کمتر کسی فکرش را میکرد که یک روزنامه نگار محلی بتواند با رویکردی کاملاً واقعبینانه، بهترین سریال تاریخ تلویزیون را بنویسد. بله، درست شنیدید. «شنود» (The Wire) بهترین سریال تاریخ است؛ سریالی که سرنوشتش همانند «همشهری کین» (Citizen Kane) سینما، با بیتوجهی کامل از سوی آکادمی اهدای جوایز روبرو شد و حتی همزمان شدن پخش این سریال با ابرقدرتهایی چون «سوپرانوها» (Sopranos) و «شیلد» (The Shield)، باعث شد که بینندگان هم زیاد این سریال پرمحتوا را دنبال نکنند. سالها از پخش آخرین قسمت سریال شنود میگذرد و دقیقاً از همان موقع عده بسیاری از منتقدان، مفسران و کارشناسان سینما و تلویزیون، شنود را جواهری در صنعت سریال سازی میدانند؛ سریالی که مرزها را میشکند و جدا از شرح یک داستان پلیسی، اقتصاد، سیاست، رسانه و از همه مهمتر معیشت مردم بالتیمور را به چالش میکشاند. جدا از اینکه کتابها و مقالههای پژوهشی فراوانی در مورد این سریال نوشته شده است، شنود را تبدیل به یک نمونه آموزشی کرده که در بیشتر دانشکدههای هنر و رسانه ایالات متحده آمریکا به دانشجویان آموزش داده میشود. «چارلی بروکر» (Charlie Brooker)، نویسنده و منتقد بریتانیایی، سریال The Wire را یک رمان حماسی در فرم یک برنامه تلویزیونی میداند و اعلام میکند که چیزی هرگز در گذشته تولید و در آینده هم ساخته نخواهد شد. او سریال شنود را بهترین برنامه تلویزیون از زمان اختراع رادیو میداند. در ادامه سکانس آغازین سریال را تماشا میکنیم که در صحنه جرم، سیاه پوست ولگرد بالتیمور، داستان رفیق به قتل رسیدهاش را برای «جیمی مک نالتی» (Jimmy McNaulty) – قهرمان سریال تعریف میکند. با دنیای بازی همراه باشید تا نگاهی به زوایای مختلف این سکانس پرمحتوا و کلیت این مجموعه بیندازیم.
لیست عناوین مطلب
سریال شنود چگونه متولد شد؟
«دیوید سایمون» (David Simon) در جایی به این موضوع اشاره کرده که در اصل قصد داشته درامی پلیسی را براساس تجربههای همکار نویسندهاش، «ادوارد برنز» (Edward Burns) (کارآگاه سابق دایره جنایی) خلق کند. خود برنز بارها درگیر پروندههای مختلف قاچاقچیان مواد مخدر شده و همیشه از بوروکوراسی اداره پلیس بالیتمور گله مند بوده است. سایمون هم به عنوان گزارشگر و خبرنگار پلیس نشریه «بالتیمور سان» (Baltimore Sun) تجربههای مشابهی داشته و هفت خوان کاری خودش را قابل قیاس با امثال برنز میداند.
سایمون شهر بندری بالیتمور را به عنوان لوکشین اصلی سریال انتخاب کرد. او در طول فعالیتهایش به عنوان نویسنده و تهیهکننده سریال تلویزیونی «قتل: زندگی در خیابان» (Homicide: Life on the Street) برای شبکه NBC (که بر اساس کتابی از خودش با عنوان «قتل: یک سال در خیابانهای قتال» شکل گرفت و محل وقوعش هم در شهر بالتیمور بود) با مدیران NBC به مشکل برخورد، چون آنها از بدبینی برنامه ناراضی بودند. سایمون برای دور ماندن از تکرار اینگونه مشکلات و نه گفتنها، طرح سریالش را به شبکه کابلی «اچ بی او» (HBO) داد. همکاریاش با آنها به سال ۲۰۰۰ و سریال کوتاه «تنگنا» (The Corner) برمیگشت. HBO که به کاوش در عرصههای جدید و نوین مشهور است، ابتدا درباره تولید یک درام پلیسی تردید داشت ولی درنهایت با تولید قسمت پایلوت موافقت کرد. سایمون در طول نگارش فیلمنامههای قسمتهای بعدی سریال، تصمیم گرفت با شهردار بالتیمور ملاقات کند. او در این ملاقات به شهردار میگوید که قصد دارد تصویر سردی و واقعبینانهای از بعضی از ویژگیهای شهر ارائه دهد. شهردار از این ایده استقبال کرد و دست سایمون را برای پرداختن داستانش باز گذاشت. سایمون امید داشت که این سریال بتواند نظر برخی از تماشاگران را تغییر دهد ولی در ضمن گفت که بعید است تأثیری روی مسائل و موضوعات طرحشده در سریال داشته باشد.
