلا چنین نیست.. بنده خودم در زمینه هنر، شاخه پاپ آرت را به شدت دوست دارم…بعضی کار های andy warhol را میپرستم…اما این دلیل نمی شود که نظر خودم را نگویم…به نظرم شما اشتباه برداشت کردید…
      بحث یعنی همین…بخث یعنی شما نظری مخالف با بنده دارید و آن را بیان میکنید و فکر میکنید که این نظر شما درست است…من هم فکر می کنم نظر خودم درست…همین است که بحث را ایجاد می کند…اما…
      اینکه من تصور می کنم که حرفم درست است دلیلی بر این نیست که حرف شما کم ارزش یا حتی نادرست باشد…
      من ابدا همچین صحبتی هیچگاه نمیکنم….

      ۸ و ۹ –
      در اینباره با شما وافقم..

      موفق باشید….پیشاپیش عید شما مبارک ;)

      ۲ ۰
    2. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      علیرضا
      با خوندن کامنت این دوستمون و برخی دیگه از کامنت ها
      یه چیزی تو دلم بود از اول این بحث که دلم می خواست ابراز کنم ولی دقیقا نمی دونستم چه جوری بگم
      شاید اگه اینجوری بگم بد نباشه:
      چه طوره تلاش نکنیم برای هر چیزی تعریف ارائه کنیم یا سعی کنیم چیز هایی که میبینیم رو با تعارف تطبیق بدیم؟ یه سری چیز ها هستن که واقعا تعریف و توضیح خاصی نمیشه براشون ارائه کرد. یه سری چیز ها از درون وجود آدم احساس میشن اما نمیشه اونها رو توصیف کرد. در مورد بقیه هم همین طوره. یه وقتایی یه نقاش ، نقاشی می کشه که با دیدن اون حس خاصی به آدم دست میده که امکان توصیف و گنجاندن اون در کلمات وجود نداره. یه موسیقی می شنویم که نمی تونیم اون رو در سبک خاصی قرار بدیم و ترکیبی از چندین و چند سبک مختلفه. حتی شاید ترکیب از هر بخش یه قسمت ناقصی رو گرفته باشه اما نتیجه ی اون چیز های ناقص چیز خوبی در اومده.
      اگه بخوای چیز هایی که اون اثر رو تشکیل دادن رو جدا جدا بررسی کنی به نتیجه ی خاصی نمی رسی
      اما همین در کنار هم بودنشون باعث شده اون حس به آدم دست بده.
      به نظر من این مساله در مورد یه سری از فیلم ها و بازی ها هم صدق می کنه…
      شاید بعضی از فیلم ها و یا بازی ها رو نباید با معیار های سبک خاصی بسنجیم و باید همون چیزی که هست رو ببینیم…

      ۱ ۰
    3. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      البته این رو هم می خواستم دیشب بگم که تو این سبک خاص از فیلم که تعداد زیادی فیلم هم توی اون ساخته نشده
      (اودیسه ، پرومتئوس ، جاذبه ، اینتراستلار و…) هیچ وقت من تو سینما اون چیزی که دنبالش بودم رو پیدا نکردم
      تو کل دنیا تنها اثری که نزدیک شد به اون تصویری که تو ذهن من هست سه گانه ی بزرگ مس افکت بود…
      و البته مس افکت هم مثل همون حرفی که زدم برای من تو تعریف سبک یا ژانر خاصی نمی گنجه
      از هر دیدی بهش نگاه می کنم یه ناقصی داره. اما ترکیب اونها و در کنار هم بودنشون چیزی رو پدید آورده که برای من جاودانه شد…

      ۱ ۰
    4. می دانی سجاد عزیز…من هم چیزی در دلم مانده که شاید بد نباشد بگویم…
      اصولا افراد با دیدن این مطلب، تصور می کنند که من هیتر فیلم یا نولان هستم…
      نه…راستش اگر نولان نبود چند فیلم خوب را نمی دیدیم…
      راستش حقیقت این است که بر عکس چیزی که دیگران فکر میکنن…بنده انتظار از نولان و فیلمش بیشتر از این حرفا بود…اگر نولان و فیلمش مهم نبود، چند ماه صبر نمی کردم تا کیفیت خوب آن را ببینم…
      موسیقی متنش را ۴ ماه گوش نمی دادم…
      و اینقدر برایم مهم نبود و حرصم نمی داد…
      مسئله این است….
      من هم می گویم این فیلم خوب بود…شاهکار نبود…ولی ای کاش نولان روزی شاهکاری بسازد تا مانند اودیسه، با جان و دل از آن دفاع کنم…

      ۲ ۰
    5. aliya گفت:

      @ سجاد
      با نظر و طرز فکرت موافقم
      @ علیرضا
      دوست عزیز پاسخ هایتان کمی قانعم کرد ، من هم سال نو را پیشاپیش به شما تبریک میگم

      ۲ ۰
  13. آواتار (Role) (Role) گفت:

    تشکر میکنم از تمام کسانی که این محفل گرم را فراهم آورده اند و کسانی که اسباب و وسایل بحث را به وجود آوردند.

    کمتر پیش می آید که شاهد چنین بحث هایی باشیم. بحث سر مسائل روزمره و علمی و حتی سینما که بر گرفته از مسائل روزمره است.

    به امید به وجود آمدن بیشتر چنین موقعیت های بحث دوستانه ای که بیشتر بتوانیم در زندگی واقعی صاحب نظر باشیم.

    باتشکر از سجاد، بهزاد، مبین، امیر، علی، مهران و بقیه که در بحث شیرین شرکت کردند.

    ۱ ۰
    1. آواتار (Role) (Role) گفت:

      همچنین با تشکر جانانه از آقا علیرضا عزیز که این بحث رو راه انداخته اند.

      ۲ ۰
    2. خواهش میکنم دوست عزیز…کار اصلی رو شما و دوستان انجام دادید با بحث خوب و منطقیتون

      ۱ ۰
  14. آواتار the director the director گفت:

    فیلم از نظر ایده کلی ، فضای ساخته شده ، جلوه های ویژه در یک کلام به نظر من فوق العادست ، واقعا سکانس هایی که در مورد فضاست به زیبایی ساخته شده ، سکانس موج های بلند یکی از سکانس های واقعا زیبایی که ای چند وقته دیدم . موزیک فیلم هم با اینکه همیشه بود ، ولی زیبایی خاصی داره ، و دلنشینه … بازی ها هم در حد خودشون خوب بود و کمتر جایی بود که از بازیگری بازیگر دلزده بشم .

    ولی اصل عیب به داستان برمیگرده ، تا نیمه و رفتن به سیاره اولی داستان خوب پیش میره ، کمی آروم ولی جذاب ، مرگ دویل خیلی عجبیه ، دویل خیلی دست به دست میکنه ، قشنگ معلومه باید بمیره ، من که حس کردم زوری کشتنش .

    بعد میرسیم به سیاره دکتر مان ، کسی که همه اونو بهترین میدونن ، و ما متوجه میشیم برای نجات خودش دروغ گفته ، بازم نکته ای که هست ، با مغول ها که همکار نیست ، چرا منطقی نمیاد بگه من از ترس مرگ شما رو کشوندم اینجا ، حتی وقتی به کوپ میگه و کوپ رو پرت میکنه ، باز کوپ جز گفتن یه جمله ، هیچکاری با مان نداره ولی بازم مان خل بازی در میاره ، یعنی بدترین و آخرین تصمیمی که میشد بگیره رو میگیره ، شاید بگیم شخصیت دکتر مان اینطوریه ، ولی بازم من حس کردم به زور برای دادن هیجان و یه سری اتفاقات مثل ترکیدن سفینه استقامت و در آخرش رفتن کاپ به سیاه چاله این موضوع نیاز بوده . مرگ رامیلی هم همینطور ، اصلا معلوم نیست چی میشه که میمیره !! شاید بگیم دکتر مان اون رباط رو هک کرده ، ولی ترکیدن چرا !!!!

    یا مورف با اون حرکت آتش سوزیش ، بازم به نظر من آخرین کاری که اون میتونسته بکنه این بوده ، نمیدونم ، احساس میکنم به خاطر کمبود هیجان این قسمت ها اضافه شده

    و بعد که کاپ به درون سیاه و چاله و اون دنیای ۵ بعدی میره ، اینجای فیلم جای قشنگ و جذابیه و بازی متیو بسیار زیباست ، ولی عیبی به فیلم وارد میکنه ، البته هنوز ما با بعد زمان آشنا نیستیم ، ولی به نظرم منطقی که میخوام بگم و از فیلم لوپره منطقی ترین بحث فعلیه ، اینجا شاید یکم توضیحش طولانی باشه
    در فیلم لوپر وقتی که شخصیت اصلی آیندش رو میبینه که ماسک نداره و یکم هنگ میکنه و بیهوش میشه و آیندش فرار میکنه ، فیلم سریعا میره سراغ گذشته واقعی ، توش شکل a خط سمت چپ گذشته ای هست که فیلم تعریف میکنه ، خط مشکلی وقتی که آینده شخصیت به گذشته برمیگرده ، و خط سمت راست گذشته جدیده که ایجاد میشه ، نمیدونم حرفم رو متوجه شدید یا نه ، ولی منظورم اینه که اول زمان اتفاق افتاده و وابسته به هیچی نبوده ، حالا که آینده به گذشته اومده ، یک زمان جدید ایجاد شده و در حال تغییره

    قسمت b ، منطق فیلم در میان ستارگانه ، منطقی که آینده همیشه وابسته به گذشته هست ، یعنی خود کوپر در آینده آدرس ناسا رو به خودش میده ، اگه با منطق لوپر بریم جلو ، یعنی زمانی بود که کوپر آدرس ناسا رو به خودش نداده ، بعد چطور به فضا رفته و داده !!!!! که اصلا با منطق جور در نمیاد
    و البته در مورد مردمان آینده هم ابهام هست ، یعنی یه زمانی بود که کرم چاله ای نبوده ( در فیلم گفته میشه که مردم آینده اونو گذاشتن ) و یعنی مردم زمین از منظومه شمسی خارج نشدن ، پروفسور برند هم میگه که مورف آخرین نسله !! پس این مردم آینده چطور زنده موندن که بعدا کلی پیشرفت کردن و اون فضای ۵ بعدی و کرم چاله رو به گذشته ارسال کردن ؟ این یعنی همیشه گذشته وابسته به آیندست .

    در آخر فیلم همه چیز یهویی ، به همه گره میخوره ، و تنها منطقی که ذکر میشه اینه که گرانش میتونه از تمام ابعاد همچون زمان عبور میکنه .

    در هر صورت من از دیدن اون فضاهای فیلم خیلی لذت بردم ، ولی منطقش داشت منو دیوونه میکرد ، نه اینکه پیچیده باشه ، احساس میکردم به زور داره بهم خرونده میشه .
    البته این نظر منه و هیچ قصد توهینی به نولان ندارم،. اتفاقا عاشقش هم هستم و همیشه فیلم هاش واسم جذابیت نسبتا خاصی داره…

    ۳ ۰
    1. آواتار (Role) (Role) گفت:

      درسته.با اون بخش از کامنتت که درباره تغییر آیندگان بر گذشته است، موافقم. باعث ایجاد پارادوکس میشود.
      البته یکی از راه های فرار از پارادوکس همین مسعله دنیا های موازی است.البته آن هم محدودیت هایی دارد.
      همین مسعله دنیا های موازی به شکل زیبایی در فیلم کالت Donnie Darko پیاده شده است.

      ۰ ۰
  15. آواتار Yamato Yamato گفت:

    این کامنتی که میخوام بنویسم دو بخش داره،
    ۱-نظر شخصی خودم درمورد ابعاد مختلف فیلم
    ۲-مسایل پیرامون مقاله ی علیرضا
    —————————————–
    ۱-
    از همین ابتدا مشخص کنم که فیلم داره پیرامون اتفاقاتی میچرخه که اصلا دلیل علمی قانع کننده ای که مثلا توی فظای سه بعدی و یا طبیعت انسان باشه نیست! بحثی فراتره که شاید به طور مثال ۱۰۰۰۰ سال دیگه کشف بشه یا اصلا تا ابد هم نشه!
    کوپر :”فراموش کردیم که کی هستیم! کاوش گر،پیش گام،مسلماً مسئول دیگران نیستم.” این می تونست نظر نولان درباره فیلم های این عصر سینما باشه که در اون ژانرهای قدیمی مدام احیا و زمخت تر می شن. نولان فیلم سازی نادر و جاه طلب هستش که روی زمین صفر تفکراتی رو مطرح می کنه که صد البته جرأت کافی برای محقق ساختن اون ها رو هم داره.نولان حداقل در سینما مثل جادوگری چیره دست هستش.فیلمش راجع به فراموشی (Memento)، از ته به سر شروع می شود،یعنی بیننده اول آخر فیلم رو می بینه و به تدریج به آغاز نزدیک می شه!
    همچنین در “The Prestige” شعبده بازها از ترفندهای عجیبی درمقابل همدیگه و بیننده ها استفاده می کنن.
    “Inception” درباره بازی های خطرناک ذهن داخل سر یه فرد خوابیده هست و سه گانه ی شوالیه تاریکی که نهایت تفکر یه انسان ارزشمند و ارزش شناس در قالب یه قهرمان مردمی، که کارش نشون دادن شرافت یه انسان واقعی در قالب همون قهرمان هست .اما شاید و به احتمال قوی همه ی این ها تنها سیاه مشق هایی برای بزرگ ترین و جسورانه ترین پروژهنولان بودند!! Interstellar به چیزی کم تر از مکان سیاره ما و سر نوشتشون در کیهان عظیم فکر نمی کنه. فیلم در تلاش هست برای آشتی دادن دو مفهوم بینهایت و عشق از طریق داستان عاشقانه بین یه پدر و دختر به مباحث فیزیک نظری،ماجرای تمام نشدنی دنیا که آیا یه واقعیت علمی بوده یا داستانی تخیلی حرف دقیقش هست! به عنوان فیلمی کاملاً علمی و جدی، Interstellar داستانی جذاب با چند گاف داستانی هست که کاملا هم مشهوده!
    در آینده ای نزدیک، یه آفت گیاهی زمین رو وادار می کنه که از قرن بیست و یکم به دوران مزرعه داری دهه ۱۹۳۰ برگرده،کره ی زمین بیابانی با شن های روان و همه ما ساکنان ایالت اوکلاهاما هستیم. در این فرهنگ عقب گردانه، مدارس به کودکان یاد می دن که ورود سفینه آپولو به ماه گول بزرگی بیش نبوده، انگار آمریکا مجبور شده که این دست آوردهای قدیمی رو از ذهن مردم پاک کنه تا مردم از تصور دست آوردهای جدیدتر دست بردارن.
    یه کشاورزی به نام کوپر،که یه زمانی فضانورد بوده، به همراه دخترش مرف احساس می کنن که باید خودشون رو از این چاله بیرون بکشن و کاری کنن .بعد از مدتی مرف سیگنال هایی از قفسه های کتاب خونه ش دریافت می کنه.نیرویی عجیب که اون ها رو به سمت یکی از مخفی گاه های ناسا در همون حوالی که دیدید هدایت می کنه.رئیس این مخفی گاه،دکتر بِرند از کوپر می خواد تا هدایت مأموریتی به اعماق فضا را بر عهده بگیره.کوپر به همراه دختر دکتر بِرند،آمیلیا و دو نفر دیگه راهی فضا می شن تا یه گودالی در نزدیکی سیاره زحل رو که تصور می شه یه نوع مسیر فرار برای نوع بشر هستش، پیدا کنن.
    دکتر بِرند: قرار نیست زمینو را نجات دهیم.بلکه میخوایم ترکش کنیم. کوپر که داغ همسر دیده نمی خوادد که بچه هاش رو بذاره به امان خدا. پسرش تام می تونه از پس خودش بر بیاد اما مرفی که بزرگ تر از سن و سالش به نظر می رسه (از نظر عقلی) ،احساس می کنه که یک جای کار سفر پدرش به فضا برای نجات میلیاردها انسان اشکال داره. کوپر که فکر می کنه وظیفه اصلی یه پدر اینه که باید ارواح آینده کودکانمان باشیم ( :۲۳: ) ،در این زمینه با مرف هم درد هستش و به دخترش نیاز شدیدی داره که خب طبیعی هم هست.

    توی فضا چه خبره؟ دنیاهای جدید از هراس و زیبایی.کوپر و اعضای گروه با چرخ فلک آسمانی خوشگل شاتل خودشون عازم فضا می شن و از قضا گودال رو پیدا میکنن، یه گوی برفی آبی رنگ درخشان، سیاره ای که به اون ها نزدیک می شه دارای دیواری عظیم از آب هست که سفینه فضایی اونا رو به سوی یه تخته موج سواری خطرناک هل میده! یه سیاره دیگه که در اون خیانت دیده می شه، یخ زده و با گلوله های برفی، مثل زمین زمین پوشیده شده از گرد و غبار. شاید Interstellar هرگز قابل مقایسه با شاهکار علمی-تخیلی و تجلی سینمایی فیلم ۲۰۰۱ A Space Odyssey نباشه،اما مناظر غیر زمینی اون بسیار زیبا و فانتزی عالی ای دارن.
    بیان قوانین فیزیک پیشرفته هر ده دقیقه یه بار که ورای بینش و تحمل اکثر فیلم روها هست، یه مسئله عجیب هست.برخی صحنه ها روی مرز خنده راه میرن،یک مسابقه کشتی در لباس های فضانوردی :۲۴: و بعضی شخصیت ها مثل آمیلیا به فیلم نمییان، نقطه ضعف دیگری هست. توی چهار چوب داستان، ارتباط آمیلیا با کوپر قوی تر از دو فضانورد فیلم Gravity هست.اما سندرا بولک و جرج کلونی به نقششون توی فیلمی که باور پذیرتر و هیجان انگیزتر از Interstellar بود بار عاطفی داده بودن که زیاد باب میل من نیست :۱۲:
    اگه قلب Interstellar رو پیوند کوپر و مرف بدونیم ،در این صورت روح بازی مک کانهی در نقش قهرمانی قوی و لطیف هستش، توی ساده ترین و قوی ترین صحنه فیلم، کوپر از روی عشق و ناامیدی اشک می ریزه و در عین حال پیام های ویدئویی راه دور فرزندانش رو تماشا می کنه. دقیقا مثل مداری در احساسات است که نولان از بینندهش می خواد در اون دوش بگیره. هم دلی با فضا و زمان، مسافری که قبل از اینکه یه مسافر و یا یه محقق باشه، یک پدره!
    نولان با Interstellar هر از گاهی توی ژانر علمی-تخیلی فرسنگ ها با بقیه فاصله میگیره .این اشکالی نداره چون این روزها فیلم سازان معدودی هستن که به خودشون جرات وسیع تر کردن ذهن و احساس ما رو می دن.برادران نولان در این فیلم گاهی اوقات چشم اندازی از سفینه فضایی در آسمان ها رو در پیش زمینه ای از موسیقی سکوت نشون می دن، چقدر فوق العاده و زیباست!
    عالی اما شاهکار نه! میشه اسمشو گذاشت جاه طلبی عالی…!
    ——————————————————————————–
    دوستان این نظر شخصی خودم هست، با قسمتایی از مقاله هم مخالفم که فردا خدمتتون عرض میکنم!

    ۵ ۰
    1. آواتار Samsara Samsara گفت:

      رسیدم به کامنت تو در دم جان به جان آفرین تسلیم کردم.
      دیگه انرژی ندارم، فردا میرسم خدمت رفیق عزیز. ;)
      ( آخه همه حرف زیاد دارن!!!!!!!! )

      ۰ ۰
    2. با یک جاهایی از نظرت مخالفم…
      وفتی که امکانات بصری اون قدر دم دستت باشه که بتونی تمام ایده های توی ذهنت رو بدی..
      وقتی بازیگرایی رو داشته باشه که فروش فیلمتو تضمین میکنن…
      وقتی اون قدر بودجه داشته باشی که از هر چیزی بهترینش رو در اختیار داشته باشی…
      و وقتی بدونی کمپانی ای که پشتت وایساده، بهترین تبلیغات رو برای فیلمت انجام میده…
      دیگه فکر نکنم بشه اسمشو گذاشت جرئت و شهامت ساخت یک فیلم….

