خانه » اخبار بازی دومین دوره مسابقه استریمر برگزیده سال در آپارات گیم × توسط دنیای بازی در ۱۳۹۹/۰۵/۱۳ , 11:06:38 3 از جمعه دهم مرداد دومین دوره مسابقه استریمر برگزیده سال آپارات گیم آغاز شد. به گزارش روابط عمومی آپارات، با توجه به استقبال گستردهی استریمرها از اولین دورهی مسابقهی استریمر برگزیده سال آپارات گیم و در راستای اعتلای هرچه بیشتر استریم بازی در ایران، آپارات گیم برای دومین سال متوالی مسابقه استریمر برگزیده سال را در تابستان ۱۳۹۹ برگزار میکند. نفرات برتر بر اساس ترکیبی از مدت زمان استریم، مدت زمان تماشا، تعداد بازدیدکننده، تعداد مشترک کسب شده و تعداد رأی کسب شده از استریمرهای برگزیده در طول مدت زمان برگزاری مسابقه انتخاب خواهند شد. هر یک از این پارامترها دارای وزن مخصوص به خود بوده و در نهایت مجموع تمامی امتیازات، امتیاز نهایی استریمر را مشخص خواهد کرد. برای این دوره از مسابقات ۷۵ میلیون جایزه نقدی برای نفرات اول تا پنجم در نظر گرفته شده است که به تفکیک، نفر اول ۲۵ میلیون تومان، نفر دوم ۲۰ میلیون تومان، نفر سوم ۱۵ میلیون تومان، نفر چهارم ۱۰ میلیون تومان و نفر پنجم ۵ میلیون تومان تصاحب خواهند کرد. گفتنی است دومین دوره مسابقات استریمر برگزیده سال از ۱۰ مرداد تا ۲۱ شهریور ماه برگزار خواهد شد و علاقمندان برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانند به نشانی https://www.aparat.com/streamer مراجعه کنند. نویسنده دنیای بازی وبسایت خبری تحلیلی دنیای بازی 3 دیدگاه ثبت شده است دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخبرای ارسال دیدگاه باید وارد شوید شخصیت ها: پریسابهپرور_مبین تهرانی_علیرضا بهپرور_محمد تهرانی_کوروش بهپرور_سینا وحدت(منفی)_ارش رضایی(منفی)_هانی نگاری (منفی) سن افراد: پریسا:17_محمد:18_مبین:17_علیرضا:15_کوروش:15_سینا:20_ارش:19_هانی:۲۱ داستان بازی: مبین شخص اصلی بازی است. بهترین دوست او علیرضا و برادرش محمد و است و در ادامه کوروش همسایه انها است و خواهرش پریسا و برادرش علی رضا است و این درحالی است که محمد عاشق پریسا است و چند بار پیش او رفته و قرار ازدواج دارند زندگی این پنج نفر معمولی و دارای شادی و غم است اما تاوقتی که والدین محمد در روز جمعه به خانه نمیایند و جواب تلفن را نیز نمیدهند محمد این داستان را نگه میدارد اما وقتی که فردا فردی زنگ میزند داستان شروع میشود…….. داستان: -اقای محمد تهرانی؟ +بله بفرمایین -…….. تسلیت میگم خدمتتون. +چرا….؟ -هم پدر و هم مادرتون در اتش سوزی شرکت فوت کردن +…….. ببخشید شما مطمعنین؟ -مگه شما اقای محمد تهرانی نیستین؟ (تلفونوقطع میکنه و میشینه زمین و سرشو میگیره تو دستاش و گریه میکنه) ساعت بعد میره شرکت و میبینه اتیش خاموش شده و اتش نشانا دارن اهن غرازه هارو جمع میکنن (برای رفتن به اونجا میخواد با ماشین بره اما سوییچ رو پیدا نمیکنه پس با دوچرخه میره اما چون بارون گرفته بود میره بارونیشو میاره) اخه چرا…….؟ حالا چکار کنم…. من چیزی برای از دست دادن دارم؟ میخواد برگرده بره خونه که یه اتش نشان جلوشو میگیره اقا؟! بفرمایید شما جناب محمد تهرانی هستین؟ بله چطور (این یکی دیگه منو از کجا میشناسه؟) این برای شماست…… گوشیه مامان! این کجا بود؟ افتاده بود توی جوب فکر کردیم مال کسیه اما یکی گفت برای خانم تهرانیه! به هر حال فکر نکنیم توی اتش سوزی پرت شده باشه خیلی ممنون….. میره خونه و گوشیه مادرشو میگیره دستش +مامان……… چقدر دوست داشتم بازم صداتو بشنوم چرا اینطوری رفتی…… صدای زنگ موبایل +بله -اقای تهرانی +(بازم اون خانومه) بفرمایید -خواستم مطمعن شم که پدر مادر شما بودن +بله….. خانوم میدونین الان کجان؟ -اتش سوزی خیلی شدید بود. دلیلش مشخص نیست اما حتی به بیمارستان هم نرسیدن…….. +من میخوام بدونم پدر و مادرم کجان -تو سرد خونه بیمارستان تهران هستن +ممنون….. تلفونو قطع مکنه و به موبایل مادرش نگاه میکنه…… گوشیش زنگ میخوره +بله -سلام محمد ۰۰ پاسخ عجب….. ۱۰ پاسخ ۰۱ پاسخ
شخصیت ها: پریسابهپرور_مبین تهرانی_علیرضا بهپرور_محمد تهرانی_کوروش بهپرور_سینا وحدت(منفی)_ارش رضایی(منفی)_هانی نگاری (منفی) سن افراد: پریسا:17_محمد:18_مبین:17_علیرضا:15_کوروش:15_سینا:20_ارش:19_هانی:۲۱ داستان بازی: مبین شخص اصلی بازی است. بهترین دوست او علیرضا و برادرش محمد و است و در ادامه کوروش همسایه انها است و خواهرش پریسا و برادرش علی رضا است و این درحالی است که محمد عاشق پریسا است و چند بار پیش او رفته و قرار ازدواج دارند زندگی این پنج نفر معمولی و دارای شادی و غم است اما تاوقتی که والدین محمد در روز جمعه به خانه نمیایند و جواب تلفن را نیز نمیدهند محمد این داستان را نگه میدارد اما وقتی که فردا فردی زنگ میزند داستان شروع میشود…….. داستان: -اقای محمد تهرانی؟ +بله بفرمایین -…….. تسلیت میگم خدمتتون. +چرا….؟ -هم پدر و هم مادرتون در اتش سوزی شرکت فوت کردن +…….. ببخشید شما مطمعنین؟ -مگه شما اقای محمد تهرانی نیستین؟ (تلفونوقطع میکنه و میشینه زمین و سرشو میگیره تو دستاش و گریه میکنه) ساعت بعد میره شرکت و میبینه اتیش خاموش شده و اتش نشانا دارن اهن غرازه هارو جمع میکنن (برای رفتن به اونجا میخواد با ماشین بره اما سوییچ رو پیدا نمیکنه پس با دوچرخه میره اما چون بارون گرفته بود میره بارونیشو میاره) اخه چرا…….؟ حالا چکار کنم…. من چیزی برای از دست دادن دارم؟ میخواد برگرده بره خونه که یه اتش نشان جلوشو میگیره اقا؟! بفرمایید شما جناب محمد تهرانی هستین؟ بله چطور (این یکی دیگه منو از کجا میشناسه؟) این برای شماست…… گوشیه مامان! این کجا بود؟ افتاده بود توی جوب فکر کردیم مال کسیه اما یکی گفت برای خانم تهرانیه! به هر حال فکر نکنیم توی اتش سوزی پرت شده باشه خیلی ممنون….. میره خونه و گوشیه مادرشو میگیره دستش +مامان……… چقدر دوست داشتم بازم صداتو بشنوم چرا اینطوری رفتی…… صدای زنگ موبایل +بله -اقای تهرانی +(بازم اون خانومه) بفرمایید -خواستم مطمعن شم که پدر مادر شما بودن +بله….. خانوم میدونین الان کجان؟ -اتش سوزی خیلی شدید بود. دلیلش مشخص نیست اما حتی به بیمارستان هم نرسیدن…….. +من میخوام بدونم پدر و مادرم کجان -تو سرد خونه بیمارستان تهران هستن +ممنون….. تلفونو قطع مکنه و به موبایل مادرش نگاه میکنه…… گوشیش زنگ میخوره +بله -سلام محمد ۰۰ پاسخ