داستان سریال شنود چیست؟
داستان سریال شنود با معرفی دو گروه از شخصیتها آغاز میشود: نیروهای اداره پلیس بالتیمور و اعضای تشکیلات قاچاق مواد مخدر که توسط خانواده «بارکزدیل» (Barksdale) اداره میشود. پس از تغییر شهادت شاهد اصلی پرونده، «دی آنجلو بارکزدیل» (D’Angelo Barksdale) از اتهام قتل تبرئه میشود.
کارآگاه جیمز مک نالتی که از واقعیتهای پشت پرده باخبر است، ملاقات محرمانهای با قاضی «دانیل فیلان» (Dan Phelan) ترتیب میدهد تا اجازه راه انداختن تحقیقات درباره این خانواده گانسگتری را بگیرد. او به قاضی میگوید که احتمالاً اعضای این باند که سر دستهشان عموی دی آنجلو، «ایوان بارکزدیل» (Ivan Barksdale) است شاهد را تهدید به مرگ کردهاند و نیز این موضوع را هم به قاضی گوشزد میکند که کسی حاضر نیست درباره فعالیتهای جنایی این خانواده، شامل بخش بزرگی از خرید و فروش مواد مخدر شهر و چند پرونده قتل حل نشده، تحقیقات کند. از این بابت ستوان «سدریک دنیلز» (Sedrick Daniels) با استخدام چند مأمور کارکشته، پرونده رسیدگی به جنایات خانواده بارکزدیل را برعهده میگیرد.
تحلیل
در سکانس آغازین سریال شنود، کارآگاه مک نالتی با یکی از سیاه پوستان ولگرد درباره Snot Boogie، کسی که در چند قدمی آنها به قتل رسیده صحبت میکنند. سیاه پوست ولگرد که Snot Boogie را مدتها قبل میشناخته است، علت قتل را بخاطر دزدیدن پولهای بازی کراپز (نوعی بازی با تاس شبیه به قاپ زنی) میداند. برای بررسی دقیقتر، بهتر است یک بار دیالوگهای بین مک نالتی و سیاه پوست ولگرد را مرور شود:
سیاه پوست ولگرد: دارم میگم، هر جمعه شب، تو کوچه پشتِ ارزون سرا بازی شرطی میکنیم، می دونی؟ تمام پسرها از اطراف میان تا دیروقت بازی میکنیم.
مک نالتی: بازی کرایپز در کوچه، درسته؟
سیاه پوست ولگرد: و مثل هر دفعه، «خلط»، یه چند دوری تاس رو میانداخت. اونقدر بازی میکرد تا پولها زیاد بشن. بعد همه را میقاپید و فرار میکرد.
مک نالتی: هر دفعه این کارو میکرد؟
سیاه پوست ولگرد: نمی تونست جلوی خودش رو بگیره.
مک نالتی: بذار قشنگ متوجه بشم. هر جمعه شب، تو ورفیقات سر تاس شرط بندی می کردین، درسته؟ و هر جمعه شب، خلط سیاه که رفیقت باشه صبر میکرد تا پولها را بذارن یه جا، بعد همه رو برمیداشت و فرار میکرد؟… میذاشتی این کارو بکنه؟
سیاه پوست ولگرد: ما گرفتیمش و کتکش زدیم ولی هیچکس بیشتر از این کاری باهاش نکرد.
