پیش از بررسی فیلم جوکر، باید به دو فیلمساز غربی تبریک گفت که از ساخت مجموعه فیلمهای مبتذل «خماری صبحگاهی» (The Hangover)، به جایگاهی قابل احترام در رسانه و سینما رسیدند. اولی «کریگ مازین» (Craig Mazin است که به تنهایی توانست پنج قسمت خارقالعاده دربارهی حادثه «چرنوبیل» (Chernobyl) بنویسد و دیگری، «تاد فیلیپس» (Todd Phillips) که ثابت کرد میتواند یک فیلم جدی قابل تأمل بسازد. جوکر، یک قدم رو به جلو در کارنامهی فیلمسازی تاد فیلیپس محسوب میشود؛ اما نمیتوان کتمان کرد که فیلم دارای ضعف و کمکاری است. با یادداشتی بر فیلم Joker همراه دنیای بازی باشید.
در سال ۱۹۸۱، آرتور فلک (واکین فینیکس) با همراه مادرش در یکی از محلههای فقیرنشین شهر گاتهام زندگی میکند. او به عنوان یک دلقک در مهمانیهای مختلف حضور مییابد و خرج زندگیاش را از این طریق به دست میآورد. البته آرتور با یک بیماری لاعلاج (ناخویشتنداری عاطفی) دست پنجه و نرم میکند. این بیماری تا حدودی او را از جامعه دور کرده است و مدام از سوی مجرمان خیابانی مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. در طول فیلم، آرتور با مشکلات و شکستهای فراوانی مواجه میشود که تصمیم میگیرد تغییری در زندگی خود بدهد؛ تغییری که میتواند او را به یک شیطان تبدیل کند.
خب کسانی که طرفدار شخصیت جوکر هستند، میدانند که رمان مصور The Killing Joke و فیلم کلاسیک «مردی که میخندد» (The Man Who Laughs)، دو منبع موثق هستند که نحوهی شکلگیری شخصیت جوکر را به خوبی به تصویر میکشند. اما جوکر تاد فیلیپس به جز بهرهگیری از خندههای شخصیت اصلی مردی که میخندد، چندان به این دو منبع وفادار نیست. فیلم جوکر پیرو ساختههای قبلی «مارتین اسکورسیزی» (Martin Scorsese) است؛ با تماشای فیلم، کاملاً ردپای «راننده تاکسی» (Taxi Driver) و «سلطان کمدی» (The King of Comedy) را احساس میکنیم و گهگاهی هم متوجه میشویم که فیلیپس، از آثاری چون «استاد» (The Master)، «شبگرد» (Nightcrawler) و حتی «بردمن» (Birdman) الهام گرفته است. ساختار فیلمنامهی جوکر بر پایهی ساختار کلاسیک سهپردهای استوار است؛ پردهی اول به معرفی شخصیت آرتور فلک و پیشفرضهای داستان میپردازد. پردهی دوم بر مقابله و کشمکشهای درونی و بیرونی آرتور تأکید دارد و پردهی سوم به حل بحران و تحول نهایی شخصیت آرتور ختم میشود. ساختار کلی تأکید بر کلیدواژهی «ترنسفورمیشن» دارد؛ یعنی چگونه قهرمان (پروتاگونیست) به یک ضدقهرمان (آنتاگونیست) تبدیل میشود. فرمی که امروزه گریبانگیر بسیاری از فیلمسازان غربی و ایرانی است که باید با دقت و وسواس فراوانی در قصه پیاده شود. خوشبختانه فیلیپس کاملاً میداند که شخصیتش را به کدام سمت و سو ببرد و در کدام موقعیت، او را به جوکر تبدیل کند.
متأسفانه پردهی اول فیلم دارای ضعف و کمکاریهای فراوانی است؛ در سکانس اول، آرتور را میبینیم که به سختی تلاش میکند جلوی آینه لبخند بزند. این سکانس چنین مفهومی را به بیننده القا میکند که مشکل آرتور، خوشحال بودن و خندیدن است. پس از گذشت سکانس تعقیب و گریز، آرتور را در نمایی کاملاً نزدیک (کلوز آپ) میبینیم که لبخندهای عجیب و غریب و گاه هیستریک میزند؛ دقیقاً مخاطب متضاد آن چیزی را میبیند که در سکانس ابتدایی تماشا کرده است. آرتور با بیماری لاعلاج ناخویشتنداری عاطفی دستوپنجه نرم میکند و برای درمان این بیماری به روانپزشک مراجعه میکند. متأسفانه سکانسهای ملاقات با روانپزشک خوب از آب درنیامده است. تاد فیلیپس میتوانست از این سکانسها، درک بهتری از شخصیت آرتور را به بیننده منتقل کند و به کلیدیترین سکانسهای پردهی اول دست پیدا بکند. برای مقایسه بهتر است فیلم ایرانی «عصبانی نیستم» رضا درمیشیان را مثال بزنم؛ نوید همانند آرتور، از جامعه بیزار است و مشکل عصبانی شدن و زودرنجی دارد. در سکانسهایی که نوید با روانپزشک ملاقات میکند، نیازها و مشکلات خود را با روانپزشک در میان میگذارد که این مسئله بر باورپذیری شخصیت او کمک بسزایی میکند. از نمونهی غربی آن میتوان به سکانسهای فوقالعادهی سریال «سوپرانوها» اشاره کرد که در آن سکانسها، از لایههای متفاوتی از شخصیت «تونی سوپرانو» آگاه میشویم. اما در جوکر، به جز تمنای آرتور برای گرفتن داروهای بیشتر، چیز قابل توجه دیگری در این سکانسها نمیبینیم.