      ۱ ۰
    3. آواتار Yamato Yamato گفت:

      Samsara@
      :۲۴: :۲۴:
      —————-
      علیرضا@
      اتفاقا گاهی با وجود امکانات بالا به چیزهایی که واقعا انتظار داریم نمیتونیم برسیم! شاید نبود استعداد یا دانش کافی برای خلق فیلم، امکانات کاملا یه چیز فرعی محسوب میشن ;)

      ۰ ۰
    4. مهران
      با نظرت همچنان مخالفم…به هر حال امکاناتی که الان در اختیار نولان هست در هیچ زمان دیگه ای نبوده….
      در زمان سولاریس تارکوفسکی و اودیسه کوبریک نبوده…

      ۱ ۰
    5. آواتار Yamato Yamato گفت:

      آقا بذار اول من برم اشکالات مقاله ت رو بنویسم بعد میام که از دو جهت بحث کنیم :۲۴: :۲۴:

      ۰ ۰
  16. آواتار navid navid گفت:

    من هنوز کامل نخوندم بابت نوشتنه این نقد و مقاله ممنونم میخواستم یه توضیحی در مورد جلو های ویژه در فیلم interstellar با توجه به این که در اسکار برنده ی بهترین جلوه های ویژه شد بدهم.
    برای خلق جلوه های ویژه دقیقا مثل بازی ها که برای ساخته شدن نیاز به انجین دارند در این فیلم نیز یک نرم افزار از صفر تا صد اختصاصی فیلم نوشته شده که برنامه نویسی خیلی سینگینی داشته و چندین ماه به همراهی فیزیکدان ها برای حل معادلات فیزیک صرف شده تا ساخته ان تکمیل شده،هر یک فریم از فیلم حاصل ۶ ساعت پردازش هزار و خورده ای کامپیوتر با استفاده این نرم افزار بوده بنابر این تمام تصاویری که در فیلم می بینید کوچک ترین تفاوتی با آنچه که در واقعیت قرار است اتفاق بیفتد ندارد.

    ۱ ۰
  17. آواتار Tharkûn Tharkûn گفت:

    دوستان اگه خواستین این عکسی که گذاشتم و ببینین راجبه فیلم هست و دیدنش خالی از لطف نیست
    http://www.4shared.com/download/sbsoxxDKce/6a00d8341bf7f753ef01b8d08e8d66.jpg?lgfp=3000

    ۱ ۰
  18. آواتار sparta sparta گفت:

    علیرضا محمدی داداش یک پست گذاشتی ترکوندی.cm بچه ها بیشتر یه نظر شخصیه تا استدلال صحبح غلط
    در مورد چاله ها باید مستند هاوکینگ رو خوب ببینی :۲۴:

    ۰ ۰
  19. نظریه دیگری در مورد زمان و البته پذیرفتنی و صحیح تر به نظر بنده .. من اعتقاد دارم که نظریه انشتین در باره نسبی بودن زمان نهایتا هرگز اثبات نخواهد شد و زمانی به فراموشی کامل سپرده خواهد شد … و اما نظریه دیگر از این قراره:

    زمان دارای یک ثابت مطلق در جهان است که سرعت برآن اثر گذار است و باعث ایجاد توهم نسبی بودن زمان میشود
    مثلا در کامپیوتر زمان ( زمان پردازنده یا cpu time ) توسط یک نوع سنگ کوارتز تولید و کنترل میشود و همه اجزا و حتی خود پردازنده با آن هماهنگ میشوند و فاکتور سرعت پردازنده که با واحد هرتز بیان میشود مضربی است از همان زمان مبنا … در نتیجه همه چیز در آن با زمان سنگ کوارتز سنجیده میشود … اگر غیر از این بود در واقع پردازنده قادر به انجام هیچ کاری نمی بود … هر عملی که با دستورات میکرو کد ها در درون پردازنده قابل اجراست مانند وقفه ها ، fetch ، shift ، و نوشتن و گرفتن زمان رجیسترها و … همگی وابسته به زمان ثابت مبنا هستند و بدون آن پردازنده هرگز قادر نخواهد بود میلیاردها ریز عمل هماهنگ را در زمان بسیار کوچک و با حفط هماهنگیه اجزا به انجام برساند …
    وقتی گفته میشود که برنامه ای سریعتر اجرا میشود به آن معنا نیست که زمان برای آن برنامه کند شده است
    بلکه به این معناست که عملیات آن برنامه در زمان کمتری ( مضرب کوچکتری از زمان کوارتز ) به پایان رسیده است
    و همینطور است درباره جهان بسیار بزرگ ما که از دقیقترین محاسبه و هماهنگی برخوردار است و کوچکترین خللی در این ثبات باعت به هم ریختگی و گسست آن خواهد شد

    ۳ ۰
    1. البته نظر دیگری هم هست که اصلا قائل به وجود زمان نیست چه رسد به اینکه اون رو نسبی یا مطلق تعریف بکنه
      طبق این نظر انسانها مفهوم زمان رو خلق کردند و اون رو اندازه گیری کردند برای داشتن مبنائی برای هماهنگ کردن زندگی و کارهاشون و زمان رو به طور مطلق یک مفهوم کاملا انتزاعی در نظر میگیرن

      ۲ ۰
  20. ما یک جسم فیزیکی هستیم، در این صورت ما وزنی داریم. هر چیزی که وزن داشته باشد، نیروی جاذبه دارد. هر چقدر این وزن بیشتر باشد، نیروی جاذبه بیشتر می شود. همانطور که گفتم، زمان می تواند مانند یک آب، به طرف یک نیروی جاذبه کشیده شود. حتی این وزن ما باعث می شود ….
    کلا درستش اینه که در کل متن به جای کلمه وزن از کلمه جرم استفاده بشه
    ما اصلا وزنی نداریم بلکه هر جسم فیزیکی فقط جرم داره
    وزن و واحد اندازه گیریه اون یه مفهوم قراردادی هست که برای بیان تاثیر جاذبه بر جرم ماده استفاده میشه ، بنابراین ما هر چه جرم بیشتری داشته باشیم وزن بیشتری هم خواهیم داشت ولی وزن یک معلول فرعی و متغیر هست بر عکس جرم
    ما در همه جا یک جرم ثابت داریم ولی وزن ما بر روی زمین به عنوان مثال ۶ برابر وزنمون روی کره ماه هست

    ۵ ۰
    1. دقیقا حرف درستی زدی…در ابتدا هم از جرم استفاده کردم ولی برای اینکه همین مسئله تفاوت جرم رو نخوام بگم و درک وزن راحت تره از این کلمه استفاده کردم وگرنه حرف شما کاملا صحیح است

      ۲ ۰
  21. آواتار Bane Bane گفت:

    شکی نیست که کارای نولان از Inception به بعد افت محسوسی داشته ولی به نظرم ایراد گداشتن روی چیزایی مثل ژانر فیلم یا گیشه پسند بودن فیلم های نولان چیزی از ارزشهای ایشون و فیلم هاشون کم نمیکنه.

    ۱ ۰
    1. آواتار reza reza گفت:

      میگم The Dark Knight Rises 2012 با رتبه ۵۶ و همین فیلم با رتبه ۲۲ ، این ضعیف میشه ؟ مگه قرار هست اینشون هر فیلمی بزنه بره توی ۱۰ فیلم برتر

      ۰ ۰
    2. آواتار Bane Bane گفت:

      آخه نمیشه که رده IMDB یه فیلمو مبنای مطلق قوی بودن یه فیلم دونست!

      ۱ ۰
    3. آواتار reza reza گفت:

      The Dark Knight Rises 2012 فقط ضعیف نسبت به فیلم های دیگش کار کرده ، البته فیلم بیشتر جنبه تجاری داشت ، ولیInception که شاهکار بود

      ۰ ۰
  22. aliya گفت:

    فیلم رفت واسه دانلود ، بعد از دیدن فیلم نظرمو میگم :13:

    ۲ ۰
  23. آواتار reza reza گفت:

    من توی این فیلم یه چیز رو متوجه شدم ، توی این دنیا برترین انسان از نظر عقلی پیامبر (ص) بود ، که اون انسان به آسمان ها سفر میکند که اون شبی که به آسمان ها سفر میکنه اسمش هست معراج که توی خود قرآن به این رو گفته ، یعنی صد در صد یه چیز مثل کرم چاله یا هر چیزی دیگه بگیم اسم وجود داره که پیامبر تونسط از این آسمان به اسمان دیگری سفر کنه ، یا از زمانی به زمانی دیگه ، نکته اینکه پیامبر به آسمان مهاجرت کرده در مورد حضرت عیسی هم همچین چیزی هست
    ، ممکن هست نولان هم درست گفته باشه همچین چیزی توی قرآن وجود داره

    اون های که میگن این فیلم ها همش تخیلی هست و عدم وجود خداست ، پس معراج پیامبر میشه گفت یکی از دلایل بی منتطقی برای وجود خداست ، ولی اینطور نیست

    ۰ ۰
    1. آواتار (Role) (Role) گفت:

      بیشتر توضیح بده

      ۰ ۰
  24. آواتار Venom Snake Venom Snake گفت:

    ای خدا چرا باز دیر رسیدم؟ :'(

    ۰ ۰
  25. آواتار Assasins Fall Assasins Fall گفت:

    خب منم فیلمو دیدم ولی دیر رسیدم مث اینکه! :lol:
    اول تشکر میکنم بابت راه انداختن بحث.
    دوم اینکه ارزش کار نولان رو همینجا دریابید که ما الان توی یه پست اصلی و در یک سایت گیمی داریم در مورد اثر جدیدش صحبت میکنیم…و اینکه در حال حاضر چه کارگردانی روی کره خاکی اینقدر مورد توجه و مورد بحث هست؟…نوید ارزش محسوب نمیشه که میشه!
    سوم هم اینکه الان بشدت خستم ولی به عشق نولان و شاهکار جدیدش و به احترام بحث گفتم حضوری هر چند کوچیک(در مقابل مقالات دوستان :lol: )داشته باشم…
    خب!از زمان دیدن اینسپشن(البته اولین بار دیدنش!چون تا الان با این فیلم زندگی میکردم!)تا به الان این بهترین فیلمی هست که دیدم…اصولا سینمای نولان تمام اون چیزی هست که از سینما(از تمام جهات)میخوام. :۱۵:
    این از حیث علاقه شخصی…
    اما درباره مطلب…اولا این که شما اگر از دید هیتری مقاله رو ننوشتید(که حتما همینطوره)چرا فقط نکات منفی رو ذکر کردید؟دلیل این کار هر چیزی که بوده به هر حال داریم در باره یک فیلم صحبت میکنیم و برای قضاوت عادلانه باید نکات مثبت و منفی رو ذکر کرد!(با توجه به اینکه داریم در رابطه با فیلمی صحبت میکنیم که نکات مثبت کم نداره…).
    ایراداتی که به فیلم وارد کردید رو اکثرا قبول ندارم…
    برای مثال در رابطه با دیالوگ ها شما چند مثال رو به عنوان دیالوگ های مسخره ذکر کردید…در حالی که ما داریم در رابطه با اثر نویسنگانی صحبت میکنیم که به دیالوگ نویسی محشرشون معروفند(که در اینتر استلارهم کم نبود)…آیا این منفی نگری مطلق نیست؟
    در رابطه با نظریه های علمی فیلم هم شما باز هم تقریبا عکس حقیقت رو گفتید…فیلم کاملا در جهت ساده سازی نظریه های پیچیده عمل میکنه(این نکته ای هست که حتی منتقدان فیلم هم بهش اشاره کردند)ولی شما تعبیر پیچیده کردن رو بکار بردید که اصلا درست نیست…
    اون استفاده افراطی از موسیقی رو هم در کل فیلم شاید بشه به ده دقیقه نسبت داد که لون هم نظر کارگردانه و قرار نیست همه مثل هم فیلم بسازن…در باقی لحظات هم که هنس کبیر در خدمت فیلم خدایی میکنه!
    عذر میخوام اگر به نکات تکراری اشاره کردم چون الان حال خوشی ندارم و نتونستم کامنتا رو بخونم…
    باز هم تشکر!

    ۳ ۰
    1. آواتار V V گفت:

      البته که این اثر نولان خوب بود اما بنظرم نمیشه شاهکار خطابش کرد نواقصی داشت که چند مورد رو نویسنده ی محترم ذکر کردن….

      ۱ ۰
    2. آواتار Assasins Fall Assasins Fall گفت:

      ساخته دست بشر اصولا نقص داره!
      اینکه به چه فیلمی بگیم شاهکار موضوعی هست که خود منتقدان سینما هم موردی سرش بحث دارن…
      از نظر بنده و خیلی های دیگه اکثریت قریب به اتفاق آثار نولان شاهکارن…

      ۱ ۰
    3. آواتار V V گفت:

      نظر شما و اون خیلی های دیگه محترم….سوژه ی بکر اما نقایص غیر قابل گذشتی رو داشت…نسب به اثار قبلی نظیر
      اینسپشن و ممنتو و البته بی خوابی ضعیف تر بود….

      ۲ ۰
  26. آواتار Very Big Daddy Very Big Daddy گفت:

    به شخصه این فیلم رو بیشتر از اینسپشن دوست داشتم.خصوصا در زمینه ی صحنه های احساسی تکامل کارهای نولان بود.
    یه توضیحی هم که میتونم در مورد داستان فیلم بدم….اینکه یه عده فیلم رو منکر وجود خدا میدونن چون فیلم نشون میده خود انسان داره خودش رو هدایت میکنه و اینکه تعریف فیلم از زمان و بعد چهارم و پنجم متغایره.بحث مذهبی نمیکنم خودم هم آدم مذهبی نیستم اما فلسفه های مختلف رو مطالعه کردم و در فلسفه ی اسلامی تعریفی از زمان هست که خیلی جالبه و دونستنش شما رو شگفت زده میکنه.به ظور خلاصه و ساده و براساس چیزی که من یادمه و فهمیدم بدین شکله:زمان یک تعریف قراردادیه برای ما در بستر ماده است!این درحالیه که برای خدا،عالم های بعدی و کلا جهان غیرمادی زمان جنین تعریفی نداره.بهترین مثالی که میشه برای تعریف زمان در فلسفه اسلام تعریف کرد اینه که تمام اتفاقات تاریخ بشر در عالمی به نام عالم ذر اتفاق افتادن و الان دارن در بستر ماده شکل میگیرن.تمام این اتفاقات مثل محتوایت یک کتاب هستن.داستان بی نوایان در کتاب ویکتور هوگو،از قبل نوشته شده و تمام اتفاقاتش قبلا رخ داده و در اون کتاب هست.در کتاب بسته ی بی نوایان زمان وجود نداره و اول و آخر داستان فرقی ندارن همش تو در کنار هم تو اون کتاب هست و اتفاقات ترتیبی ندارن.اما وقتی من با زبان مادی خودم شروع به خوندنش میکنم به اتفاقات ترتیب رخ دادن میدم و به عبارتی زمان رو به وجود میارم، این داستان برای ویکتور هوگو دقیقا مثل داستان جهان برای خداست.تمام اتفاقات جهان برای خدا توی اون کتاب بدون ترتیب خاصی وجود داره و از قبل(درجهان ذر) نوشته شده،اما وقتی به دنیای ماده میاد(زبان خوندن کتاب ما) مجبور میشه ترتیب پیدا کنه و نام این ترتیب و سلسله ی اتفاقات رو زمان میذاریم!
    حالا خیلی خوب خودتون مقایسه کنید شباهت داستان اینتراستلار و تعریفش از زمان رو با تعریف فلسفه ی اسلامی زمان و عالم ذر!میتونید ببینید که فیلم اصلا نمیتونه منکر خدا لقب بگیره!حتی حالبه بدونید تعریف در هم تنیدگی و ارتباط و سلسله ی دنیای مادی،برزخ و آخرت دقیقا مثل اون سیستم خواب در خواب اینسپشن بود که خب بخوام اون رو توضیح بدم هم از موضوع پرت میشیم هم از حوصله ی بحث خارحه چون اون خیلی بازکردنش سخت تر از حتی زمانه!من اصلا نمیخوام فیلم های نولان رو به مسائل مذهبی ربط بدم،فقط میخوام بگم بدون داشن اطلاعات درست انگ ضدخدایی بودن به یک کارگردان نزنید.چرا که برعکس خیلی هم با فلسفه ی اسلام و تعریفش از جهان همخونی دارن اما ما تا باحال چیزی از تعریف الهی جهان نشنیدیم.

    ۶ ۰
    1. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      علی من رو می شناسی
      من تقریبا آدم مذهبی هستم! اما با این قضیه که در مورد این فیلم مطرح کردم مخالفم! در طول مدت دیدن فیلم و حتی برای بار دوم هم اصلا همچین چیزی به ذهنم نرسید!
      اما تعریفت از زمان دقیقا همون چیزیه که من قبول دارم و تنها تعریفی هست که مو لا درزش نمیره!
      نگاه کردن به قضیه ی زمان بر این اساس به هیچ وجه پارادوکس ایجاد نمی کنه
      اما جالبه که خبر نداشتم نگاه اسلام به این قضیه این شکلی بوده!

      ۱ ۰
    2. Gish2012 گفت:

      علی جان لطفا منبعی که که این اطلاعات رو توش خوندی رو هم نام ببر. با توجه به اینکه بحث فقط سر سینما نیست.

      ۰ ۰
    3. آواتار Very Big Daddy Very Big Daddy گفت:

      سجاد@
      دقیقا این تعریف زمان خیلی منطقیه.حتی بعد متافیزیکی و الهیش رو هم حذف کنیم بازم از خیلی نظرات در مورد زمان و جهان منطقی تره!
      سید@
      مجتبی جان من اینا رو از یک استاد فلسفه اسلامی یاد گرفتم.راستش منبع دقیقش رو نمیدونم اما طرف حالیش بود.

      ۱ ۰
  27. من از ترس اسپویل ۱۰ خط خوندم هروقت فیلمو دیدم میام اینجا پیج رو هم بوکمارک کردم :10: :۱۵:

    ۰ ۰
  28. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

    شعر شب فریبکار!چند نفر گفتن پیام فیلم نبود خداست و یه عده هم برعکس فکر کردن!یعنی فیلم داره با نشون دادن این نظم به وجود خدا اشاره می کنه!
    کلا پای فیلم باز هم به دین و اعتقادات کشیده شد!و اینجور نظریات آدم رو دو دل می کنه.قطفا نولان نابغه ی این روز های سینماست!شکی درش نیست.
    و اینکه هیچ نمیفهمم چرا اکثر اونایی که فیلم های کوبریک یا هیچکاک رو دیدن سعی بر تخریب این کارگردان دارن!یا آثارش رو کوچیک می دونن.یا شایدم نمیخوان قبول کنن چیزی رو که دارن میبینن!کسی رو که خودشو به خواب زده نمیشه بیدار کرد!ربع ساعت آخر فیلم حرف های زیاد تری برای گفتن داره.اما اینکه بخواد به مادی گرایی ربطش بده و وجود خدا رو انکار کنه نه…
    حداقل من در طول فیلم متوجه چنین منظوری نشدم.که دو نتیجه داره:
    ۱.یا واقعا فیلم اشاره ای به این چیز ها نداره. و اگر هم داره اشتباه برداشت شده
    ۲. یا اینکه من هنوز به اون درک کافی نرسیدم و مسئله ی سنم میاد وسط.
    با اینحال برای درک فیلم باید با نظریات مختلف فیزیک و قوانین اون
    آشنایی داشته باشی و از نظر فلسفی هم تا حدی باید واقف بود.هنوز اون شعر من رو به فکر فرو می بره…

    ۱ ۰
    1. آواتار reza reza گفت:

      اتفاقا خود انیشتن خدا قبول داشته که این نظرات داده بعد امد روش فیلم ساختن ، بیشتر نظرات توی زرات اتمی اثبات شده
      توی خود قران همچین چیزی گفته ، مثلا وجود کرم چاله ، که همیشه میشه ربطش داد یا نه ، قرآن که کتابی نیست فقط بگه خداوند وجود داره ! هزار راز ها درون اون نهفته
      سوره السجده آیه ۵
      یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ أَلْفَ سَنَهٍ مِّمَّا تَعُدُّونَ ﴿۵﴾امور این جهان را از آسمان به سوی زمین تدبیر می‏کند سپس در روزی که مقدار آن هزار سال از سالهائی است که شما می‏شمرید به سوی او باز می‏گردد (و دنیا پایان می‏یابد).