مک نالتی: باید ازت بپرسم. اگر هر دفعه «خلط سیاه» پولها را برمیداشت و فرار میکرد، واسه چی می ذاشتین اصن بازی کنه؟
سیاه پوست ولگرد: چی؟
مک نالتی: اگه خلط سیاه تمام پولها رو همیشه میدزدیده، چرا اصن می ذاشتین که بازی کنه؟
سیاه پوست ولگرد: مجبور بودیم. اینجا آمریکاست، مرد!
ابتدا باید بگویم که به نظر میرسد که گفتههای سیاه پوست ولگرد، ارتباط قوی به سرود ملی ایالاتمتحده آمریکا با عنوان «پرچم پرستاره» (The Star Spangled Banner) و بهخصوص به این دو مصراع آن دارد:
به من بگو آیا پرچم ستاره نشان (امروزه) هنوز در اهتزاز است؟
آیا بر روی سرزمین مردمان آزاد، و منزلگاه شجاعان هنوز دیده میشود؟
حتماً بارها این عبارت را شنیدهایم که میگویند آمریکا کشور آزادی است. دیوید سایمون در این سکانس، نحوه به قتل رسیدن Snot Boogie را با این عبارت کلیشهای و دهان به دهان گشته درمیآمیزد و اینگونه بیان میکند که این آمریکا است و همه آزاد هستند آنچه را که میخواهند انجام دهند. آنها به او اجازه میدهند که بازی کند، زیرا اینجا آمریکاست و او قادر به بازی کردن است. اگر او تقلب کند، آنها او را مورد ضرب و شتم قرارش میدهند، اما آنها هرگز جلوی بازی او را نمیگرفتند، چون اینجا آمریکاست و حق مسلم او به شمار میآید. نکته جالبتر این است که خود سایمون در کتاب غیر خیالی «قتل» (Homicide)، همین دیالوگ «اینجا آمریکاست» را برای یکی از شخصیتهایش آورده است و بیدلیل نیست که The Wire، نوعی اقتباس از آن رمان تلقی میشود.
سایمون همچنین اشاره به مفهوم «رؤیای آمریکایی» (American Dream) در این سکانس دارد. علیرغم از اینکه این مفهوم چقدر گسترده است، آن را فقط یک مغلطه میداند؛ او در مصاحبههای اخیرش با خبرگزاریهای مختلف، علاوه بر انتقاد صریح از دولت ترامپ و سیاستهای جمهوری خواهان، باور دارد تا زمانی که مفهوم منسوخ شده «نژاد پرستی» و «فقر فاحش» بین جوامع رنگین پوست و سفید پوست وجود دارد، مفهوم «رویای آمریکایی» چیزی چز تصور غلط نیست ولی همچنان بچههای فقیر در کوچه و خیابان، که هر روز زندگیشان بیشتر شبیه یک کابوس میماند، به این عقیده باور دارند و هر روز و هر شب آن را به زبان میآورند.
سایمون در طی مصاحبه با خبرگزاری محلی نیوجرسی، بیان میکند که سکانس آغازین هر فصل سریال شنود، نمایانگر مضامین کلی آن فصل است. در مورد کارآگاه مک نالتی که در حال تحقیق درباره قتل «توده سیاه» است، سیمون توضیحاتی در مورد کلیت سریال و آمریکای به تصویر کشیده آن میدهد:
آمریکای به تصویر کشیده شده در سریال شنود، به روش اساسی و احتمالاً به طور جبران ناپذیری نیز متلاشی شده است. آمریکا یک شبکه به هم پیوسته از مؤسسات مجزا است و همه آنها آن چنان متعهد شدهاند که رویکرد معمول کار و تجارت خود را در جامعه دائمی کنند. به این دلیل که همیشه چنین کاری انجام میشود تا هر فردی مثل «خلط سیاه» را وارد بازی کنند. مهم نیست که کارشان چقدر معنا و مفهوم داشته باشد. فقط یک فرد خودشیفته و یک دنده مثل مک نالتی میتواند فکر کند که توانایی اداره هر چیز مختلفی را دارد.