      ۰ ۰
    2. آواتار Very Big Daddy Very Big Daddy گفت:

      نظر من رو بخون مبین.

      ۰ ۰
    3. آواتار Prince Zuko Prince Zuko گفت:

      @ رضا
      خیر. انیشتین “معتقد” به وجود خدا نبوده تا حدی که در سن ۱۲ سالگی از دین فاصله گرفت و اذعان داشته دین جز خرافه مفهوم دیگری ندارد. در نامه ای در سال ۱۹۵۴ چنین نوشت :
      “اگر چیزی در در من به نام دین وجود داشته باشد، تنها حیرتی بیکران در مورد ساختار جهان است؛ تا جایی که علم بتواند آن را آشکار سازد.”
      اما در جایی اعتراف کرده:” دانش بدون دین فلج است و دین بدون دانش نابینا.”
      اون داستان معروف عامه پسند بین او و استادش هم دروغی بیش نبود. در واقع انیشتین سعی و تلاش برای دانستن فرق بین یک خدای شخصی و و یک نیروی وابسته به گیتی، در سوی معرفی خود به عنوان یک آگنوستیک (ندانم گرا) و نه یک خدا ناباور بود و در مورد خدا چنین گفت ” برای ذهن های محدود زیادی پهناور است.”
      ولی در آخرین نامه خود چنین مینویسد :” کلمه خداوند چیزی جز تجلی و ساخته ضعف انسان نیست و انجیل، کلکسیونی از افسانه های بدوی اما افتخار آمیز است با وجود آنکه بسیار کودکانه است.”

      ۰ ۰
    4. آواتار Samsara Samsara گفت:

      PSYCHO MANTIS
      غیر مستقیم به من هم گفتی دیگه؟؟!!! ;)
      خوب در مورد همه چیز میشه بحث کرد، مشکلی نیست که، یا شما من رو قانع می کنی من دست شما رو می بوسم، یا من شما رو قانع می کنم و باز دست رفیقم رو می بوسم. ;)

      ۱ ۰
    5. آواتار Samsara Samsara گفت:

      Prince Zuko
      کار خوبی کردی این کامنت رو دادی ولی متاسفانه همه اهل مطالعه و پیدا کردن راست و دروغ مسایل نیستن.
      پس هنوز هم دوستان اهل مطالعه پیدا میشن. :۱۵:

      ۱ ۰
    6. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      نه نه این کامنت رو از قبل نوشته بودم.
      ماله چند روزه پیشه .

      ۱ ۰
  29. آواتار M__B__G M__B__G گفت:

    تشکر از نویسنده ی عزیز برای زحمتی که کشیدن…
    ______________________________________ .
    در کل خیلی از حرفاتونو برای نقد فیلم قبول نداشتم با این حال بعضی از نقد هاتون هم قابل قبوله…
    ______________________________________________________________________ .
    ولی در کل باید بگم حال و حوصله ی جواب دادن نداشتم…فقط اومدم که تشکررو کرده باشم… :۲۴: :۲۴: :۲۴:

    ۰ ۰
  30. آواتار (Role) (Role) گفت:

    واو!!
    با تشکر از تمامی دوستانی که آتیش رو روشن کردند.
    تجربه و برداشت شخصی خودم از این فیلم:
    بیشتر فیلم هایی که سفر در زمان( مخصوصآ به گذشته) را چاشنی خود قرار داده اند، با مشکلی مواجه شده اند.
    این فیلم هم متاسفانه جزو همان هاست.
    به طور مثال، کرم چاله ای که در آغاز فیلم دیدیم، گفته شد ساخته “دیگران” است. با پیش رفتن در داستان، روشن شد که دیگران در واقع خود انسان ها هستند.
    اینجا دو سوال مطرح میشود، هدف دیگران( یا انسان های آینده) از اینکار چه بود؟
    فرض کنیم هدفشان نجات نسل خودشان است. اونوقت با مسعله “مرغ یا تخم مرغ” مواجه میشویم.
    به طور ساده تر، “انسانی باقی نمیماند که بخواهد نجات داده شود.”
    بیاید فرض کنیم دیگران، نسل انسان هایی هستند که به طوری توانسته اند نجات پیدا کنند.
    همان نسل انسان ها با دستکاری زمان( درواقع گذشته) احتمال وجودی خودشان را از بین میبرند.

    ۱ ۰
    1. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

       در مورد کرم چاله هم من اینشکلی فکر می کنم:
      انسان ها اون رو ساختن.چیزی که بتونه از سرعت نور فراتر بره!کنترل زمان دستش باشه.در پایان وقتی داریم از کرم چاله رد میشیم یکجورایی داریم به زمان عقب برمیگردیم.یعنی مثل یک اتوبان پر از ماشین که هر ماشین نماینگر یک بخش از زمانه!و در آخر کوپر اون قطعه ی اصلی از زمان رو پیدا کنه و به دخترش اطلاع بده!منتها یه اشکالی وجود داره.اگه آیندگان این رو ساختن پس چرا فقط دختر مورفی و کتاب خانه اونجاست؟یعنی امکان داشت که هرکسی واردش بشه چیز متفاوتی ببینه؟یا شایدم در آینده( سوال دیگر:اگر انسان ها این رو ساختن که ما رو نجات بدن پس چطور زنده موندن؟ در گذشته چطور تونستن خودشون رو از این آخرالزمان نجات بدن؟ با پلن B? ولی اونکه به گفته ی پرفسور فقط دروغ بود و همه ما در آخر میمیریم؟) مورفی تونست به جواب برسه اما خیلی دیر شده بوده و آدمهای زیادی رو از دست داده بودن.اما پس از سالیان دراز تونستن دستگاهی بسازن تا خیل عظیمی از مردم رو نجات بدن و راه حل بهتری برای نجات خودشون ارایه بدن!و سردسته شونم مورفی بوده که میگه به گذشته ی من برگردین!اما کوپر!اگر این Theory رو درست در نظر بگیریم پدر مورفی در گذشته به شکل طبیعی مرده!یعنی کرم چاله ای وجود نداشته.و در نتیجه کل نظریات و فرضیه نجات و سیارات به کل تغییر پیدا می کنه و پرفسور برند دنبال کوپر نمیاد!در واقع تمام این چیزا بدلیل وجود کرم چاله است.

      ۱ ۰
    2. آواتار (Role) (Role) گفت:

      مسئله کرمچاله نیست! مسئله هر گونه تغییر از طرف آینده بر گذشته است.
      کرمچاله یکی از این تغییرات از طرف آیندگان در گذشته است. برای مثال گفتم.
      نمونه اش همین پارادوکس پدریزرگ. اگر پدر بزرگت رو بعد از سفر به گذشته بکشی، عملا نباید وجود خارجی داشته باشی که بتونی به گذشته سفر کنی و پدر بزرگ خودت رو بکشی!

      ۱ ۰
    3. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      دقیقا

      ۰ ۰
    4. آواتار Samsara Samsara گفت:

      ببین نظرت در مورد اونی که زیر کامنت خودم گفتم چیه…!!

      ۰ ۰
    5. آواتار (Role) (Role) گفت:

      ها؟ کدوم کامنت؟ متوجه منظورت نشدم.

      ۰ ۰
    6. آواتار Samsara Samsara گفت:

      مرغ و تخم مرغی که دنبالشی، و این که من گفتم زندگی در یک چرخه کامل….

      ۰ ۰
    7. آواتار (Role) (Role) گفت:

      من بیشتر، منظورم از مرغ و تخم مرغ، پارادوکسی است که با تفکر در موضوع ایجاد میشود.
      در کامنت بعدی ام درباره پارادوکس بیشتر توضیح دادم.
      همچنین مراجعه کن به کامنتم زیر کامنت Director عزیز. ممنون از پیگیری شما.

      ۰ ۰
  31. آواتار Samsara Samsara گفت:

    علیرضا جان، دوست عزیز، خسته نباشی، واقعا هم برای مطلبت و هم برای این که تا این جا یک تنه بحث کردی. ;)
    اینه که من یک جمله یک جمله حرف می زنم تا بریم جلو به کامنت های طولانی تر برسیم.
    اولین نظرم :
    فیلم درباره عشق بود.
    دومین نظرم :
    مقوله های علمی بهتره که بحث نکنیم سر درست و غلط بودنش، همین تعاریف چند مورد رو بدونیم بس هست. پس بگذریم.
    سومین نظرم :
    نولان اعتقادی به یک خالق نداره اصولا.
    چهارمین نظرم :
    ما همه در یک چرخه کامل زندگی می کنیم، که نقطه آغاز و پایان بر اون نمی توان مشخص کرد.
    پنجمین نظرم :
    کوبریک استاد هست، نولان هم ضعیف تر نیست، ولی محصول زمان خود هست.

    ۱ ۰
    1. سلام به تو دوست عزیز…منتظرت بودم
      اول: مخالفم…کلا نولان آدمی احساسی ای نیتس…اصلا فیلمنامه کار با عشق شروع نشده…در ابتدا کیپ ثورن اومده یه داستان هشت صفحه ای ارائه داده…اون هم کلا فیزیکدانه…بعد داستانه میرسه به جاناتن نولان تا فیلمنامه بنویسه براش…پس بیس اصلی عشق نبوده…پس ژانر درام نیست…پس اون بحث های احساسی ضعیفه و به درد این فیلم نمیخوره…اصلا جاش اینجا نیست
      دوم:درسته موافقم…چون سینما اصلا این نیست و ما هم دانش کافی رو نداریم…اما بحث سر اینه که این تخیلات رو به صورت منطقی تر نشون بدیم تا همه بفهمن…
      سوم: با این صحبتت موافقم…به نظرم تو جهان بینی و فلسفه نولان جایی برای خدا نیست
      چهارم:کمی بیشتر توضیح بده…
      پنجم:مخالفم…کوبریک هنرمند است…نولان یک دانای آشنا به روحیات مردم

      ۲ ۰
    2. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      حتما باید هدف یکی باشه؟
      چرا نمی پذیرید فیلم هم دررابطه با عشق بود و هم علم؟

      ۰ ۰
    3. چون واقعا اینجوری نیست مبین…
      حالا ما دو تا نظرمون متفاوته و اصولا نظر هیچ طرفی تغییر نمیکنه…
      ولی این فیلم هدفش چیزه دیگه بود…
      اون بحث عشق برای همذات پنداری بیشتر مردن و در نتیجه علاقه بیشتر مردم به فیلم و باز هم در نتیجه فروش بیشتر فیلم توی فیلمنامه اورده شده….
      وگرنه نولان اصلا آدمی نیست که بخواد به این معقوله اونم تو این فیلم و اونم به شکل بپردازه…
      یه نگاه دوباره به فیلم های قبلیش بنداز…ببین…مثلا توی بی خوابی…خیلی جاها میشه مفاهیم مربوط به عشق رو دید اما به چه شکلی در اورده؟
      سه گانه بتمن رو ببین…توی اون هم عشق هست…ولی مثل این فیلم انقدر افراطی؟
      حتی اینسپشن…اینسپشن خیلی از جا ها درباره عشق کاپ به همسر مردش بود…اما اینجوری تو ذوق میزد؟

      ۱ ۰
    4. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      خب برای همین میگم دیگه!
      من نظر چند منتقد دیگه رو هم خوندم!
      این فیلم نولان از اولین کارایی بود که “عشق” بشکل آشکار تری درش موج میزد!
      حتی من با نظر سجاد که میگه شخصیت های فرعی خوب کار نشدن مخالفم چون بشخصه با مرفسور برند و دخترش و البته رامیلی ارتباط برقرار کردم و وقتی اون ۲۳ سال صبر رامیلی رو دیدم شوکه شدم!
      من خودم با همون بار اول کلی از مفاهم فیلم رو گرفتم و بنظرم درک فیلم ساده تر از آثار قبلی نولان هست.
      خودمم گیج شدم!البته در یک مسئله ی دیگه.
      اگر بخوایم طبق توضیح سجاد وارد بشیم پس قطعا هدف فیلم عشقه.
      بنظر خودم هم علم و هم عشق هردو بشکل متعادلی در فیلم جایگذاری شدن.
      حداقل نمن اینطور فکر می کنم چون عملا هیچ احساسی نسبت به سنگین تر بودن یکی از این دو ندارم!
      ففیلم های قبلی نولان عشق رو یک چیز فرعی نشون می دادن.
      اما اینتراستلار این حس رو به یکی از شاخه های اصلی خودش تبدیل کرده!

      ۰ ۰
    5. آواتار Samsara Samsara گفت:

      علیرضا محمدی
      ۱- حق با شماست، من هم تمام فیلم های نولان رو دیدم، هیچ وقت دنبال مفاهیم عمیقی چون عشق نبوده، یا به طور کلی مسایلی از این دست که بخواد خیلی احساس رو درگیر کنه، ولی اشاراتی کوتاه در فیلم های قبلیش وجود داشت که در این جا به اوجش رسید. در اینسپشن زیباترین و تاثیرگذارترین لحظات برای من اون آسانسوری بود که…. داستان اون عشق واقعا تاثیرگذار از آب در اومده بود.

      از این جهت من فکر می کنم، از ابتدای راه تا این جای مسیر فیلمسازیش تغییراتی میشه یافت، مهمترین اون ها هم همین عشق هست که شاید در گذشته وجود نداشت، بتدریج دیده شد، و امروز در این اثر خاص جایگاه عشق برای نولان معنای دیگری پیدا کرده است.
      حالت خوش بینانه این هست که می توان این رو به حساب تغییرات تدریجی جهان بینی نولان گذاشت.
      حالت بدبینانه این هست که شما اشاره می کنی، قصد تجاری پشت فیلم بوده است.

      فعلا من طرف خوش بینانه رو ترجیح میدم، شاید شما تونستی من رو قانع کنی که اشتباه می کنم.
      با فرض این که حرف من درست باشه و این موضوع در جهان بینی نولان وجود داشته باشد، تعریف من از فیلم این هست که:
      چون نولان عاشق کارهای جاه طلبانه هست و عاشق علم و فناوری، به نوعی می خواسته از درک و احساسی که نسبت به عشق پیدا کرده تصویری ارایه بده که با شکوه باشه، با شکوهتر از هر فیلمی که تاکنون درباره عشق صحبت کرده، و چی بهتر از خارج شدن از مرزهای زمین، کهکشان و این جهان شناخته شده… اون هم با پیشرفته ترین تکنولوژی های روز. اما شیفتگی او نسبت به علم و پرسش های فراوانی که در ذهنش شکل گرفته، مدام او را بین دو جهت سرگردان کرده است، گاهی فیلم به گونه ای پیش می رود انگار که خود کارگردان هم در کنار تماشاچی نشسته و مدام سوال می پرسد و نظریه پردازی و رویاپردازی می کند و گاهی بر صندلی کارگردان می نشیند و به تعریف عشق از نگاه خودش می پردازد.
      نگاه کنید من هم با شما موافقم به نوعی ولی دلیلش رو چیز دیگه ای می دونم، نگاه تند شما رو ندارم.
      نولان به دنبال مفهوم عشق بود و مات و مبهوت علم شد. به گونه ای که درسته اون لحظه ای شما اشاره می کنی به نظر من مسخره ترین شکل ممکن اون دیالوگ بیان میشه، به این مفهموم که:
      ” اگر احساس عشق من که در طول کهکشان ادامه یافته معنایی داشته باشه چی؟ ”
      ببین من اگر کنار اومدم با این دیالوگ چون خودم به دنبال معنای عشق در زندگیم بودم، معنایی فراتر از دو جنس، دو تن، فراتر از ما و دنیای ما… عشق به عنوان نیروی واحدی که دنیا رو پابرجا نگه میداره، پس من به واسطه نگاه و درک خودم از عشق سعی کردم به اون دیالوگ به شکل دیگه ای فکر کنم و بگذرم.
      ولی اون دیالوگ در اون نقطه ی خاص و با اون شیوه بیان، به فیلمنامه نمی خوره، نشسته، مثل شعار دادن و … این ها به نظر میاد.

      ۱ ۰
    6. آواتار Samsara Samsara گفت:

      علیرضا محمدی
      ۲- در این مورد من حرف شما رو می فهمم ولی می دونم خیلی سخته منظورت رو از منطق در داستان برای دوستان بخوای مشخص کنی.

      ۰ ۰
    7. آواتار Samsara Samsara گفت:

      علیرضا محمدی
      ۴- برداشتی که نولان در فیلم به ما از جهان ارایه میده، به نظرم می تونه این معنی رو بده.
      ما در یک چرخه کامل که بر مدار عشق میگرده، زندگی می کنیم، در این چرخه همه احتمالات همزمان در حال رخ دادن هست. چرخه ای که پایان و آغازی نمی توان برای آن متصور شد.

      ۰ ۰
    8. آواتار Samsara Samsara گفت:

      علیرضا محمدی
      ۵- در اصل با این جمله نخواستم با شما مخالفت کنم، خواستم با دوستانی مخالفت کنم که می گویند ممکن هست نولان فراتر از کوبریک قدم برداشته باشد.
      ممکن هست روزی این اتفاق به واسطه شخصی بیفتد، چون با وجود این که همه در این دنیا منحصر به فرد هستیم، ولی همه در حال تکامل هستیم، مدام از گذشته یاد می گیریم و حال رو می سازیم و برای آیندگان یادگاری به جا میگذاریم و این چرخه ادامه دارد.
      ولی قبول ندارم که اون شخص نولان باشد.
      تعریفم رو کامل تر می کنم:
      کوبریک استادیست که فیلسوف و هنرمند هست و تبدیل به سینماگری شد که به واسطه ی آن دغدغه های فلسفی خودش نسبت به انسان رو با بیانی هنرمندانه به تصویر بکشد.
      نولان سینماگریست که در رشته خودش بسیار حرفه ایست و دارای دانش کافی و باهوش و مهمتر از همه جاه طلب هست. فیلمسازی که شیفته علم و منطق هست نه مذهب و ماورا. دغدغه ی او بهترین بودن در رشته خودش هست و دنبال کردن مسایل علمی روز دنیا، و نه دغدغه های فلسفی و انسان شناسی و جامعه شناسی و… دقیقا برعکس کوبریک.
      اما من همیشه میگم که سینما انعکاس دوران و جوامع مختلف هست و مطابق با خواست جوامع تغییر شکل میدهد، سینما همان قدر که تاثیرگذار هست بر اجتماع، بیشتر از اون تاثیرپذیر هست از اجتماع، جامعه امروز به مانند گذشته اوقاتی زیاد را به اندیشیدن نمی گذرونن، جامعه امروز شاید بیش از خواندن کتاب ها مشغول دیدن فیلم ها و انجام بازی ها یا درگیر روزمرگی و گذران بی معنای زندگی هستن.
      پس امروز مردم پذیرای کوبریکی دیگر نیستن، در نتیجه کسی هم تلاش نمی کند مانند او باشد، چون اگر سوی روشن سینما هنر هست، سوی تاریک آن هم تجارت هست و زمانی که یک سری محصولات دیگر درآمدزایی مناسب نداشته باشن، خواه نا خواه از این چرخه حذف میشوند، امروز وزنه تجارت بسیار سنگین تر شده است، چرا؟ چون هالیوود تبدیل به قطب این صنعت شده است و سران آن برایشان پول مطرح هست. هنری که در یک نقطه متمرکز شود ذره ذره فاسد میشود.
      پس برای همین گفتم نولان شاید ضعیف تر نباشد ولی قوی تر هم مطمئنن نیست چون محصول زمان خود هست.

      ۲ ۰
    9. آواتار Samsara Samsara گفت:

      راستی در مبحث عشق به نظرم اون قسمت که سعی در راهنمایی دخترش با علایم خاصی می کنه واقعا در اومده، بهتر از این نمیشد، اتفاقا اون جا توجیه علمی نمی خواست، عشق باعث میشه ما یادگارهایی از هم داشته باشیم، در تمامی حالات ممکن، از حضور در یک ساعت مشخص در جایی مشخص یا حس بویی آشنا یا… تا چیزهای مادی قابل لمسی مثل یک ساعت یا یک اتاق.
      پس عشق در اون صحنه از نظر من به زیبایی تمام تصویر شده بود و کاملا درک میشد و از مسئله ای سطحی فراتر رفته بود.

      ۱ ۰
    10. جواب آقا بهزاد عزیز…
      ۱-
      توضیحی که دادی درست بود. می توان از یک دید مثبت و ای یک دید منفی به آن نگاه کرد.
      اصلا شاید نولان به کل تغییر عقیده داده باشد…شاید هم حرف من درست باشد…
      اما با تمام احترام، هنوز فکر میکنم حرفم درست است
      راستش از این جهت هنوز به دیدگاه خودم معتقدم که فکر میکنم..
      اگر نولان جهت فکریش تغییر کرده بود و می خواست که به احساسات بیشتر بپردازه، مسلما با توجه به شناختی که از او دارم، می تونست خیلی بهتر این صحنه ها رو نشون بده…خیلی خیلی بهتر…
      بعضی دیالوگ و صحنه ها
      چقدر با جاذبه کوآرون شباهت داشت؟ توی متنم نیوردم اما اینجا می گم…
      بذارید کنار هم…متوجه شباهت می شید…
      نولان برای ۲۰ درصد سهم از فروش خودش هم که شده فیلمش رو پایین اورد…مطمئنم که اگر اون قضیه عشق اینقدر براش مهم بود، خیلی خیلی خیلی بهتر در میومد.
      —————————————————————————–
      ۲-
      خوشحالم که منظورم رو متوجه شدی…
      —————————————————————————–
      ۴- خب منظروت از این چرخه، اینه که آدم با مرگی، از این جسم میره و در جسمی جدید به دنیا می آد؟
      اگه منظروت اینه من یک مشکل دارم، در این تعویض جسم، چرا همه تجربیات و اثراتی که روح در مدت زندگی قبلیش دیده با تغییر جسم از بین میره؟
      —————————————————————————–
      ۵-
      یک سری رو قبلو دارم و یک سری رو نه…
      می دونی…اودیسه فضایی در همون اکران هم مخاطب زیادی نداشت…اینکه میگی جامعه امروز دیگه پذیرای این فیلم ها نیست اشتباهه…منظورت کدوم جامعه است؟ اهمون تعدادی که در اون زمان از این نوع فیلم ها حمایت می کردند، همون تعداد هنوز هم وجود دارند…تازه شاید بیشتر…
      هنوز هم در سینمای مستقل از این آثار دیده میشه…
      نمی دونم با کار های پل توماس اندرسون آشنایی داری یا نه…ولی به نظرم می تونه اگه بخواد کوبریک جدید بشه…حتما فیلم هاش رو ببین…

      ۱ ۰
    11. تو اون مبحث عشق هم جواب رو دادم…چند تا کامنت بالاتره…همونجا دیدگاهم رو درباره عشق در غرب دادم…

      ۰ ۰
    12. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      در مورد شماره ی دو خودم منظورت رو گرفتم.
      منتها تو چه پیشنهادی داری؟
      شاید اگر منطقی تر می شد داستان و روایت فیلم تحت تاثیر قرار می گرفت و اون موقع پای ریسک میومد وسط!
      البته همین الان هم نولان ریسک کرد و واقعا هم گرفت!

      ۰ ۰
  32. آواتار Yamato Yamato گفت:

    آقا من یه زمان حدودا ۳ ساعته دیر زسیدم :11:
    دارم مقاله ی علیرضای عزیز و کامنت های دیگر دوستان رو میخونم، میرسم خدمتتون…

    ۰ ۰
  33. آواتار reza reza گفت:

    جای بحث سر بازیی ندارم ، ولی من با دیدن این فیلم خیلی منتظر بازی کوانتوم بریک هستم ، البته بخاطر خود بازیش بخاطر داستانش که در مورد نظریات نسبیت هست

    ۰ ۰
  34. آواتار Samsara Samsara گفت:

    از کجا میشه اومد تو دوستان؟!!!
    باورتون میشه کامنت همتون رو خوندم، اگه یه نفسی تازه کنین بقیه هم می تونن بیان داخل…!!!! :۲۴:

    ۰ ۰
    1. آواتار Benjamin Barker Benjamin Barker گفت:

      تو ام بیا وسط. :lol: :lol:
      خدا رو شکر من فیلمو ندیده بودم :۲۴:

      ۳ ۰
    2. آواتار Samsara Samsara گفت:

      خوب مثل این که اوضاع آرومه الان میام. :lol:

      ۰ ۰
  35. یکم وقت استراحت به من بدین.. :lol: :lol: :13:

    ۳ ۰
    1. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      تقصیر خودته! :۲۴:
      دیگه این شکلی فیلم محبوب رو نکوبون که مجبور نباشی جواب هزار نفر رو بدی :lol:
      حالا عجله ای تو جواب دادن نداشته باش. من هم میرم یه چرخی می زنم بر می گردم…

      ۲ ۰
    2. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      اصلا موافق نیستم باید بزنیم نابودت کنیم نتونی حرف بزنی :۲۴:
      زیر سوال بردن نولان؟ اصلا داریم؟ :۲۴:

      ۱ ۰
    3. :lol: :lol: :lol:
      ببینم چه میکنی…یکی یکی بیاین جلو…

      ۱ ۰
    4. ولی خدایی…اون روباته تو رو یاد ماینکرفت نمیندازه…خوب به عکسش نگاه کن… :lol: :lol: :lol:

      ۱ ۰
    5. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      ماینکرفت بازی نکردم :۲۴:

      ۰ ۰
    6. آواتار MetallicA MetallicA گفت:

      حه.اون رباته؟
      همینو میخواستم بنویسم. :lol: (هنو فیلمو ندیدم :lol: )

      ۰ ۰
    7. آواتار Samsara Samsara گفت:

      علیرضا محمدی
      چرا دقیقا مثل ماینکرفته. :lol:

      ۱ ۰
  36. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

    اول کمی در مورد صحبت های شما:
    “می خواهم که این قانون را تا حد ممکن ساده کنم و به شما بگویم. کاری که جاناتان و کریستوفر نولان آن را سخت کرده اند.”
    با این موضوع بالای ۱۰۰ درصد مخالفم! (با لحن همون بنده خدا تو برنامه ۹۰)
    بزرگترین نقطه قوت فیلم دقیقا همین چیزیه که شما ردش کردی. این که این دو برادر پیچیده ترین مسائل فیزیک (که البته هنوز اثبات نشده موندن) رو با زبان تصویر طوری بیان کردن که مخاطب عام به طور اون رو متوجه بشه حتی اگه فکر کنه دقیقا نفهمیده! مسئله ی زمان اگه ساده و قابل فهم بود فیلسوف های بزرگی مثل ملاصدرا و فیزیک دان های بزرگی مثل انیشتین تمام عمرشون رو صرف تعریف اون نمی کردن و آخر هم یک سری تئوری بیان کنن که همه با هم تناقض داره! هنوز که هنوزه برای زمان تعریف دقیق وجود نداره و تعریفی که شما در ادامه از زمان داری کاملا نظر خودت هست. خیلی ها می تونن به راحتی تعاریف مختلفی از این مبحث داشته باشن. تنها قسمت بیش از حد پیچ در پیچ قضیه آخر اون هست که اون رو در ادامه میگم.
    در حیقیقت هیچ کدام از مباحثی که در فیلم وجود داره و شما هم اونا رو تعریف کردی هیچ اثبات فیزیکی دقیقی ندارن. وجود سیاهچاله تو هاله ای از ابهام هست. سفیدچاله از اون بیشتر و کرم چاله وجودش کاملا رد شده. بنا براین دلیلی نداره همه همون تعریفی رو بپسندن که شما نوشتی. اسم سبک فیلم علمی تخیلی هست. اگه فقط علمی بود آره. اما “تخیل” هم تو سناریوی فیلم وجود داره. برای همین تناقض داشتن اون با مباحث علمی و یا تغییر دادن اونها به سبک دلخواه توسط نویسنده اصلا و ابدا نکته منفی به حساب نمیاد.
    خودتون در ادامه به این نکته اشاره داشتین. اما باز هم دلیلی که بعدش آوردین کاملا بی منطق هست! اصلا و ابدا هیچ دلیلی برای این که فیلم نیاز داشته باشه از مباحث علمی پیروی کنه نیاز نداره. نویسنده از چیز هایی استفاده کرده و چیز هایی رو به هم ربط داده که هنوز اثبات شده نیستن. پس دلیلی وجود نداره که نتونه اونا رو تغییر بده.
    و در کنار این یه سری از مباحث علمی فیلم هست که شما توضیحی برای اونا ندادین و اون سفید چاله و کرم چاله هم تو فیلم اون طوری که شما فکر کردی تعریف و استفاده نشدن. در ادامه توضیح میدم…
    در ادامه شما دارین یکی دیگه از مباحثی ناشناخته مونده برای بشر رو که توسط نویسنده به طرز و شیوه ی جدیدی ارائه شده مورد نقد قرار دادین. یعنی عشق. عشق هم درست به مانند زمان یک مسئله ی نسبتا ناشناخته مونده برای انسان هست. و این که نویسنده دوست داشته باشه برای یک موضوع نا مفهوم تعریف دلخواه خودش رو داشته باشه واقعا ایراد خاصی نداره!
    نویسنده از یه سری مباحث نامعلوم تعریف خودش رو ارائه کرده و بر اساس تعاریف خودش داستان نوشته. نمیشه بر اساس تعاریف خودمون داستان همچین فرمی رو زیر سوال ببریم!
    در ادامه به پایان فیلم گیر دادین و گفتین کوپر چند دقیقه بیشتر اونجا نمی مونه. خب نهایتا می تونست دو سه دقیقه بیشتر اونجا بمونه چون مورفی مرد و نمی خواست باباش مرگش رو ببینه! خیلی ساده!
    در ادامه گفتین معلوم نیست چرا مورف با برادرش مشکل دارد. واقعا این سوال رو دارین شما مطرح می کنین؟! خیلی عجیبه!
    در زمان کودکی شون که خیلی ساده هست موضوع! برادر و خواهر های کم سن و سال همیشه با هم درگیر هستن!
    و در بزرگی شون هم دو دلیل داره. یکی این که مورف اونا رو ول کرد و رفت دنبال چیزی که برادرش اعتقاد داشت دروغه. در کنار این سعی کرد دائم به برادرش چیز هایی رو در مورد پدرش بقبولونه که برادرش دوست نداشت اونا رو باور کنه. و در نهایت هم سعی کرد مجبورش کنه از چیزی که تمام عمر براش زحمت کشیده بود دورش کنه. یعنی کشاورزی. و وقتی خودش قبول نکرد سعی کرد زن و بچه اش رو ازش جدا کنه که آتیشش رو بیشتر کرد. در کنار این برادر مورف یه بچه از دست داده بود و خودش دلیلی بود برای بی اعصاب بودن اون. این همه دلیل کافی نیست؟
    در مورد خیلی از مشکلات و ایرادات بعدی که گرفتین و اون سوال. این فیلم تلاش داره وضعیت های مختلف انسان رو در مقابل هم قرار بده. آنتاگونیست و پروتاگونیست داستان هر دو انسان ها هستن. این که تو شرایط مختلف چه تصمیمی می گیرن. این که کوپر برای نجات همه میاد اما خیلی راحت تصمیمی میگیره که مخلاف اینه. چون از اول تو حرف برای نجات انسان ها اومده اما درون خودش فقط برای بچه هاش هست. خودخواهی انسان در مقابل بقیه احساسات اون قرار میگیره. فیلم تلاش می کنه احساسات مختلف آدم ها رو در مقابل هم قرار بده. نه شخص رو در مقابل ماشین یا شخص رو در مقابل شخص.
    در مورد شخصیت پردازی هم تو بخش توضیحات خودم کامل میگم که چی به چی شده. هر چند ضعف شخصیت پردازی مورف و تام رو کاملا قبول دارم.
    در نهایت هم در مورد اسکار بگم که بعد از دیدن فیلم نظرم تغییر نکرد در مورد اسکار. اسکار حق برد من بود و شکی درش نیست. اینتراستلار همین بهترین جلوه های ویژه و نهایتا بهترین موسیقی حقش بود نه بیشتر….
    اما قبل از توضیحات خودم. شما از اینتراستلار انتظار اودیسه ی فضایی کوبریک داشتی. قبل از اومدن فیلم هم بهت اخطار دادم این ذهنیت رو تغییر بده اما گوش نکردی! بهت گفتم این دوتا فیلم مسیر کاملا متفاوتی رو در پیش گرفتن اما گوش نکردی! برای همین چون کوبریک و اودیسه رو خیلی دوست داشتی از این که به نظرت اینتراستلار بد بود خوشحال شدی! خوشحال شدی که پیش بینیت درست بود و فیلم به نظرت بد اومد! چون اودیسه رو دوست داری درون وجودت نمی تونی قبول کنی از یه کارگردانی که اصلا انتظارش رو نداری فیلمی بهتر از اودیسه ببینی. شما ضد نولان نیستی اما ضد اینتراستلار شدی حتی قبل از این که فیلم رو ببینی. متاسفانه هر چقدر هم بالا پایین کنی این ذهنیت رو دیدن فیلمت تاثیر گذاشته و به بقیه میگی جلوه های ویژه باعث شده نکات منفی رو نبینی در حالی که همین ذهنیت خودت هم باعث شده اصلا نکات مثبت فیلم رو نبینی و فیلم رو طوری توصیف کنی انگار داری Age Of Extinction یا Man Of Steel رو نقد می کنی!
    اما توضیحات خودم:
    ابتدا آخر داستان رو به طور کامل روشن کنم برای دوستانی که هنوز کمی در تاریکی هستن! البته بگم که این برداشت من بعد از ۲ بار دیدن فیلم بود. اگه بعد از خوندن متن احساس کردین حرف مفت زدم تو رو خدا فحش ندین!
    ببینید در آخر داستان ما شاهد این هستیم که کوپر سفینه رو در مدار بحرانی گارگنتوا رها می کنه. طبق پیشنهاد رامیلی گارگنتوا یه تکینگی ملایم داره و کوپر این شانس رو داره که به خاطر ملایم بودن این تکینگی به سرعت و به سلامت خودش رو به منظومه ی شمسی برگردونه. البته این رو هم میدونه که ممکنه به جای منظومه ی شمسی از یه جای دیگه سر در بیاره. اما به کوپر میگه ارزش ریسک داره و کلی براش می تونه زمان بخره.
    برای این کار باید در مسیر افق رویداد باشه تا وارد مرکز تکینگی بشه
    اما تکینگی چیه؟
    وقتی یه ستاره در حال مرگ هست بر اثر یه سری اتفاقات و شرایط ممکنه به جای این که روند طبیعی خودش رو طی کنه و به غول سرخ و یا کوتوله ی سفید تبدیل بشه به سمتی بره که در نهایت منجر به سیاهچاله شدن اون بیانجامه
    در این روند ستاره از درون شروع به فرو روفتن درون خودش می کند تا این که آن جسم عظیم به یک جسم بسیار کوچک با جرم فوق العاده بالا تبدیل شود. این جرم اینقدر زیاد است که جاذبه ی فوق العاده زیادی دارد. جاذبه ای که بر اساس تخمین های ریاضی به بی نهایت می ماند.(به خاطر این میگم تخمین ریاضی چون اکثر مباحثی که در این فیلم از اونا استفاده شده هیچ کدوم به شکل علمی اثبات شده نیستن. اکثرا پیش بینی اتفاق و تخمین هستن. مثل همین عمل تکینگی و یا حتی وجود خود سیاهچاله و کرم چاله. جالب است بدانید چند وقت پیش هاوکینگ ادعا کرده می تواند اثبات کند که سیاهچاله نمی تواند وجود داشته باشد!)
    در مرکز این سیاهچاله که همان جسم کوچک است به دلیل جاذبه ی فوق العاده زیاد فضا – زمان رو خم می کنه. دو نوع تکینگی وجود داره. تکینگی مخروطی و تکینگی کروی. چیزی که ما تو فیلم شاهد اون هستیم به ظاهر تکینگی کروی هست.
    هر چیزی که بر روی افق رویداد قرار بگیره دیگه توانایی برگشت نداره. در واقع افق رویداد یه شعاعی از مرکز تکینگی هست که اثر جاذبه تو اون شعاع به مقداری میرسه که هر چیزی درون اون قرار بگیره دیگه نمی تونه کاری بکنه و گریز برای اون ممکن نیست. حتی اگه سرعت نور داشته باشه. چون همون طور که گفتم جاذبه ی مرکز سیاهچاله به بی نهایت میل می کنه.
    این که اگه یه جسم درون این تکینگی فروبره چی میشه کاملا بر همه پوشیده هست و فقط حدس و گمان وجود داره.
    اما ببینیم نولان چه تصوری از این مرکز داره…
    نولان درون فیلم روی دو مقوله زیاد تاکید کرد. اولی جاذبه بود دومی احساسات.
    طبق نظر نویسنده جاذبه چیزیه که فضا و زمان نمی شناسه. به هیچ گونه بعد محدود نیست برای همین از نظر تئوری تنها چیزی هست که می تونه روی گذشته تاثیر بزاره (اشتباه نکنید. نمی تونه به گذشته بره چون شیء یا جسم نیست. یه نیرو هست)
    همون طور که گفتم در مرکز سیاهچاله جاذبه بی نهایته. نولان از این استفاده کرده و چیزی که به ما نشون میده اینه که در مرکز تکینگی خطوط این نیرو به همون شکلی در میان که دیدین. اما شکلی که داشتن هم ایده گرفته شده از ابرمکعب یا تساراکت هست. مکعبی که بنا به نظریات موجود ۴ بعدیه. یعنی به غیر از بردار های x و y و z بردار چهارمی به نام w هم داره. تصور شکل این مکعب تو فضای ۳ بعدی سخته. تمام تصاویری که از این مکعب کشیده شده هیچ کدوم شکل دقیق به ما ارائه نمی دن. چون ذهن ما تمام مدت تصاویر ۳ بعدی و کمتر ثبت کرده توانایی تصور شکل ۴ بعدی رو نداره. هر شکلی هم که تصور کنیم ۳ بعدی میشه.
    فقط این که بدونیم نولان اون مرکز رو یه ابرمکعب تصور کرده کافیه. ابرمکعبی که به نظر میاد تار و پود داره و تار و پود اون رو نیروی جاذبه ی بی نهایتی که درون مرکز تکینگی وجود داره تشکیل داده.( متوجه شدید؟ دو فرم بی نهایت. مکعب تساراکت خودش یک پدیده ی بی نهایت است. تار و پود آن را هم جاذبه ی بی نهایت تشکیل داده. برای همین توانایی تصور کردن همچین چیزی برای انسان اصلا ممکن نیست. اما اینجا بحث فیلم هست نه واقعیت! اسم ژانر هم ”علمی/تخیلی” هست. اگه فقط ”علمی” بود می شد ایراد گرفت ولی عناصر تخیلی درون آن وجود دارد.)
    این تار و پود برای کوپر نقش سیم تگلراف را ایفا می کنند! هر ضربه ای که کوپر به هر کجا از این سیم ها ضربه ای وارد کند جایی دیگر یک چیزی تکان می خورد.
    و با توجه به این که این تار های نیرو به مکان و زمان محدود نیستند کوپر از طریق آن ها به گذشته پیام می فرستد.
    اما چرا اتاق مورف؟ این همه مکان در دنیا هست چرا دقیقا باید اتاق مورف در مقابل صورت کوپر نقش ببندد؟
    اینجاست که احساسات وارد عمل می شوند. حرف نولان این است که احساسات انسان هم درست مانند جاذبه محدود به فضا و زمان نیست و می تونه از هر بعدی عبور کنه و مثل جاذبه یه چیزایی رو خم کنه!
    در طول فیلم ما صحنه های زیادی می بینیم که به این مقوله نگاه می اندازند. هواپیمای بدون سرنشینی که مورف برای آن دل می سوزاند. مدل اسباب بازی آپولو که با شکستن آن تمام ذهن مورف را به خودش مشغول کرده اند. رابطه ای که بین تارس و کیس با بقیه ی سرنشینان برقرار می شود و در نهایت برند دلش برای این که تارس می خواهد خودش را فدای نجات آنها بکند می سوزد و به کوپر به خاطر دل سنگش ناسزا می گوید. و فراتر از این. عشق بین کوپر و مورف. عشق بین برند پدر و دخترش. عشق بین آمیلیا و ادموندز در حالی که سالهاست همدیگر را ندیده اند و موارد دیگر.
    دلیل این که اولین تصویری که در دل آن تاریکی در ذهن کوپر وجود دارد اما خودش خبر ندارد اتاق مورف است این است که آخرین تصویری که اون از دخترش داشت درون همین اتاق بود.
    نولان می گوید این ابرمکعب آن چیزی که در ذهن ماست را به ما نشان میدهد و آن چیزی که در ذهن کوپر وجود داشت این اتاق بود. به خاطر این که کوپر در دنیا بیشتر از هر چیز دیگر دخترش را دوست داشت و او را آخرین بار در این اتاق دیده بود.
    و در نهایت هم کوپر با این باور که دختر اون تنها فردی است که می تواند دنیا را نجات دهد تمام اطلاعاتی که در طول این سفر بدست آورده بودن (مخصوصا اطلاعاتی که تارس از تکینگی بدست آورد) رو به شکل کد مورس برای دخترش روی ساعت مچی او از طریق تار های جاذبه ارسال کرد. دقیقا تلگرافی که سیم های آن را نیروی جاذبه تشکیل داده اند! و دختر باهوش کوپر هم پیام را دریافت می کند و با استفاده از دانش ارسال شده توسط پدرش توانست کنترل جاذبه در حد ۳ بعد را در دست بگیرد و وسایلی ساخته شد که در انتهای فیلم دیدیم…
    در نهایت هم کوپر دوباره از طرف دیگر کرمچاله خارج شد. اما این بار اینقدر سرعتش زیاد شد که چیزی نزدیک به ۷۰ یا ۸۰ سال زمینی گذشت و به دوران پیری دخترش رسید…
    در مورد ابر مکعب
    اول فکر کردن که این کرم چاله و کمک ها از طرف موجوداتی فراتر هست
    موجوداتی که ابعاد در بالاتر هستن
    اما آخر کوپر متوجه میشه اونهایی وجود نداره
    انسان ها هیچ وقت نمی تونن به ابعاد بالاتر دسترسی داشته باشن
    چون خودشون موجوداتی در بعد سوم هستن. و هیچ وقت به ابعاد بالاتر از خودشون دسترسی نمی تونن پیدا کنن
    مثل این که یه نقاشی رو کاغذ بکشی و بخوای اون رو ۳ بعدی کنی
    اون نقاشی ۲ بعدی همیشه ۲ بعدی می مونه
    مگه این که یه مدل ۳ بعدی از اون بازسازی کنی
    هیچ وقت خود اون ۲ بعدی رو نمی تونی دقیقا ۳ بعدی کنی
    انسان ها هم همین طور هستن. تنها کاری که کردن این بود که کنترل جاذبه رو بدست گرفتن و چون جاذبه محدود به ابعاد نیست کار های این چنینی رو جاذبه براشون انجام بده
    ابرمکعب تصور نولان از مرکز تکینگی هست. توسط انسان قابل ساخت نیست
    چیزیه که هست. مثل خود تکینگی. مثل کرم چاله و مثل سیاهچاله
    و این که چرا باید دقیقا اتاق مورف رو نشون بده رو هم که گفتم هر کس چیزی رو می بینه که از درون خودش نشات می گیره
    اما این بخش پارادوکس داره! پارادوکسی که باعث میشه یه سری از سوالات بی جواب بمونه
    همون طور که قبلا گفتم مرکز تکینگی از حالت ابعاد عادی خارجه. ابر مکعب یه فضای ۴ بعدی هست و درون این مرکز جاذبه ی بی نهایت داریم
    اما درون فیلم این فضا به شکل ۳ بعدی در اومده. اگه ابعاد واقعی یه جرم کمتر بشه ظاهرش رو میشه درک کرد اما اون دیگه عملکرد خودش رو از دست میده
    برای مثال اجاق گاز یا یخچال اجسام ۳ بعدی هستن
    اگه بیایم اونا رو روی کاغذ بکشیم، هر چقدر هم دقیق و بدون کوچکترین تفاوتی باشه، آیا اون یخچال روی کاغذ می تونه چیزی رو خنک کنه؟ اون اجاق گاز چیزی رو گرم می کنه؟ نه! هر جسم کارکردش تو بعد خودش تعریف شده
    و ابرمکعب هم یه چیز ۴ بعدیه و در ۴ بعد تعریف میشه. اگه به حالت ۳ بعدی در بیاد دیگه عمل نمی کنه…
    و این ایراد بزرگیه که من به داستان این فیلم میگیرم
    حتی از این هم اون طرف تر. انسان، مغز انسان و چشم اون محدود به ۳ بعد هستن. اگه نبودن ما با چشم می تونستیم خیلی از عوامل طبیعی موجود در کیهان رو ببینیم که الان فقط حسشون می کنیم. توانایی دیدن روح رو داشتیم و در نهایت می تونستیم خدا رو ببینیم. اما این غیر ممکنه.ساختار چشم انسان این اجازه رو بهش نمیده. حالا چون ساختار مغز انسان هنوز کامل شناخته نشده نمیشه در موردش نظر قطعی داد. شاید مغز بتونه بدون دیدن همچین چیزی رو تجسم بکنه. اما هر جور نگاه کنیم اینا با هم نمی خونن…
    و اما در مورد کرم چاله. تصویر نولان از سیاهچاله و کرم چاله به این شکل هست که اگه یه جا یه سیاهچاله باز بشه اون طرفش می رسه به تعداد زیادی کرم چاله که هر کدوم از یه جا سر در میارن. مثل تونل مترو. یه ایستگاه مرکزی و یه سری خروجی. به همین سادگی…
    این برداشت شخصی بنده از پایان داستان بود بر اساس اطلاعاتی که داشتم
    اما در مورد خود فیلم. این بار برخلاف فیلم های قبلی نولان تمرکز بیشتری بر روی احساسات بشری داشت. تعدادی از اونها رو مثال زدم بالاتر براتون.
    اما در جا های دیگه هم چیز هایی به نمایش در میان که روی دیگه ی سکه ی احساسات انسانی هستن.
    تا حالا دیدین وقتی تو یه فیلم یه شخصیت خیلی داستان بهش نمی پردازه اگه بمیره در مخاطب چه حسی ایجاد می کنه؟ هیچی! چون هیچی ازش نمی دونیم و از اون بدتر اگه هیچ کار خاصی هم انجام نداده باشه دیگه رسما نقش چوب خشک رو ایفا می کرده تا قبل از مرگش! مخصوصا اگه ببینیم بقیه شخصیت ها به خاطر مردن اون دارن تو سر و کله ی خودشون می زنن تو دلمون میگیم ”آقا ول کن برو بقیه داستان ببینیم چی شد. حالا انگار یارو کی بود…”
    نظرتون در مورد شخصیت ”دویل” که تو سیاره ی آبی کشته شد چیه؟
    رامیلی چی؟ این ۲ تا هم تقریبا وضعیت این شکلی داشتن. نه به خوبی پرداخته شدن نه کار خاصی انجام دادن که بخوان مخاطب رو تحت تاثیر بزارن. احتمالا این دو تا شخصیت هم همون وضعیت مشابه رو داشته باشن
    اما نه! صبر کنید! یه چیزی فرق داره!
    چرا بقیه هم همین وضعیت رو دارن؟ چرا وقتی ”دویل” کشته شد کوپر خم به ابرو نیاورد؟ چرا وقتی دید رامیلی بدبخت ۲۳ سال تنها مونده بوده به تنها چیزی که فکر می کرد این بود که بره ببینه بچه هاش چه می کنن؟
    این روی دیگه و واقعیتی هست که در مورد آدما وجود داره. اگه ما ببینیم یه غریبه رو دارن اذیت می کنن خیلی کم پیش میاد برای کمک بهش بریم جلو. خیلی وقت ها برای خیلی ها مهم نیست و بعد از مدت کوتاهی هم از ذهن پاک میشن
    به نظرتون این عمل نولان تو فیلم چی رو نشون میده؟ شخصیت اصلی داستان دقیقا همون شکلی فکر و عمل می کنه که ما می خوایم. وقتی یه آدم غریبه که هیچی ازش نمی دونیم از بین میره ما بیشتر فکرمون رو مسائل دیگه مثل وقت از دست رفته و زندگی خود کوپر بود. خود کوپر هم همین طور!
    شبیه چیزی که آخر ”آخرین ما” دیدیم. جوئل براش مهم نبود دنیا چی میشه. فقط مهم بود عشقش رو نجات بده. اینجا هم قبل از هر چیزی کوپر همین طور فکر می کنه. اون فکر بچه های خودشه. عشقی که با خودخواهی همراه هست…
    احتمالا دلیل این که نولان طوری عمل کرد که نسبت به اون شخصیت ها حس مشابه حس کوپر داشته باشیم همین بوده. همذات پنداری با شخصیت اصلی.
    اما کسی که کار رو خراب می کنه امیلیا هست. اون قرار نیست با ایجاد نکردن حس در ما حالتی مشابه با دو محقق دیگه به وجود بیاره. قراره طوری باشه که آخر فیلم وقتی اون تو سیاره تک و تنها جا می مونه ما نگران اون باشیم. اما این طور نمیشه. متاسفانه شخصیت پردازی آمیلیا برند به اندازه ی کافی نیست. مطمئنم خیلی از شما دوستان هم مثل من بعد از نجات یافتن کوپر حواستون به برند نبوده اصلا!
    و این یکی از ضعف های این فیلم بود.
    از طرف دیگه ما تو فیلم پروفسور ”مان” رو داریم که نقش اون رو مت دیمون بازی کرده.
    تمام طول فیلم ما می شنویم که میگن ”مان” بهترین بین ما بود. اگه اون نبود اینجا نبودیم و …
    در حقیقت مان قبل از این که ما اون رو ببینیم شخصیت پردازی میشه. تصویر ذهنی از اون در ذهن مخاطب ایجاد میشه.
    اما در نهایت چی شد؟ ترس از مرگ مان رو تمام و کمال عوض کرد. از بهترین ما به بدترین ما تبدیل شد و تلاش می کرد با تئوری های علمی و بهونه خودش رو آروم کنه.
    در اینجا هم شاهد این هستیم که چه طور شرایط می تونه انسان ها رو به طور کامل عوض بکنه
    پس می بینیم که در کنار ابعاد مثبت احساسات و عواطف انسان ابعاد منفی اون هم به نمایش در میاد…
    تا اینجا رو داشته باشید. اگه توضیحات بیشتری به ذهنم رسید اضافه می کنم…