خیابان، پلیس و بازی
سریال The Wire از آن دسته سریالهایی است که در آن از زبان و اصطلاحات عامیانه فراوانی نیز استفاده شده است. به گونهای که برخی از پژوهشگران، اصطلاحات کوچه بازاری شخصیتهای سیاه پوست سریال را جمع آوری و در یک کتاب با عنوان فرهنگ لغت شنود (The Wire: Urban Dictionary) در بازار منتشر کردند. جدا از این اصطلاحات، واژههای ساده نیز تعابیر متفاوتی در این سریال دارند. دیوید سایمون در زمان شکل گیری طرح و ایده سریال «شنود»، به سه واژه بسیار دقت داشته و سعی میکرده که از دیدگاه خود، تعبیر متفاوتی از این سه واژه در نوشتهاش به کار ببرد. سه واژه «خیابان»، «پلیس» و «بازی»، کلید واژههای سریال شنود هستند که سایمون برای هر کدام تعابیر متفاوتی بیان کرده است:
- خیابان: کسانی که از اقتصاد قانونی مستثنی نیستند، در این دنیا قرار دارند. خیابان دنیای دیگری است. بچههای جوان بدون اینکه ناظر به انجام کاری باشند، بدون هیچ اشتباهی کارهای پلیس را تماشا میکنند. طوری رفتار میکنند که انگار هیچ جسدی در میان آنها وجود ندارد.
- پلیس: این دسته از افراد به طور کلی با خیابان آشنا نیستند. حتی وقتی هم باشند، در بهترین حالت فقط جوانهای تازه کار را درک میکنند. در هر صورت آنها مجبور هستند با این دنیای متفاوت تعامل کنند، بدین معنی است که آنها غالباً به کسانی که در آنجا زندگی میکنند بستگی دارد. این رابطه به طور کامل در طول فصول سریال دیده میشود.
- بازی: این همان چیزی است که این دو جهان را به هم متحد میکند. بازی دارای مراحل زیادی است و هر محله با هم متفاوت است ولی قوانین یکسان هستند: یک سو، یک برنده قرار دارد و سوی دیگر، یک بازنده. شما باید بازی را انجام بدید، چه آن را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید.
به بیان دیگر، ولگرد سیاه شاید هربار پول بازی را میدزدیده و هربار هم توسط شرکت کنندگان مورد ضرب و شتم قرار میگرفته ولی چون همه آنها از خیابان میآمدند، باید به قوانین بازی احترام میگذاشتند. آنها مجبور بودند با هم بازی کنند و بدون توجه به اینکه چند نفر در این بازی هستند، باید در صورت لزوم مجازات را میکشیدند تا دوباره وارد بازی شوند.
نمونه دیگر این امر را میتوان در ادامه قسمت اول سریال مشاهده کرد. وقتی دو شخصیت «بابز» (Bubbles) و «جانی ویکس» (Johnny Wicks) به دلیل استفاده از پولهای تقلبی برای خرید مواد مخدر، مورد ضرب و شتم قرار میگیرند. دفعه بعد آنها سعی میکنند از طریق کلاهبرداری، به مواد دست پیدا کنند ولی این بار جانی تنها مورد ضرب و شتم قرار میگیرد. این بدین معناست که بابز دیگر نمیتواند در محله خود آفتابی شود. آنها هنوز در حال انجام «بازی» هستند. آنها مجازات خود را میکشند و دوباره وارد بازی میشوند. موادها را به دست میآورند و بعد برای نجات یافتن تقلا میکنند.
بالتیمور؛ روایت گر یک جنگ توقف ناپذیر
اپیدمی هرویین در مریلند در دهه ۱۹۵۰ میلادی پدیدار شد، نبردهای شخصی و سیاسی برای جلوگیری ورود هرویین در آمریکا از آن زمان در جریان بود که بعدها به عنوان جنگ آمریکا علیه مواد مخدر تعبیر شد. جنگ با مواد مخدر به جنگهایی گفته میشود که در دهه ۷۰ میلادی برای پایان دادن به استفاده و تجارت غیرقانونی مواد مخدر به دستور ریگان، رییس جمهور وقت آغاز شد. تمرکز این نوع جنگها بر افزایش مجازات، اجرای مجازات و حبس بزرگترین قاچاقاچیان مواد مخدر در کشور بود. در دهه ۸۰، استفاده همه گیر از ماده مخدر کراک در آمریکا به اوج خود رسید و به دنبال آن، احکام نامتناسب در مورد مصرف کنندگان کراک و کوکایین، دائمی شدن بی عدالتی در مورد قاچاقاچیان مواد مخدر در سیستم دادگستری، مهاجرت به ابرشهرها برای کنترل خرید و فروش و زیر پا گذاشتن قوانین کشور به همراه داشت.