    ۱۲ ۰
    1. آواتار Benjamin Barker Benjamin Barker گفت:

      :۲۳: :۲۳: :۲۱: :۲۱: :11: l
      ماشاالله کامنت:|

      ۱ ۰
    2. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      واقعا خوشحالم که کامنت نویسی تو سایت محدودیت تعداد حروف نداره.
      و البته خیلی از نویسنده دلگیر هستم که این فیلم رو هم سطح اونجرز دونسته!
      عشق به عنوان یک مبحث عامه پسند؟؟!!
      خیلی از برترین فیلم های تاریخ کل موضوع فیلم بر اساس عشق هست!
      و در ضمن هیچی از بازی خوب بازیگر ها گفته نشده. مک کانهی تو بعضی صحنه ها کاری می کنه که در هیچ فیلمی مشابهشو ندیده بودیم تا الان!
      همون طور که گفتم علیرضا برادر گرامی به دلیل ذهنیت قبلی که شما برای خودت از این فیلم ساختی همچین نقدی ازت بر اومد. اصل از شما که این همه فیلم های بزرگ رو دیدی و مثل خودم کارگردان های محبوبت کوبریک و هیچکاک هستن انتظار همچین مدل ایراد گیری هایی رو نداشتم. اصلا و ابدا!

      ۵ ۰
    3. انصافا من جواب چند نفر رو در آن واحد گرفتم…چند به چند :lol:
      آخه کامنت هم نمی نویسین…طوماری حمله میکنین…اما واقعا بحث با بعضی ها لذت بخش است ;)
      درباره پاراگرف اولت
      ببینید شما باید خودتون رو جای افرادی بذارید که هیچ پیش زمینه درباره این چیز ها ندارن
      فکرشو بکنید طرف هیچی درباره این مطالب نمیدونه(منظورم همون تئوری های فیزیکه)
      حالا طرف چجوری تئوری هایی مثل نسبیت، سیاه چاله، گذر زمان، برگشت زمان و بعد پنجم رو می فهمه؟
      دروغ نمیگویم…در یک فروم دیدم یکی نظری داده بود مبنی بر این که واقعا میشه تو یک ساعت هفت سال بگذره و بعد افراد زیادی در پاسخ گفته بودن دیوانه فیلم تخیلیه…باور کردی؟ و نظارتی مشابه این…
      نمی گویم که برای همه غیر قابل درک بود اما برای عده ای چرا…غیر قابل درک بود…و این عده هم کم نیستند
      —————–
      ادامه بدیم
      ——————
      ادامه این پاراگراف رو درست نفهمیدم… منظورم اون خطی که گفتی دلیلی نداره همه تعریف منو دوست داشته باشن…
      مگه بحث در دوست داشتنه؟ من گفتم تعریف من بهتره؟ من فقط گفتم تعریف من به زبان ساده تریه… همین
      ————–
      درباره اون بحث منطق در فیلم علمی تخیلی
      یه مثال برات می زنم (مثال من ربطی به فیلم نداره…می خوام منظورمو از اون جمله بهتر متوجه بشی)…فکر کن یه فیلم یه شخصیت داشته باشه که طرف مادرزاد بتونه تو زمان سفر کنه…از اون ور یه فیلم دیگه یه شخصیت داشته باشه که یه وسیله بسازه باهاش تو زمان سفر کنه…کدوم برات جذاب تر و قابل قبول نره؟
      اصلا لازم نیست که دلیل منطقی باشه…کافی یه ذره بیشتر توضیح می داد…اون وقت خیلی بهتر میشد…
      ——————————-
      اون مسئله عشق…
      ببین یه مثال ساده برات میزنم…فیلم جاذبه…من با این فیلم هم مشکل داشتم…اون هم تو بحث اون فیلمنامه ضعیفش…ولی اذیتم نکرد…میدونی چرا؟ چون فیلم ادعایی به مباحث علمی و فلسفی نداشت…یه داستان ساده عامه پسند بود…یه زن قهرمان…فقط همین…
      اما سر اینتراستلار اذیت شدم…چون ادعاهاش تا آسمون بالا می ره…ولی جاهایی که جواب درست و حسابی نداره عشق رو میاره وسط…عین اون مثالی که زدم…کوپر تو ۲۰ دقیقه پایانی میگه عشق تارث عشق…
      این یعنی نویسنده نتونسته راهی پیدا کنه عشقو میاره وسط…اینا است که آدم رو اذیت میکنه…
      ——————————
      برسیم به بحث خودمون…
      درباره کوبریک و اودیسه گفتی…
      نمیدونم حرفم رو باور میکنی یا نه…اما خودم، انقدر دوست داشتم فیلم اینتراستلار رو بدون حدس و اطلاعات ببینم که نگو…
      باور کن من اصلا داستان رو نمیدونستم که بخوام نگران باشم از اودیسه بهتر میشه یا نه…
      از مهران تاجمیری بپرس که تو گروه تحریریه سر این اسپویل چی میگفتم…
      و اگرم می دونستم اصلا نگرانی نداشت…
      چون اودیسه فضایی اون قدر قوی هست که نگرانش نباشم…
      هیچ جای متنم مقایسه نکردم…
      اودیسه فضایی به اندازه کافی خوب هست…اما من هم فن اون نیستم…یه روز ممکنه یه فیلم تو این ژانر و سبک بهتر از این بیاد…مسلما من از اون بیشتر خوشم خواهد اومد تا اودیسه فضایی….

      ————————————

      فقط کمتر و آروم تر بنویسین…سرم درد گرفت به خدا… :۲۴: :D ;)

      ۴ ۰
    4. آواتار sparta sparta گفت:

      اجب cm هایی میدین خدایی خودت حاضری cm خودتو بخونی :۲۴:

      ۱ ۰
    5. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      اول در مورد تئوری: خودت یه زمان به من گفتی اودیسه شاهکاره. من گفتم چه شاهکاریه که خیلی ها نمی فهمن کل فیلم رو و خودت گفتی گور پدر بقیه و اصلا برات مهم نبودن بقیه!
      الان یهو چی شد؟ چرا حرف بقیه مهم شد؟ فکر می کنی چند نفر واقعا آخر اودیسه رو فهمیدن؟ فیلمی که ۱۵ دقیقه ی آخرش یه کلمه دیالوگ هم نداره و فوق العاده سنگین تر از اینتراستلار هست!
      همون طور که بهت گفتم دلیلش چیزی نیست چون ذهنیت! تو ذهنیتت در مورد اینتراستلار از اول صد درصد منفی بود و منفی مونده. به خاطر همین برای این که اثبات کنی فیلم خوبی نیست داری از هر هربه ای می تونی استفاده کنی. در صورتی که همین هربه رو برای فیلم مورد علاقه ی خودت اصلا قبول نداری و برات مهم نیست!
      ——————-
      در مورد تعریف: حرف من اینه: کارگردان و نویسنده تعاریف خودشون رو از این مباحث دارن و داستان رو بر اساس این تعاریف چیده و نوشته اند. این که یه تعریف دیگه ارائه بدیم و بگیم چون فیلم با این تعریف جور نیست پس ایراد داره به نظر من اصلا درست نیست. منظورم این بود
      ——————
      در مورد اون بحث منطق هم کاملا به کارگردان و نویسنده ربط داره! هر کدوم می تونن با توجه به کیفیت پرداخته شدن بهشون طوری باشن که خیلی از اون یکی برتر به نظر برسن. هیچ گونه وابستگی هم به منطق ندارن. هیچ گونه…
      در مورد قسمت بعدش هم جوابش همون قسمت اول این کامنت من هست…
      —————–
      در مورد قسمت بعدی. تفکرت در مورد هدف نویسنده اشتباهه. نویسنده از اول تمام تلاشش رو کرده عشق و علم رو در کنار هم پیش ببره. از اول هدفش بوده اونجا اون دیالوگ رو بگه. تو قسمت توضیح آخر داستان نوشتم دلیلش رو. شاید دیالوگ دیالوگ جذابی نباشه. اما از سر گیر کردن نبوده. هدف از ابتدا همین بوده….
      ————–
      در نهایت در مورد اودیسه هم اشتباه می کنی. به خدا اون قدر که فکر می کنی خوب نیست. اودیسه نسبت به زمان خودش خیلی خیلی بیشتر Show Off ـی از تکنولوژی های مربوط به جلوه های ویژه هست تا این فیلم.
      دقایق خیلی زیاد از سکانس هایی که وجودشون اصلا و ابدا ضروری نیست و فقط به خاطر نشون دادن تکنولوژِی های به کار رفته در فیلم ساخته شدن. و همین باعث کند شدن فوق العاده زیاد روند داستان شده. موسیقی متنش با این که فوق العاده جذابه اما تنها دلیل بلند بودن بیش از حد و ضرب آهنگ خاصش به شکل موسیقی کلاسیک بیدار نگه داشتن مخاطب هست که دقیقا تو همون سکانس هایی شکل میگیره که هدف نشون دادنشون جلوه های ویژه بوده. و ایراد دیگه اش رو هم که بهت گفتم ایرادی که تو به اینتراستلار وارد کردی اما در مورد اودیسه قبولش نداری در صورتی که اودیسه خیلی خیلی بیشتر این مشکل رو داره و اون هم قابل فهم نبودن برای مخاطب عام هست….
      و ایرادات دیگه ای هم که این جا بحث اون فیلم نیست که بخوام بگم. فقط می خوام بهت بگم ذهنیت چقدر میتونه رو نوع نگاه تاثیر بزاره…
      —————————–
      بقیه اش رو هم خوندی یا نه؟

      ۱ ۰
    6. با بخش هایی از توضیحاتت موافقم…میتونه کمک زیادی به دوستان بکنه…
      فقط اون بخشی که گفتی وقتی تویه یک فضای ۳ بعدی اون رو ساختن عملکردشو از دست میده…درباره اون یه مطلبی هست
      تو همون قسمت فیلم تارث دقیقا اشاره میکنه…میگه اون ها از قصد این فضای سه بعدی رو توی واقعیت ۵ بعدیشون ساختن که ما بتونیم درکش کنیم…یعنی درواقع این فضای سه بعدی مثل یه ابزار می مونهمثل یه اهرم که تو فقط بچرخونیش…تا درواقع بتونی بچرخونیش…بقیش با ما…یعنی جوری ساختن که برای یک انسان در این زمان قابل استفاده و ارتباط باشه…فکر نکنم بشه به این قسمت ایرادی وارد کرد

      ۳ ۰
    7. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      حالا اون جا رو بزار کنار
      قسمت مربوط به شخصیت ها رو خوندی یا نه؟
      یه توضیحات و ایراداتی هم اونجا گرفتم…
      بخون هر وقت حوصله کردی نظرت رو بگو!

      ۱ ۰
    8. آواتار reza reza گفت:

      ، نولان فیلم رو برای کسایی که درکشون پایین هست نساخته اون های اینطور فکر میکنند برن فیلم های مثل بی خاصیت ها ببینند بهتره

      ۰ ۰
    9. ببین درباره توضیحاتت درباره شخصیت ها…
      با یک سری از اون ها موافقم با یک سری مخالف
      ببین درسته که میگی که مثلا شخصیت کوپر از مرگ رامیلی ناراحت نمیشه…راستش رو بخوای این یک چیزه طبیعیه…
      یعنی تو اکثر فیلم ها همینه…شخصیت های فرعی از اهمیت زیادی برخوردار نیستن…و نباید هم باشن…برای همین اسمشون فرعیه…اگر زیادی پر رنگ بشن کار خراب میشه…
      می گی که کوپر خم به ابرو نیورد…نولان می خواسته کاری کنه که شخصیتش قابل باور بشه…
      به نظرم داری اینجا اغراق می کنی…تو همه فیلم ها همین بحثه…
      مثلا توی فیلم جاذبه…افراد دیگه ای به غیر از جرج کلونی و ساندار بولاک توی فضا هستن و همشون میمیرن…اما ساندرا بولاک(اسم شخصیتش یادم نیست) به غیر ااز شخصیت جورج کلونی، برای اونای دیگه ابراز ناراحتی نمیکنه…
      اینکه این موضوع رو به این بسط بدیم که از قبل تعیین شده بوده به نظرم اشتباهه…
      اگر نولان رو یه همچین نکته ای فکر میکرد مسلما اکثر شخصیت های فیلمش اینجوری از آب در نمیومد….مخصوصا مان

      ۳ ۰
    10. یه توضیح درباره اون قضیه ی اودیسه
      ببین هر محصول هنری مخاطبی داره.
      یعنی هر محصولی از ابتدا برای مخاطب مشخصی ساخته میشه..گاهی کودکان…گاهی همه سنین…گاهی تنها برای مبتلایان به دیابت و ….
      گفتی که فیلمی که مردم ببینن نفهمن چه فایده ای داره…دقیقا منظورت از مردم چیه؟
      ببین از نظر من اودیسه فضایی مخاطب خاص داره…مسلما کسی که توالت میبینه (همون توآی لایت :lol: ) چیزی نخواهد فهمید…نه از اودیسه نه از اینتر استلار…اما باید قبلول کنیم اینتراستلار برای مخاطبانی به مراتب بیشتر و عام تر از اودیسه ساخته شده…دلیلش هم همون بحث عشق و غیره است…کوبریکی که فیلم EYES WIDE SHUT رو میسازه که سراسر درباره عشق و موضوعات زناشویی و موضوعات دیگه هست، چرا نمیاد تو اودیسه یه همچین مسائلی رو قرار بده؟ چون که می دونه مخاطبی که داره براش اودیسه رو می سازه توی این فیلم دنبال این چیزا نیست…
      برای اون مخاطب این فیلم خسته کننده نیست…همونطور که من نمی دونم چند بار دیدمش…
      حالا بازم مخالف بودی بگو تا بیشتر صحبت کنیم…

      ۳ ۰
    11. آواتار Yamato Yamato گفت:

      سجاد بیش از حد تخصصی عمل کردی، انتظار نداشتم :!: مرسی …

      ۲ ۰
    12. راستی کامنت منو درباره اون قضیه عشق خوندی؟
      زیر اون ابر کامنت مبین…یه کامنت زدم که منظورم از عشق عامه پسندانه چیه…اگه نخوندی بخون حتما….

      ۲ ۰
    13. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      همه ی کامنت هات در پاسخ هر کی داده بودی رو خوندم
      از این که وقت میزاری جواب میدی تشکر
      اما در مورد اودیسه ی کوبریک امیدوارم یه فرصت بشه تا در موردش بیشتر صحبت کنیم
      و اگه بخوایم همون طور که به اینتراستلار نگاه کنیم به اودیسه هم نگاه کنیم ایرادات ریز و درشت زیادی ازش در میاد مخصوصا در زمینه ی شخصیت پردازی.
      در مورد شخصیت پردازی این فیلم هم بیشتر همونجا گفته بودم
      این که شخصیت پردازی آمیلیا و تام مشکل داره کاملا درسته و جزو ایرادات فیلم. اما دیگر افرادی که کشته میشن واقعا بیشتر از اون نیاز ندارن. مثال هایی هم زدی. دقیقا مشابه شون خیلی جاها وجود داره. دلیلشون هم مشابه همین دلیلی هست که تو همین فیلم استفاده شده.
      به طور عمده ایرادات شخصیت پردازی رو فقط میشه به آمیلیا و تام و تا حدودی مورف گرفت…
      اگه میشد بیشتر در مورد اودیسه بحث کرد میشه اینتراستلار رو از خیلی از ایراداتی که گرفتی مبرا کرد!
      شاید با خودت بگی ربطی ندارن و این جوری درست نیست
      ولی پایین آوردن سطح انتظار خودش عمده مشکلات رو حل می کنه…

      ۱ ۰
    14. آواتار Samsara Samsara گفت:

      I AM ALONE
      دوست من برای تمام ایرادهایی که می خوای به اودیسه هم ربط بدی جواب های بسیار محکمی وجود داره.
      من حاضرم در پست دیگری به اودیسه بپردازیم و با همه مخالفان و یا اون هایی که می گن خسته کننده بوده به بحث بشینیم و همه نقاطی که به چشم ضعف نگاه می کنید رو ثابت کنم که نقاط قوت فیلم کوبریک هست.

      ۴ ۰
    15. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      Samsara
      عزیز مایی
      مطمئن باش که اگه مطمئن نبودم اصلا اعلام نمی کردم…
      بحث فقط سر خسته کننده بودن نیست. چیز های بیشتری هم در مورد اون فیلم وجود داره…

      ۰ ۰
    16. آواتار Samsara Samsara گفت:

      مخلصیم… ;)
      به هر حال لباس رزم بر تن، همه جوره آماده حملات ریز و درشت شما هستم. :۲۴:
      اگه علیرضا محمدی عزیز افتخار بده و یک پست هم برای این فیلم تدارک ببینه البته، فکر کنم با پایان کامنت دادن های این پست، به خاطر خستگی شدید نیاز به دو سه هفته استراحت پیدا می کنه. :۱۵: :۲۴:

      ۳ ۰
    17. آواتار Samsara Samsara گفت:

      I AM ALONE
      توضیحاتت در مورد برداشتت از داستان و عشق رو به نسبت قبول دارم، من هم نظرم همین هست.
      در مورد مخاطب سینما هم باهات هم نظر نیستم و نظرم رو زیر کامنت مبین جان نوشتم.

      ۱ ۰
    18. @ سجاد
      خواهش میکنم عزیز…
      حتما همین کا رو خواهیم کرد.
      تلاش می کنم سال دیگه بیشتر به سینمای کلاسیک و فیلم ها اون بپردازیم…به امید اینکه افراد بیشتری به این بحث ها اضافه بشن…

      @ Samsara
      به شما در بحث اودیسه نیاز خواهم داشت… :D

      @ سجاد – مهران – مبین و Samsara (دوست عزیز اسمت را هم بگو)
      اگر وقت و علاقه داشتید می توانید در پست فیلم هفته شرکت کنید…خوشحال خواهم شد…
      فیلمی را که دوست دارید به قلم خودتان معرفی و بررسی کنید…در سایت می گذارم تا همه از آن لذت ببرند

      ۳ ۰
    19. آواتار Samsara Samsara گفت:

      بهزاد هستم علیرضای عزیز. :-)

      ۱ ۰
    20. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      تشکر علی رضا
      اما وقت ندارم فعلا.
      دارم روی یک پیش نمایش کار می کنم شاید بره روی سایت!

      ۰ ۰
    21. @مبین
      منظورم کلی بود…هر وقت که وقتش رو داشتی ;)

      ۰ ۰
  37. آواتار sparta sparta گفت:

    PSYCHO MANTIS @ بیشتر از نویستده نوشتی

    ۰ ۰
  38. آواتار sparta sparta گفت:

    اون اهرام ثلاثه تو مستند Hawking بود

    ۱ ۰
  39. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

    تشکر بابت مطلب.
    اشکالاتی که به فیلم وارد کردید اکثرا بی معنی هستن!
    بغیر از چند مورد با هیچ کدوم موافقم نیستم!
    از ابتدای مقاله شروع می کنم

    شما گفتید سفید چاله و کرم چاله نمی تونن وجود داشته باشن.
    اما انگار یادتون رفته اون کرم چاله ی موجود در فیلم مربوط آینده است :۱۸:
    آینده ای که هیچکسی نمی دونه در اون انسان به کجا میرسه.
    و بهمین راحتی این رو زیر سوال بردید در حالی که به این نکته توجه نکرده بودید!
    آیا شما می تونید انکار کنید در آینده انسان به چیزی دست پیدا نکنه که بخواد سفید چاله یا کرم چاله بسازه؟
    می تونید یا نه؟
    قطعا نمی تونید! چون خبر ندارید!!!
    در نظر بگیرید که منظور از آینده بیست یا پنجاه ساله دیگه نیست! بیشتر از این حرف ها!

    و اما این مورد به کدوم جنبه ی فیلم مربوط میشه؟
    علمی”تخیلی”
    ژانر فیلم! که شما بدون در نظر گرفتنش کار خودتونو کردید و از این منظر به مقاله ی شما اشکال وارده و من نتیجه میگیرم ادامه ی متنتون به درد نمی خوره و وقت تلف کردنه ووو
    :۲۴:
    Just Kidding :24:
    خوم این همه منتظر بحث بودم! :lol:
    البته وقتم واقعا تنگه و مشغول یه مقاله ی دیگه ام.
    از تیروی های فیزیکی که نوشتید بگذریم…
    به بخش اصلی می رسیم.
    البته یک شبه ی دیگه به مقالتون میشه وارد کرد! :۲۴:
    شما گفتید نمی خواید داستان رو لو بدید چون ما می دونیم و بقیه که ندیدن اطلاع ندارن.
    اما دقیقا در بخش فیلمنامه کل داستان رو لو دادید!
    همین تناقص اونقدر بزرگه که می تونه مقاله رو زیر یوال ببره کامل نابود کنه :۲۴:
    انتظار بیشتری می رفت… :lol:
    SO…
    شما تا دیروز می گفتید من کاره ای نیستمو ، نه و فلانو اینا اما الان با مقاله ای کوبنده اومدید قافل گیرمون کردید! :۲۴:
    مگمر از پارادوکسه این کارتون!
    جرا با احساسات مردم بازی می کنید؟ :۲۴:
    از ارزش مقالتون کاسته میشه حلالتم نمی کنم :۲۴:

    در مورد فیلمنامه:( پاراگراف به پاراگراف )
    همونطور که در صنعت گیم اکثر مردم از یک بازی به عنوان شاهکار یاد می کنن و حتی باهاش گریه می کنن در مورد هنر هفتم هم این مورد صادقه!
    کسی که لحساسی باسه براحتی می تونه برای یک فیلم خوب و بد گریه کنه و کسی که به اندازه ی کافی قوی باشه شایوگد فقط یک چیز خیلی خاص بتونه بگریس بندازه.
    این چیزی نیست که بخواید بخاطرش به فیلم ایراد بگیرید!
    اصلا قبول نمی کنم!
    اولا اینکه شما میگید خیلی ها فیلمو نفهمیدن!
    نخیر اصلا اینطور نیست.
    اکثرا فقط و فقط در پانزده بیست دقیقه ی آخر فیلم اون هم بدلیل موضوعات علمی نتونستن کانل ملتفت بشن!
    شما جوری این رو بیان کردید انگار هیج کسی از نیمه به بعد فیلم رو درک نکرده!
    دقیقا من در فروم های ایرانی و خارجی گشتم و باید بگم نسبت به تلقین فیلم راحت تری بود و افراد بیشتری تونستن این رو درک کنن!
    در ادامه شما گفتید اگر مطلبی ساده بشکل پیچیده ارایه بشه ارزش بیشاری میدا می کنه که از نظر بنده واقعا مسخره است!
    دقیقا برعکسش صادقه!
    نمونش فیزیک دبیرستان یا مطالب علمیه دانشگاه!
    کدوم دانش جو یا دانش آموزی ای مطالب سنگین لذت میبره؟
    کلی مفاهیم سنگین هست که اکثرا مثقالی واسشون مهم نیست…تا زمانی که ساده سازی بشن!
    هرچه مطلب ساده ار باشه از ارزش بیشتری برخورداره که شما دقیقا برعکسشو با ارزس می دونید!
    نه نه این اصلا درست نیست.

    فیلم مخاطبش انسان معمولیه!
    پیچیدگی در فیلم با پیجیدگی در قلم فرق داره!
    انسان در فیلم تمایل بیشتری به مسائل میدا پیدا می کنه چون راه ارتباطی( فیلم ) خیلی قوی تره!
    چیزی که در فیلم بیان میشه با تصویر و کارگردانی شدست!
    همونطور که یک منطقه ی سرسبز بدون “تمیز کاری و زیبا بخشی به گیاهان( شکل دادن بهشون )” نمی تونه اون حس خوب و ناب رو در بدن یک فرد معمولی ایجاد کنه!
    من فیزیک رو مطالعه می کنم اما متوجه مفاهیمش نمیشم!( به خودیه خود ) پس برام خسته کننده جلوه می کنه!
    اما اگر همون رو بدن دست نولان و بهم ارایه بده چنان زیبا اون مفهوم رو بهم نشون میده که سربسته به دنبالش میرم!
    چون روش ارتباط رو بلده! میدونه چطور کار گردانی کنه تا افراد خسته نشن!
    یکی از برتری های نولان نسبت به امثال کوبریک و هیچکاک همین مورده!
    فیلم رو هیجانی نشون میده تا خستگی بر ما قلبه میدا نکنه!
    درحالی که اگر یه فرد عادی بدنبال فیلم های کوبریک بره به احتمال زیاد وسط فیلم خوایش نیگیره و آخر هم با چندتا دشنام کل کارگردان رو زیر سوال می بره.
    که این ایراد بزرگیه.
    شما میگید فیلم نامه تکلیفش با خودش مشخص نیست.
    من میگم هست خیلی خوب هم مشخصه!
    فیلم داره علاوه بر ژانر اصلی خودش یعنی علمی تخیلی احساسات هم واردش می کنه.چیزی که در فیلم های نولان نو محسوب میشه( اولین باره که نولان بیشتر از همیشه به این مورد توجه می کنه. )
    لازم نیست حتما ژانر شناسی بلد باشی!
    خیلی راحت میسه حرفاتون رو زیر سوال برد.
    جالبه!
    شما به قول معروف کلا یه یوراخ ایجاد کردی تا کل آب لیوان بریزه و بعد که دیدی خالی شده به کل فیلم اشکال وارد کردی!
    شما اشاره به دیالوگ های خنده دار کردی.
    سوال ازتون می کنم
    می دونید عشق چیه؟
    می دونید چیه؟ برچه اساسه؟ چکار می تونه بکنه؟
    تا حالا عشق رو تجربه کردید که اینقدر راحت زیر سوالش می برید؟
    تاحالا فکر کردید احساسات بشری چقدر می تونه قدرتمند باشه که باعث تغییر یک دانشمند مهم یا به اصطلاح “بهترین” بشه؟
    شما خیلی راحت به دیالوگ هایی که مربوط به عشقه خنده دار میگید!
    درحالی که کاملا مشخصه فیلم رو از این جبهه درک نکردید.
    همونطور که گفتم مثل بقیه ی آثار….آره!
    عشق رو مثل بقیه ی فیلم ها درش دیدید!
    یا شاید هم نمی تونید قبول کنید که نولان کارگرداح بهتری نسبت به امثال هیچکاک و کوبریکه؟ :۱۸:
    نمی تونید با این حقیقت رو برو بشید.
    فیلم داره میگه عشق انسان چقدر می تونه عمیق باشه که حتی به خود خواهی منجر بشه!
    و شما بلافاصله بخاطر دیدتون شبهه اس مسخره به نام “مهم نپنداشتن زمین و انسان ها” به فیلم وارد کردید!
    خود من!
    اگر عاشق یکنفر بشم می دونیم حاضرم هرکاری انجام بدم!
    تا دوباره بدستش بیارم! حتی “دروغ” بگم و احساس خودم رو نسبت به نابودیه جهان برتر بدونم!( تلمیح :۲۴: )
    شما عشق رو درک نکردید و بهش ایراد وارد می کنید!
    هه…اینه که خنده داره…

    و اما در مورد اون پرفسور و تغییراتش!( که البته جوابتون رو دادم اما غیر مستقیم )
    اگر بخوام راجبش بحث کنم خیلی شبیه حرف های رفیقم سجاد میشه و چون قبل از شما راجب فیلم بحث کردم ترجیح میدم حرف های خودش رو بشنوید( که یکجورایی حرف های خودمم هست اما کاملتر.کلا در مورد شخصیت های جانبیه).