سکانس برتر: تحلیلی از سریال The Wire – بیشترین میزان مرگ از طریق مصرف بیش از حد مواد مخدر به شهر بالتیمور اختصاص دارد.
اشموک، شهردار بالتیمور، آغاز ورود هرویین به این شهر را از زمان پایان جنگ جهانی دوم و پیشرفت روزافزون در تولید کراک میداند. به گفته وی، تا دهه ۱۹۸۰، مصرف بیشازحد مواد مخدر معمولاً از داخل شهر و از طرف قشر فقیر جامعه میآمد. از اوایل دهه ۲۰۰۰، مصرف هرویین در بالتیمور و مریلند همچنان در حال افزایش است و طبق آمار رسمی حدود ۴۸ هزار معتاد واقعی در شهر بالتیمور وجود دارد. با این حال، فرزندان کم سن و سال شهر بالیتمور که در مناطق فقیر نشین این شهر زندگی میکنند، احتمال دارد که حرفه اجدادشان را ادامه دهند؛ آنها میتوانند به مصرف کنندگان مواد مخدر یا به پادشاهان تولید کننده مواد مخدرتبدیل شوند. جنگ مواد مخدر همچنان در بالتیمور در جریان است و متاسفانه تاکنون نتوانستند که ریشه مواد را در این شهر برای همیشه بزنند.
این جنگ توقف ناپذیر، سوژه دیوید سایمون برای روایت قصه پرالتهابش است. چنین استدلالی میتوان کرد که خط موازی وجود دارد که این خط، مرگ «ولگرد سیاه» و عدم موفقیت ایالت در جنگ مواد مخدر با مقادیر نامتناسب خشونت علیه افراد بی توان را نشان میدهد. جنگی که در آن پیشرفتی حاصل نشده و با مرور زمان هم نیز وضعیت وخیمتر شده است.
سریال The Wire در سطحیترین نگرش، یک سریال پلیسی محسوب میشود ولی اگر لایههای زیرین سریال را بررسی کنیم، یک معضل اجتماعی را به تصویر میکشد. معضلی که همچنان در شهر صنعتی بالتیمور دیده میشود و اینکه پلیسها تا حالا نتوانستند تأثیری بر این پدیده مواد مخدر داشته باشند یا نه؟ The Wire یک قصه پایانناپذیر و یک چرخه تکرارپذیر است که فقط مقدار کمی از آن را از دیدگاه مک نالتی مشاهده میکنیم.
*بخشی از متن سکانس برتر: تحلیلی از سریال The Wire از کتاب The Wire: RE-UP نوشته استیو باسفید و پاول اوون ترجمه شده است.
در کل سریال خوبی هست و بیشترین محبوبیتش رو هم به خاطر بیان معضلات اجتماعی موجود در امریکا بدست آورده…فصل یک و دو عالی کار شدن ولی از فصل سه سریال دیگه رو به کلیشه ای شدن پیش میره.در کل این سریال ارزش یکبار دیده شدن رو داره.با تشکر
بالعکس سریال وایر تنها سریالی است که به لطف قلم بی نظیر دیوید سایمون از «کلیشه های» رایج آثار پلیسی دوری کرده است. دقیقا از فصل سوم و بعد، زاویه دید سریال گسترده تر شده و شاهد درگیری و معضلات موجود در سیستم قضایی، آموزش و پرورش و در نهایت رسانه و روزنامه نگاری می شویم که خرده داستان های رخ داده در هر سیستم، سریال را از کلیشه بودن دوری می کند و سطح فیلم نامه را بسیار بالا می برد. به سختی می شود سریالی مثل وایر اینگونه با دقت و ظرافت پیدا کرد.