    اما کجا با شما موافقم!
    یک صحنه ی پایانی دیدار دختر و پدر که بشخصه انتظار بیشتری داشتم!
    و دو اون ایراد حرفه ای و زیبایی که به سفینه گرفتید!( عالی بود! :۲۴: )
    در کل اصلا با حرفاتون موافق نبودم.
    اگر غلط املائی مشاهده کردید عذر خواهی می کنم!
    اما هنوز حرفام تموم نشده…

    ۱۶ ۰
    1. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      زیاد شد :11:

      ۷ ۰
    2. ماشالله . طومار نوشتی

      ۴ ۰
    3. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      یک مورد دیگه!
      شما در صحنه یمکالمه ی کوپر و برند یک قطعه رو برداشتید و اون رو نقد کردید!
      از کی تا حالا فیلمنامه رو اینطور نقد می کنن؟ :۲۳: :۲۳: :۲۳:
      دقیقا عین کسانی به فیلم ایراد گرفتید که قرآن رو نقد می کنن!
      قسمتی از کتاب رو زیر سوال میبرن در حالی که کتاب دارای جریانه و باید کامل خوانده بشه!
      ———-
      سره خودمم درد گرفت:/

      ۶ ۰
    4. آواتار H.Sabour H.Sabour گفت:

      در کل دیگه بحثی فک نکنم بمونه با این کامنت …تکبیر :۲۴:

      ۵ ۰
    5. خب…خواهشا کوتاه کوتاه نظر بدید که خوندنش و جواب دادنش راحت تر باشه..از این جهت که آدم موشوعات مختلف رو ممکنه برای جواب دادن فراموش کنه…
      بریم سراغ بحث…
      این فسمت اول نظر شما:
      و اما این مورد به کدوم جنبه ی فیلم مربوط میشه؟
      علمی”تخیلی”
      ژانر فیلم! که شما بدون در نظر گرفتنش کار خودتونو کردید و از این منظر به مقاله ی شما اشکال وارده
      ———————————————
      اگر بیشتر توجه میکردید این بخش رو در مقاله می دیدی که کاملا جواب شما است
      “اینها مشکلاتی در زمینه تئوری های علمی فیلم است. حتی اگر بخواهیم بگوییم چون ژانر فیلم علمی تخلیلی است، می تواند این چیز ها در آن وجود داشته باشد، لازم بود تا منطق بهتری نسبت به اینکه دیگران ساخته اند برای ما آورده شود.”
      بریم سراغ ادامه
      ———————————————-
      این قسمت دیگه ای از نظر شما است:
      شما گفتید نمی خواید داستان رو لو بدید چون ما می دونیم و بقیه که ندیدن اطلاع ندارن.
      اما دقیقا در بخش فیلمنامه کل داستان رو لو دادید!
      اما باز هم در متن بنده جواب شما را داده ام:
      به نظرم آوردن تمام داستان در این جا کار جالبی نخواهد بود. از آن جهت که کسانی که فیلم را دیده اند داستان را می دانند و افرادی که هنوز ندیده اند، جذابیت داستان برایشان از بین خواهد رفت.
      گفتم کار جالبی نیست…کلا در هیچ مطلبی هیچوقت تمام داستان یک فیلم و یا یک بازی آورده نمی شود مگر آن که آن مطلب از قصد بخواهد تنها داستان را روایت کند…
      همچنین در اسپویل آلرت هم گفته ام از این پاراگراف به بعد مطلب حاوی اسپویل است
      ——————————————————————————
      اون قسمت کاره این نیستم رو نفهمیدم… :۲۴: خب پی بگم؟ بگم من تهشم و کاره ایم و اینها؟؟ :۲۳:
      ————————————————————————————–
      ادامه بدیم….
      گفتید که اکثر مردم فهمیدن…من اینطور فکر نمیکنم…اگر اینطور است چرا اکثر افراد می گویند برای فهمیدن فیلم آن را چند بار دیده ام؟ در ضمن در اکثر گروه های سینمایی که در جا های مختلف عضو هستم درباره کرم چاله، نسبیت و غیره سوال بود و نفهمیده بودند…اصلا در اصل من برای همین بخش تئوری ها را آوردم….
      ادامه بدیم…
      ————————————————————————————-
      بخشی از نظر شما:
      نمونش فیزیک دبیرستان یا مطالب علمیه دانشگاه!
      کدوم دانش جو یا دانش آموزی ای مطالب سنگین لذت میبره؟
      کلی مفاهیم سنگین هست که اکثرا مثقالی واسشون مهم نیست…تا زمانی که ساده سازی بشن!
      هرچه مطلب ساده ار باشه از ارزش بیشتری برخورداره که شما دقیقا برعکسشو با ارزس می دونید!
      و اما جواب بنده:
      این نظر شخصی شما است…البته حق با شما هم هست…اکثر مردم علاقه ای به مفاهیم سنگین ندارند (در هر زمینه چه فلسفه چه علوم نظری و غیره) اما آیا شما با نظر همین مردم در همه جا موافق هستید؟ مردمی که علاقه ای به فکر درباره مسائل بنیادین ندارند…مردمی که فیلمی مانند اونجرز را به فیلم های بدنه اصلی ترجیح می دهند…مردمی که هر سال یک خروار اساسینز کرید می خرند…آیا ملاک ما این هایند؟ اگر جواب شما آری است پس باید اینطور بگویم…حق با شما است…شاید اینتراستلار فیلمی فوق العاده برای اونجرز دوستان باشد….
      ————-
      ادامه بحث
      ————-
      نظر شما:
      کی از برتری های نولان نسبت به امثال کوبریک و هیچکاک همین مورده!
      فیلم رو هیجانی نشون میده تا خستگی بر ما قلبه میدا نکنه!
      ببینید در هیچ جای متن نخواستم مقایسه ای بکنم…به خط قرمز های من نزدیک نشو :۲۴: :۲۴: (شوخی)
      اما اگر بخواهید براتون بحثش رو باز میکنم….اما به نظرم این ها اصلا قابل مقایسه نیستند…خواستی بحث میکنیم دربارش…
      ———
      ادامه
      ——–
      نظر شما…اینجا جذاب میشه بحث
      فیلم داره علاوه بر ژانر اصلی خودش یعنی علمی تخیلی احساسات هم واردش می کنه.چیزی که در فیلم های نولان نو محسوب میشه( اولین باره که نولان بیشتر از همیشه به این مورد توجه می کنه. )
      لازم نیست حتما ژانر شناسی بلد باشی!
      خب…
      جواب شما رو با نظر یکی دیگر از عاشقان نولان می دهم…
      کامنت کاربری با نام masterELYAR را که چند تا بالاتر نوشته را بخوانید…بخشی از آن را می نویسم:
      این یعنی فیلم در ژانر درام است و در بستر علمی-تخیلی روایت میشود.
      شما گفتید ژانر علمی تخیلی است….اما نظر ایشان درام است…
      حالا من در متن چه گفته ام:
      یلمنامه تکلیفش با خودش مشخص نیست. این جمله را با دلیل می گویم. با یک سوال ساده اما بنیادین شروع میکنم. آیا شما درگیر یک فیلم درام عاشقانه بوده اید یا یک فیلم علمی تخیلی؟ نمی دانم در مبحث ژانر شناسی تجربه ای دارید یا خیر اما به واقع بنده نتوانستم. به این دلیل که فیلم مدام از شاخه ای به شاخه دیگر می پرد و شما نمی دانید که واقعا در حال دیدن چه فیلمی هستید.
      هر چند که از نظر خود بنده ژانر فیلم علمی تخیلی است…اما همانطور که می دانی بخاطر ضعف فیلمنامه و اضافه کردن عشق و عانصر عامه پسند، افراد نمی توانند به درستی ژانر را تشخیص بدهند
      ————————————————-
      اون بحث عشق و این ها رو بیخیال شو….اولا که نظر شخصیته….(عاشقی حتما :lol: )
      دوما که حالا عشق هر چی دلیل نمیشه اون دیالوگ های مسخره رو بیاریم…اینکه بخوای با عشق یک خط زمانی رو پیدا کنی… :lol: :lol: :lol:

      ۵ ۰
    6. جواب اون یک مورد دیگه…
      منظورم اینه که در فیلم چنین دیالوگ هایی دیده میشه…
      ببخشید مثلا در ادامه چی میگن؟
      کوپر می پرسه تو داری برا چی میگی بریم اون سیاره
      برند میگه که چون کسی که دوستش دارم اونجاست…
      خب این یعنی چی؟ می خواد کل نسل انسان رو به خاطر معشوقش به خطر بندازه؟
      این مسئله نه سوتیه و نه اشتباه نویسنده…کاملا از کاری میکرده مطلع بوده..این دیالوگ بذریه که نویسنده کاشه تا در انتهای فیلم از اون بهره ببره….
      برای چی بهره ببره؟
      چون می خواد فیلمش از اون ادا های عاشقانه مردم پسند داشته باشه…
      مثل جمله های دیگه…می خوام دنیا رو نجات بدم…
      مثل اون فداکاری ها و از جان گذشتگی های کلیشه ای….

      ۱ ۰
    7. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

      کلا شما دوست داری اینکارو مثل اینکه…یه قسمت از یه مطلب رو زوم کنی…حالا که داری نقل قول میکنی کامل بگو که این.بنده خدا هم گیج.نشه
      البته با کسی که به “عشق” میگه عامه پسندانه من از ریشه مشکل دارم…یعنی نویسنده ی عزیز مفهوم عشق در چنین فیلمی رو با امثال سری گرگ و میش یکی دونسته

      ۱ ۰
    8. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

      برادر گلم آقای نویسنده عزیز…کلی برند در مورد فلسفه ی عشق میگه اولش اینکه چطوری عشق به هیچ زمان و مکانی تعلق نداره بعد شما پاتو توی یه کفش کردی هی میگی فقط گفته به خاطر عشق

      ۱ ۰
    9. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      این چیزی که من نوشتم مقدمه ای بود تا سجاد بیاد و ماشه رو بکشه.
      پایین ادامه ی بحث رو میریم.

      ۱ ۰
    10. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      البته بگم جواب همین حرفایی که میگی باز هم داخل متنم دادم.
      اون قسماتشما نمیخواستید داستان رو لو بدید ….. و القصه تیکه بود :۲۴:
      جواب دو سه پاراگراف اول رو سجاد داده که خیلی کامل هم هست.
      و اینکه من خودم به اون متن مشکل وارد کردم بعد میای خود اون متن رو دوباره واسم میاری؟ :۲۴:
      و اینکه کلا نگاهتون نسبت به عشق متفاوته…

      ۰ ۰
    11. آواتار I AM ALONE I AM ALONE گفت:

      اول این که مبین جان عزیز من مگه داریم می جنگیم؟!
      ماشه چیه برادر؟ :۲۵:
      در کنار این همون طور که گفتم نمیشه کسی که تعریف خودش رو از یه مبحث مبهم داره ایراد گرفت!
      این حرکت کاملا قرون وسطایی به حساب میاد!

      ۱ ۰
    12. خستم…میفهمی خسته…
      من به فلسفه عشق به عنوان یک مسئله عام نگاه نمیکنم…
      میگم توی این فیلم عشق به طور عامه پسندانه اشاره شده…
      از این دیالوگ های ضعیفی که مردم دوستش دارن…
      وگرنه خیلی از فیلم ها با تم عشق هست که جزء فیلم های محبوب منه…اما توی اون ها اینجوری نیست که اینجوری با این دیالوگ ها عشق رو تعریف کنه یا خط زمانی خاصی رو پیدا کنه…
      اینجوریه که به فلسفه عشق میپردازه…یک نگاه عمیق…وگرنه بله…به نظر من این عشق در سطح فیلم هایی مثل گرگ و میش بود…

      ۱ ۰
    13. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      اوکی :۲۴:

      ۰ ۰
    14. آواتار M__B__G M__B__G گفت:

      @PSYCHO MANTIS
      ________________ .
      حال کردم با کامنتتون…ایول…

      ۱ ۰
    15. آواتار Samsara Samsara گفت:

      PSYCHO MANTIS
      ” پیچیده گویی کامل ترین شکل بیان است. هیچ کس، حتی تماشاگران دلشان نمی خواهد که همه چیز راحت گفته و تمام شود. ”
      استنلی کوبریک

      ۲ ۱
    16. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      “تماشای فیلم کلاس درس نیست بلکه برعکس آن است!
      هرجقدر بیان پیچیدگی ها در زندگی خسته کننده و ملال آور است در فیلم ها بدلیل کارگردانی درست و ارایه ی آن در داستانی جذاب هیجان انگیز است.
      پیچیدگی تنها در فیلم هاست که لذت دارد.
      تنها برای مردم عادی…”
      Psycho Mantis :24:

      اصلا با جناب کوبریک موافق نیستم :۱۸:
      شما برای مردم فیلم می سازی یا محقق؟!

      ۱ ۰
    17. آواتار Samsara Samsara گفت:

      PSYCHO MANTIS
      ” فیلم مخاطبش انسان معمولیه! ”

      دوست من به نظر بنده نظر شما محترم ولی نمی تونه درست باشه،
      چون فیلم بخشی از هنر هست، هنر بخشی از زندگیست، این بخش از زندگی برای همه وجود ندارد، چرا که هنر توسط همه درک نمی شود، هنر از آگاهی سرچشمه می گیرد، آگاهی فراتر از من و ما و جامعه و حتی دنیا، از طرفی آگاهی دربرگیرنده همه جامعه نیست، چرا که ما اکنون در آرمان شهر زندگی نمی کنیم، پس هنرمند فردی آگاه هست و اثرش را افرادی دارای آگاهی درک می کنن، اگر امروز دنیا هنری توسط همه ( انسان های معمولی ) درک شود پس هنر نیست، شک نکنید.
      حالا مخاطب فیلم به نظرتان انسان های معمولی هستن و باید باشن و فیلم باید قابل درک برای آن ها باشد، یا انسان های معمولی باید به خودشان تکانی دهند و به دنبال درک و شناخت هنر بروند؟!!!
      آیا ارزش دارد یک هنرمند تلاش کند اثرش برای انسان های معمولی که می خواهند معمولی بمانند قابل فهم شود؟!!!

      ۱ ۰
    18. آواتار Samsara Samsara گفت:

      PSYCHO MANTIS
      من کلا دلم می خواد باهات بحث کنم، شما هستی و چند نفر دیگه، یعنی آدم کیف می کنه. :۲۴: :۱۵:

      ۰ ۰
    19. آواتار Samsara Samsara گفت:

      PSYCHO MANTIS
      ” شما برای مردم فیلم می سازی یا محقق؟! ”
      گزینه سوم:
      برای شیفتگان هنر.

      ۱ ۰
    20. آواتار Samsara Samsara گفت:

      PSYCHO MANTIS
      “…میدونه چطور کار گردانی کنه تا افراد خسته نشن!
      یکی از برتری های نولان نسبت به امثال کوبریک و هیچکاک همین مورده! ”

      آیا کوبریک و هیچکاک و تارکوفسکی همه رو خسته می کردند یا عده ای رو؟!!!
      دوست من این که برتری نیست، این تفاوت در دیدگاهشون نسبت به هنر و شیوه بیان اون رو نشون میده.
      یکی به هنر بیشتر از منظر تجاری نگاه می کند و یکی به هنر به معنای واقعی می اندیشد.

      ۲ ۰
    21. آواتار Samsara Samsara گفت:

      شماها علیرضا رو داغون کردین، کیه که به عشق باور نداشته باشه و اون رو بی ارزش بدونه. ;)
      می گه مثلا شما پای آثار “وونگ کار وای” بشینین، از عشق به معنای واقعی صحبت می کنه و فقط در سطح نمی مونه بلکه شما رو به عمق مسئله ای چون عشق فرو می بره و به تفکر وادار می کنه.
      آرزومه ساعت ها درباره فیلم های “وونگ کار وای” حرف بزنم. :۱۵:

      ۱ ۰
    22. آواتار Samsara Samsara گفت:

      “تماشای فیلم کلاس درس نیست بلکه برعکس آن است!
      هرجقدر بیان پیچیدگی ها در زندگی خسته کننده و ملال آور است در فیلم ها بدلیل کارگردانی درست و ارایه ی آن در داستانی جذاب هیجان انگیز است.
      پیچیدگی تنها در فیلم هاست که لذت دارد.
      تنها برای مردم عادی…”
      Psycho Mantis :24:

      کوبریک که استاد ماست، باشه شما هم چشم مایی، استاد مایی، این کامنت رو یادم میمونه. ;)

      ۰ ۰
    23. @Samsara و PSYCHO MANTIS
      ———————————————————-
      در ابتدا بحث درباره عشق…
      چون بحثش وسط اومد میگم….
      کلا از نوع نگاه سینمای غرب به مسئله عشق خوشم نمیاد…اصولا عشق ها با حقارت، صورت گرایی عشق، رویایی نشان دادن اما در عین سطحی نشان دادن عشق و ….
      این نوع نگاه سینمای غرب به مسئله عشق هستش…
      البته بعید هم نیست…وقتی روشنفکران جامعه غربی، عشق و کلا خیلی دیگه از اصول را تا حد مسائل جنسی پایین می آورند انتظار دیگه ای هم نمیره…
      منظورم فروید است که در نظریه عام خود به این اشاره می کند که تمام مشکلات که انسان با آن دست و پنجه نرم می کند ناشی از فشار جنسی است و با همین منطق تمام محدودیت ها را بر می دارد…فکر می کنم از اینجاست که معنای عشق تغییر میکند…
      بگذریم…بحث چیز دیگری است….
      در کل با دیدگاه Samsara عزیز موافقم…
      من از بعد عشق در سینمای شرقی بیشتر لذت می برم…هر چند گاهی هم استثنا وجود دارد…برای مثلا در چند فیلم از امریکای مرکزی…فرانسه…بلژیک و لهستان…مخصوصا آثار کیشلوفسکی بزرگ
      ———————————————————————————————–
      اما برسیم به بحث فیلم…
      درباره آن بحث پیچیدگی و غیره…
      می دانید نظر من این است…بعضی فیلم ها حکم موسیقی پاپ را دارند…(در اینجا منظور وضع حال پاپ است)
      پیچیدگی ندارند…هنری هم ندارند…لازم نیست گوش کنید…فقط باید بشنوید و از کنارش رد شوید…تفکر در این آثار معنایی ندارد چون در بطن اثر جایی برای تفکر نیست….کسی که شبانه روز خودش را به موسیقی پاپ عادت داده، کلاسیک برایش خسته کننده است، راک اذیتش میکند، امبینت برای او نا فهموم است و ….
      اما آیا ارزش کار های بالا پایین آمده؟
      من نظرم این است…بگذارید آن کسی که پاپ می بیند، پاپ گوش می دهد و پاپ می خواند خوش باشد. (بد برداشت نکنید…اینتراستلار پاپ نیست…اما بعضی از جنبه های پوپولاریسم را در خود دارد)
      اینگونه افراد حوصله این را ندارند که درباره چیزی فکر کنند….
      دوست دارند کارگردان همه چیز را به آن ها نشان بدهد….ریز به ریز…اگر در انتهای فیلم سوالی در ذهنشان بماند اذیتشان خواهد کرد….این ها دوست دارند صدای پف فیل خوردنشان را در سالن سینما همه بشنوند….
      اما کسی که دنبال کانسپت و هنر واقعی است پس چه؟
      آیا او باید مجبور باشد صدای پف فیل خوردن دیگران را در سالن سینما و پای آن فیلم ها بشنود؟
      نخیر…
      خوشبختانه کارگردانانی هستند و بوده اند که به فکر این افراد بوده اند…
      من در این مدت مبین را شناخته ام…به دسته دوم تعلق دارد…
      فکر میکنم با این تعریف از پیچیدگی به نتیجه درست رسیده باشی….

      ۱ ۰
    24. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      بهزاد@
      خودم گفتم دیگه :۲۳:
      فیلم باید پیچیده باشه.
      من فک کنم منظور جناب کوبریک رو اشتباه برداشت کردم.
      اگر ایشون فقط راجب فیلم صحبت می کنن که بله درست میگن.
      اما اگر منظورشون در تمام چیز هاست که نه اصلا قبول ندارم و هیچوقتم نظرم تغییر نمی کنه.
      اما خودت بهم بگو
      اودیسه های فضایی برای مردم ساخته شده بود؟ واقعا اینطور فکر می کنی؟
      و حالا اثر نولان رو ببین!
      این فیلم برای مردم معمولی ساخته شده.
      برای فردی که سرگرمی رو در فیلم جستجو می کنه و اون رو اصلی ترین دلیل وقت گذاشتن واسش می دونه!
      کاملا حرفی کا دارم میزنم مشخصه!
      شما هر دو فیلم رو جلوی یکی فامیلاتون بزار که از خدا بیخبر باشه.
      ببین کدوم رو بیشتر می پسنده! از کدوم خسته میشه! کدوم جذاب تره!
      البته بهش بگو کاری به کیفیت نداشته باشه فقط چیزی که داریم راجبش حرف میزنیم! :lol:
      این نشون میده نولان مردمی کار می کنه.
      بله سینما جزیی از هنره.
      و مردم هم باید بوسیله ی این هنر به آموخته هاشون اضافه بشه.
      و با دیدن فیلمی مثل اینتراستلار خیلی بدنبال نظریه ی نسبیت و تیوری ها و غیره میرنو حتی ممکنه خیلی ها دیدشون عوض بشه.
      اما کسی که میره اثر کوبریک رو ببینه بدتر! شاید کارگردان رو رسما قیچی کنه!
      اصلا منظورم افراد آگاه و متخصص نیست.
      نولان یک برتری خیلی بزرگ نسبت به کوبریک داره:
      افسار مردم در دستاشه!
      حالا شما میگی فیلم باید اونقدر پیچیده و پر از اطلاعات مختلف باشه تا فرد بفکر فرو بره و درواز های جدیدی در ذهنش باز کنه!
      خب من میگم شما برو ینگاه به فروش فیلم ها بنداز!
      فک کنم بفهمی مردم دنبال چی هستن :۱۸:
      ———–
      شیفتگان هنر….تقریبا همین محققی که من گفتم جز این دسته است.
      در باره نمیتونم حرفی بزنم چون هم اثر منفی داره و هم مثبت.
      البته یه کارگردان باید بتونه هر دو دسته رو جذب کنه.
      اون موقع است که هنر کارگردان معلوم میشه!
      پس من خط اولم رو تغییر میدم :۱۸:
      شیفتگان هنر جزو محققان هستن!
      ———-
      خیر
      نولان هر دو رو هدف قرار داده.
      و خودت داری نتیجه اش رو میبینی ;)
      ———-
      اون حرف هم که… :۲۴:
      آخه شما اونجوری نقل کردی منم گفتم اینجوری نقل کنم! :۲۴: :lol:
      وگرنه به همون شیوه ی معمولی می نوشتم! :۲۴:
      ———–
      دقیقا علی رضا!
      من خودم دنبال پیچیدگی در فیلمم!چون فیلم باعث تعامل میشه.
      اگر این تعامل صورت بگیره می تونه تفکرات انسان رو تغییر بده.
      اما اینجا من خودم رو مد نظر قرار ندادم.
      از نگاه مردم و چیزی که داریم میبینیم نظرمو گفتم!
      چیزی که آمار ها دارن می گن!
      چیزی که نولان داره تغییرش میده!
      نولان هم پیچیدگی رو نشون میده هم چیزی که مردم میخوان!
      در واقع
      اگر کوبریک و امثال اون پیچیدگی رو مستقیم در فیلم بنمایش می ذارن و بعد مردم روواردش می کنن
      نولا ابتدا مردم رو راهنمایی می کنه بعد پیچیدگی رو واسشون نمایش میده!
      و این باعث جذاب شدن موضوع میشه.
      شرمنده دیگه بیشتر از این نمی تونم بحث کنم.

      ۰ ۰
    25. آواتار ahmadpop4 ahmadpop4 گفت:

      مبین جان و علیرضا جان در ضمن بحث شما یه سری چیزا گفتم منتها کامنتم غیبه! نیست اصلا! ولی بحث خیلی خوبی رو انجام دادید

      ۰ ۰
  40. آواتار kamyab kamyab گفت:

    تشکر فراوان از نویسنده عزیز
    خیلی بهتر بود یک مقاله دیگر هم در کنار این مقاله آورده میشد اما به جایی اینکه بیشتر به توضیح ضعف های فیلم میپرداخت در عوض بیشتر درباره نکات مثبت فیلم صحبت میکرد که خواننده با هر دو دید وارد بحث میشد ، باز هم تشکر میکنم به خاطر مقاله
    *****اسپویل******
    ****************
    در گفت گوی میان کوپر و دکتر برند بر سر انتخاب رفتن به سیاره دکتر مان یا دکتر ادموند درسته که دلیل انتخاب برند عشقه اما خوبه که به توضیحات بعدش هم دقت کنیم . اگر صرفا دلیل این گفت و گو پر کردن لحظه های تشکیل دهنده فیلم باشه بله میتونیم بگیم خنده دار یا گریه آور است اما قطعا علت این نبوده است .
    سوالی که ذهنم رو بسیار مشغول کرده اینه که اگر کوپر نظر دکتر برند رو برای رفتن به سیاره دکتر ادموند قبول میکرد آیا باز هم در میوتنست در فضای پنج بعدی قرار بیگره و پیام رو به دخترش ارسال کنه ؟
    در صحنه آخر فیلم هم خود مورف گفت برو دنبال برند و خودشم آخرین لحظات زندگی اش رو داشت تجربه میکرد……اتفاقا کارگردان برای اینکه چنین نگرشی در مخاطب ایجاد نشه مورف رو در صحنه پایانی بر تخت بیمارستان خوابانده بود وگرنه میتونست به حالت خیلی سر حال و سر زنده اون رو به مخاطب نشون بده .

    ۵ ۰
    1. ممنون از شما
      در متن مقاله هم گفتم…
      به غیر از فیلمنامه اکثر بخش های فیلم کیفیتی قابل قبول دارد اما آیا چیزی غیر از این انتظار می رود؟
      وقتی شما بهترین بازیگران، بهترین تیم، بهترین جلوه های ویژه، بهترین آهنگ ساز، بهترین دوربین های تصویر برداری و … را دارید، انتظاری غیر از این نمی رود که فیلم در آن زمینه ها خوب باشد. در واقع اگر خوب نبود جای تعجب داشت…
      در رابطه با صحنه ی آخر
      اسپویل
      بحث بر سر این است… با توجه به عشق و علاقه کوپر به دخترش، غیر منطقی است که حاضر نباشد مدت زمان بیشتری پیش او باشد و به این سرعت و به راحتی او را ترک….در واقع به حتم نظرم این است که نویسنده و کارگردان برای ساخت پایانی عامه پسند تر این کار را کرده اند…

      ۲ ۰
    2. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

      متاسفانه نویسنده با انتخاب یک لحظه از یک سکانس طولانی اون رو زیر سوال برده…من دوست دارم از نویسنده بپرسم که با کجای توصیف دکتر برند از عشق مشکل دارن که به نظرشون مسخره بوده این دلیل…در ضمن نولان توی اون صحنه میخواسته ابتدا نشون بده کوپ انسانی منطق گراست و برند احساسی ولی بعد از برملا شدن نقشه های پدر برند این کوپ هست که تصمیمات احساسی میگیره وجای برند قرار میگیره

      ۴ ۰
  41. آواتار Amir.M Amir.M گفت:

    ممنون خوب نوشتی (این متن ممکنه دارای مقداری اسپویل باشه)
    بله بعضی جاها بعضی دیالوگ های خیلی نخ نما شده بودند مثه همین “عشق…” ـی که تو هر فیلمی یکی دوبار به زور تو فیلم چپونده میشه
    اما یکی از دلایل ضعف این فیلمو من بسته بودن مبحث و اینکه دست نویسنده رو برای داستان باز نمی ذاشت می دونم . تو فیلم های قبلی نولان ما با فضا هایی مواجه بودیم که نویسنده می تونست اونو مثله موم تغییر بده و دامنه ی نظریه پردازی هاش خیلی زیاد بود اما این بحث سیاه چاله ها تغریبا بحثی هست که فیزیک دان ها و داشمند ها در موردش اتفاق نظر دارن و این توانایی رو نمی ده که نویسنده بتونه روش مانور بده به همین دلیل ممکنه یک سری اتفاقات ناهنجار (مثل چیز هایی که توی متن بهش اشاره کردین) بیوفته
    در مورد اینکه گفتین شخصیت پسر در فیلم اضافه هست رو من مخالفم . ممکنه توی فیلم نسبت به مورف کمتر پرداخته شده باشه اما برای من در تاثیر برانگیز ترین صحنه قرار داشت و باید بگم اگه مورف به جای اون قرار می گرفت ممکن بود چنین اتفاقی نمی افتاد (صحنه ی دیدن خاطرات ۲۳ ساله گذشته)
    موسیقی هم هر چند این لفظی رو که به کار بردیم رو نفهمیدم (همینظور توضیحش رو) اما به جرئت می گم بیش از نیمی از تاثیر گذاری فیلم بر دوش موسیقی بود مثله همین صحنه ای که در بالا یاد کردم و صحنه ای ک کوپر وارد بعد چهارم میشه

    ۲ ۰
    1. درباره بخش اول نظرت…
      بستگی داره که ژانر فیلمت چی باشه…
      اتفاقا همین موضوعات مثل فضا، زمان، سیاه چاله و غیره چون هنوز ناشناخته هستن، می تونن باعث بشن که خلاقیتت رو به خوبی توشون نشون بدی…اگر ژانر فیلمت علمی تخیلی باشه…تو این مضوعات به راحتی میتونی محدوده تخیلت رو فراتر از حد معمول بکنی…البته تخیلی که منطقی به نظر برسه…
      درباره بخش دوم، اون نظر شخصی است…اما من از این باب گفتم که وجود این شخصیت تاثیری در فیلم نداشت…البته نظر شما کاملا محترم است…
      و درباره بخش آخر…موسیقی این اثر را به شخصه بسیار دوست دارم و همیشه گوش می دهم….اما به نظرم مثل اکثر کار های نولان موسیقی به صورت افراطی در فیلم پخش میشه…یعنی اکثر زمان فیلم موسیقی پخش میشه…چرا که فیلم و کارگردان برای انتقال احساسات به شدت به موسیقی تکیه کرده اند…البته این می تواند نظر شخصی باشد برای هر کس اما باز هم از نظر سینمایی، این نوع تکیه کردن و استفاده شدید از موسیقی در طول فیلم جالب نیست.
      در هر حال کسی منکر زیبا بودن موسیقی متن این فیلم نیست…

      ۴ ۰
    2. آواتار Amir.M Amir.M گفت:

      در مورد اینکه گفتین موسیقی افراتی قرار گرفته شده . اینم تا حدی قبول دارم بیشتر دوست داشتم تو صحنه هایی که توی فضا (خارج از سفینه) هستند سکوت مطلق باشه تا موسیقی (کلا سکوت توی این صحنه ها حس حال عجیبی رو برای مخاطب ایجاد می کنه ) که این مورد نولان بعضی موقع ها اینکار رو انجام داده

      ۰ ۰
  42. آواتار sparta sparta گفت:

    من تو یک مستند دیدم که توش گفته بودن اگه کنار اهرام ثلاثه به ایستید زمان شما کند تر میگزره

    ۱ ۰
  43. آواتار Sinasuperman Sinasuperman گفت:

    دوست عزیز نویسنده اطلاعات شما در ضمینه فیزیک پیش پا افتاده و البته غلط است، وقتی دانش یک مسئله رو ندارید دست به قلم نشید .

    ۱۵ ۰
    1. دوست عزیز نظر دهنده…
      اطلاعات پروفایل شما باعث میشه که لازم نباشه من جواب شما رو بدم…
      همینطور ایمیل قشنگتون…
      در ضمن…اگر غلطی وجود داره بگید…نه اینکه الکی جو سازی کنید…اول می خواستم کامنت شما رو پاک کنم ولی دیدم ممکنه دوستان دچار سوء تفاهم بشن…

      ۹ ۱
    2. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      اولا با علی رضا اینطور حرف نزن!
      شما اگه خیلی اطلاعات دارید خودتون دست به قلم بشید!
      اگر حرفی داری مثل یک انسان بنویس و ارسال کن!

      ۶ ۱
  44. آواتار mohammad hamed mohammad hamed گفت:

    با تشکر از نویسنده محترم
    ——————————————
    این فیلم مرزی بود میان علم و احساسات عمیق انسانی که در چارچوب یک داستان آخرالزمانی به تصویر کشیده شده بود . فیلم نولان به خوبی شکوه یک اثر بلاک باستری را یادآوری می کنه و ما رو مجبور به ایستادن و تشویق می کند. احتمالاً سالها طول خواهد میکشه که اثری با کیفیتِ فیلم جدید نولان بتواند این چنین داستان پیچیده ای را در قالب مفاهیم انسانی با ساده ترین زبان ممکن روایت کنه.
    دوستان من اگه اغراق نکنم تمامی فیلمهای شخاص و بزرگ سیمای تاریخ رو دیدم و با بالاترین کیفیت موجود دارم از جمله ۲۵۰ فیلم برتر ، درسته فیلمهای بسیار بزرگ دیگه ای هم هست ولی این فیلم زیباترین تجربه سینمایی منو رو رغم زد
    این فیلم رو به هیچ عنوان از دست ندین چون بهترین فیلم تاریخ رو از دست دادین
    ممنون دوستان گلم

    ۴ ۰
  45. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

    نولان در طول ساخت فیلم وقتی با کیپ ثورن اخترفیزیکدان بزرگ جهان در حال مشورت بود تا قوانین فیزیک رو در فیلم اعمال کنن به کیپ گفته بود تا زمانی که این قوانین مانع داستان من نشن حاضرم در فیلم رعایتشون بکنم.این یعنی فیلم در ژانر درام است و در بستر علمی-تخیلی روایت میشود.
    متاسفانه

    ۷ ۰
    1. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

      اشتباه شد دستم خورد زودتر کامنت ارسال شد
      فیلم در دیالوگ بین دکتر برند و کوپ خلااصه میشه همون دیالوگی که نویسنده ی مقاله با تمسخر یه کلمه از اون رو جدا کرده و گفته این حرف مسخره اس بدون اینکه این سکانس چند دقیقه ای رو موشکافی کنه…فیلم درباره ی عشق است میگوید عشق زمان و مکان نمیشناسد.متاسفانه نویسنده حتی سکانس مذکور رو کامل روایت نمیکنه…حتی همین کار رو با صحنه ی آخر فیلم هم کرده و با آوردن یک کلمه از یک سکانس طولانی اون رو زیر سوال برده

      ۱۳ ۰
    2. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

      اون متاسفانه اشتباه شده تو کامنت اول

      ۳ ۰
    3. باشه اشکالی نداره

      ۰ ۰
    4. آواتار Samsara Samsara گفت:

      masterELYAR
      ژانر همان بستر یک فیلم هست، بهتر هست که از فیلم دفاع کنید، چون اگر بگویید درام به نظرتان رسیده یعنی نولان شکست خورده یا بستر اشتباهی را برای روایت داستانش انتخاب کرده است.

      ۰ ۰
  46. آواتار MasterFARDIN MasterFARDIN گفت:

    قسمی که اسپویل شروع شد رو نخوندم ( تازه فیلم رو با کیفیت گرفتم) ولی قسمت اول چرا. قسمت اول همون مستند Into The Universe with Stephen Hawking هست( و کتابش).
    کسانی که مثل خودم علاقه ی زیادی به این مبحث دارن میتونن کتاب”جهان در پوست گردو” رو بخونن که این کتاب به شکل ساده تر اون یکی کتاب اصلی هست و درکش اسونتره

    ۷ ۰
    1. دقیقا…این کتاب رو حتما دوستان بخونند….
      با تشکر از این پیشنهاد

      ۳ ۰
  47. تشکر بابت مطلب
    ______________________________________
    ده اخه مگه میشه نولان فیلمی بسازه و ادمو به وجد نیاره این فیلم خدا بود ی
    بازی متیو مک کانهی رو هم که نگو و نپرس
    عالی بود همیشه فیلمای نولان ادمو شگفت زده میکنن هم پر از احساسات هستن هم خیلی علمی هم خیلی پیچیده .
    خدا این کریستوفر نولانو از ما نگیره
    البته من شنیده بودم از یه سری دانشمند درباره همین فیلم سوال کرده بودن و این دانشمندا گفته بودن خنده داره و مطالب علمیش مسخرس … و همچین چیزایی ممکن نیست ولی خب فیلمه دیگه مهم این بود که همرو به وجد بیاره که اوورد
    من فقط نمیتونم درک کنم که چرا به اون Birdman مسخره این همه جایزه دادن ولی به این شاهکار نه خاک تو سرشون . دیگه من مراسم اسکارو قبول ندارم
    من این فیلمو با کیفیت DVDRIP 2-3 بار دیدم و با کیفیت ۱۰۸۰P 2 بار دیگه دیدم :27: :27: :27: :27:

    ۱۳ ۰
    1. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      فک کنماگه مقاله رو تا آخر می خوندی اون یه خط آخر رو نمی نوشتی! :۲۴:

      ۳ ۰
    2. پ.ن: در این خط آخر از واژه اکسپرسیونیستی استفاده کردم. شاید اگر کسی معنای این کلمه را نداند فکر کند حرف بسیار تخصصی ای زده ام اما اکسپرسیونیستی صرفا در این جا به معنای هیجان گرایی است. این کلمه را به عمد قرار دادم نا نشانتان بدهم فرق سنگین بودن و پیچیده بودن در چیست

      ایول :۲۴: :۲۴: :lol:

      ۱ ۰
    3. آواتار PSYCHO MANTIS PSYCHO MANTIS گفت:

      نه نفهمیدی چی گفتم!

      ۳ ۰
    4. :۲۶: :۲۵: :۲۵:
      اره تا اخر نخوندم . وقتی نوشتم رفتم تا اخر خوندم دیدم ای وای اینکه دقیقا امثال منو گقته اسکارو قبول ندارن :۲۵: :۲۴:

      ۰ ۰
    5. نه بابا در جواب تو نبود اون پاسخ به نویسنده گفتم ایول :۲۴: :۲۴: :۲۴:
      عجب خر تو خری شد :lol:

      ۱ ۰
    6. آواتار V V گفت:

      bridman مسخره؟؟؟!!!!!
      اتفاقا بحق برنده اسکار شد هرچند ممکنه برا یکی مثل شما مسخره بنظر بیاد تقصیری نداری!!!!…..
      این اثر نولان زیبا بود (خودم از ارادتمندانشم)…در کل بنظرم مرد پرنده ایی شایسته اسکار بود..نولان و ایناریتو هر دو خوب ظاهر شدن کار ایناریتو زیباتر بود از نظرم

      ۰ ۰
    7. آواتار Samsara Samsara گفت:

      علی رفیعی
      دوست من یک زمانی ما از اسکار بریدیم و کنار کشیدیم به خاطر تحسین جنس بنجلی چون راکی.
      ای کاش اسکار تبدیل به مراسمی شود که هر ساله برای تحسین فیلم های چون بردمن بر مخالفانش اضافه شود.

      ۰ ۰
    8. در این بحث دقیقا با Samsara عزیز موافقم….

      ۰ ۰
  48. آواتار Nate Drake Nate Drake گفت:

    اول از همه تشکر جانانه از نویسنده محترم
    ——————-
    اینترسلار!
    میتونم در مورد این فیلم اینطور شروع کنم که بعد از دیدن این فیلم زندگی انسان به دو دوره تقسیم میشه: دوران قبل از تماشای اینترسلار و دوران بعد از تماشای اینتسلار
    این فیلم قلب رو به خدمت مغز در میاره! به صورتی که شما در سکانسی که کوپر وارد بعد چهارم میشه هیچ گونه صحنه دراماتیکی نمیبینید اما به حدی به ارگاسم مغزی میرسید که اشک از چشماتون سرازیر میشه و شدیدا احساساتی میشید!
    نمیدونم این فیلم چه چیز رو میخواست به اثبات برسونه… اما اینو میدونم که طرز تفکر من رو از گیتی اگر یک نفر در دنیا توان عوض کردنشو داشته باشه اون کسی نیست جز کریستوفر نولان!! این دانشمند نابغه! این اسطوره ای که به نظرم بعد ها باید ازش به عنوان دانشمند یاد کرد تا کارگردان! هرچند که در کارگردانی هم نابغه است!
    در فیلم به حدی کارگردانی و فیلم نامه رو به رخ میکشید که به نظر من اصلا بازیگری متیو مک کانهی به چشم نمیومد (نه اینکه بد بنقش آفرینی کرده باشه)
    نمیدونم دیگه چی باید بگم! فقط از خدا میخوام که هیچ وقت قبل از کریستوفر نولان از دنیا نرم :11:

    ۲۰ ۰
    1. آواتار masterELYAR masterELYAR گفت:

      کلا نولان دوست داره ستاره ی فیلماش خودش باشه حتی اگه بازیگری مثل مک کانهی یا دی کاپریو یا لجر یا بیل توی فیلمش باشن

      ۵ ۰
  49. آواتار Ilia Amini Ilia Amini گفت:

    فیلم فوق العاده زیبایی بود مگر اینکه نولان چند وقت یه باری فیلمی بده و مارو دوباره به وادی فوق العاده پیچیده ی جهان خودمون دعوت کنه,فیلم دارای چندین اتمسفر و فضا سازی بسیار عالی بود که در هر کدام نولان به ظرافت خاصی سعی کرده بود تا دل پریشانی ها و استرس های اون وضعیت ها رو منتقل کنه و در عین اینکه سعی میکرد مسائل پیچیده فیزیک و فضا رو انتفال بده و در آخر همیشه به هدف اصلی و ساده فیلم برمیگشت که زمین از نظر منابع رو به نابودیه و تنها راه کاوش در کهکشانی جدید است!و در آخر هم مثل تمامی فیلم های نولان یک سر گشتگی و حالت سردرگمی در آخر فیلم مخاطب رو تحت تاثیر قرار میده و تا چند روز ذهن مخاطب رو مجذوب خودش میکنه…بنظرم هرچی فیلم های نولان رو به افزایش است سنگینی بار معنایی اون هم به شدت رو به افزایشه…با تشکر از نویسنده عزیز بابت مطلب خوبش :-)

    ۲۲ ۰
    1. شک دارم ۵ خط از این مقاله رو خونده باشی…با توجه به زمان کامنت دادنت میگم… ;)

      ۲۲ ۲
    2. آواتار MahanDmC MahanDmC گفت:

      :lol:

      ۰ ۰
    3. آواتار Ilia Amini Ilia Amini گفت:

      بنده با توجه به اینکه داستان این فیلم رو بعد از دیدن ٢ بار فیلم و خواندن نقد های داستانش کاملا متوجه شده بودم ،دیگه بخش داستان مقاله رو نخوندم وبقیه بخش هاى دیگه را مطالعه کردم،بنظر خود بنده هم نظر دادن در مورد مطلبى که خوانده نشده بسیار کار ناپسندیده ءى استظ

      ۱۵ ۰
    4. آواتار Samsara Samsara گفت:

      به دنبال معنا هست ولی سنگینی بار معنایی حس نمی شود.

      ۳ ۰
    5. آواتار Hotsun Hotsun گفت:

      من این فیلم رو رفتم سینما دیدم ;)

      ۱ ۱