تدوین یکی دیگر از ضعفهای اساسی فیلم جوکر است؛ کاتها معمولاً عجولانه و شلخته هستند و چند پارگی فراوانی در صحنهها ایجاد میکند. اگر فیلم میخواهد جنون، خشم و دیوانگی را بهخوبی به مخاطب القا کند، نیاز به یک تدوین ضربآهنگ دارد که فیلم فاقد آن است. البته تا بخشی، برشها در پردهی سوم بهتر میشوند. اینکه در رمانهای مصور بتمن، شخصیت جوکر آدمی پرحرف است را نمیدانم اما تاد فیلیپس دیالوگهای بسیار سطحی برای شخصیت جوکر نوشته است. هرچقدر در توصیف شخصیت جوکر موفق بوده، اما در دیالوگنویسی چندان قدرتمند عملنکرده است. کافی است به جنب و جوش «دیوید .اس گویر» (David S.Goyer) و «برادران نولان» (Nolan’s Brothers) در نگارش دیالوگهای جوکر هیث لجر در فیلم تحسین برانگیز «شوالیه تاریکی» (The Dark Knight) نگاهی بیندازید. هر دیالوگی که جوکر به زبان میآورد، پر از نشانه و عقایدی است که مخاطب را به فکر فرو میبرد. کم در فیلم پیش میآید که آرتور فلک سخنانی به زبان بیاورد که نشان بدهد آدمی با دلایل منطقی است.
این مسئله در شخصیتهای مکمل به مراتب بدتر است؛ تاد فیلیپس اینقدر فکر و حواسش به شخصیتپردازی آرتور بوده که پرداختن به سایر شخصیتها را به کل فراموش کرده است؛ دو پلیس داستان که توسط دو بازیگر توانمند (بیل کمپ و شیا ویگهام) اجرا میشوند، بسیار سرسری و کاغذی هستند. فیلیپس میتوانست چند سکانس برای توضیح شخصیتهای پلیس در فیلمنامهاش بنویسد که فضا را کمی پرالتهاب و شک برانگیز بکند. شاید تنها شخصیت مکملی که پا به پای آرتور فلک در فیلم جلو میآید، موری فرانکلین با بازی «رابرت دنیرو» (Robert De Niro)باشد. البته موری همان «روپرت پاپکین» سلطان کمدی است که اکنون جای «جری لنگفورد» (Jerry Langford) نشسته و برنامهی زنده را مدیریت میکند. بزرگترین نقطه قوت فیلم جوکر، بیشک هنرنمایی تماشایی «واکین فینیکس» (Joaquin Phoenix) است. واکین، یک تمثیل قدرتمند و نگران کننده از خشم، غم و نومیدی یک فرد در جامعهی معاصر را به نمایش گذاشته است. بازی او در چند سکانس، مخاطب را میخکوب میکند. بر خندههایش کنترل دارد و اغراق در پرفورمنس به کار نمیبرد. میمیک و حرکات بدنش کاملاً با هم سازگار هستند و میداند چگونه آرتور فلک را به آن شخصیت شوم جوکر نزدیک بکند؛ بیشک او لایق نامزدی اسکار است. خیلیها معتقدند که بازی واکین فینیکس در جوکر، بهترین بازی او است اما همچنان اعتقاد دارم که بازی او در فیلم «مرشد» یک چیز دیگری است؛ البته جنس بازی در هردوی آن شخصیتها شبیه به هم است.
یکی از مواردی که در شناخت فیلم جوکر تاد فیلیپس دچار مشکل شدم، پیام آن است. گاهی دچار شک و شبهه میشوم که آیا فیلم قصد دارد جامعه را مورد انتقاد قرار بدهد که به بیماریهای روانی و ذهنی بیتوجهی میکند؟ آیا قصد دارد پیامی سیاسی در مورد اختلاف طبقاتی شهرهای بزرگ بدهد؟ آیا پیامدهای ناشی از تبعیض را به نمایش گذاشته است؟ اگر موردی اول صحیح باشد، باید بگویم که زاویه دید تاد فیلیپس در این فیلم به جامعه بسیار محدود است که این محدودیت متاسفانه به ضعف پردهی اول داستان بازمیگردد. مشکلاتی که آرتور با آنها برخورد میکند، بسیار کم هستند. به جز تمسخر، کتک خوردن و اخراج شدن از محل کارش، هیچ مشکل دیگری را نمیبینیم که مثلا جامعه با آرتور بد رفتار کرده باشد. به عنوان نمونه در «عصبانی نیستم» نوید مدام با افراد یا قشرهای مختلف در طول فیلم دیدار میکند و هرکدام با دلایل عقلی و منطقی، با نوید مخالفت میکنند. نمونهی بهتر از «عصبانی نیستم»، فیلم «او» (Her) است که در آن، «اسپایک جونز» (Spike Jones) جامعهی وسیعتری برای قهرمان تنهایش خلق میکند که به تکاپو در آن بیندیشد تا ریشهی مشکلات خود را پیدا بکند. فیلم جوکر با تمام کاستیهایی که دارد، از نظر بصری عالی است. فیلمبردار در تمام فریمهایی که از آرتور میگیرد، در سطح بسیار عالی قرار دارد و موسیقی متن فیلم هم کاملاً با فضاسازی سازگار شده است.
جوکر تاد فیلیپس، اثری قابل تأمل است و در پایهگذاری شخصیت آرتور بهخوبی عمل کرده است. ضعفها و کم و کاستیهایی در بخشهای نخست فیلم دیده میشود که فیلم را از تبدیل شدن به اثری جاهطلبانه دور میکند. در عوض یک واکین فینیکس معرکه دارد که قطعا ارزش تشویق شدن به مدت هشت دقیقه را دارد.
با نقطه نظرت کاملا موافقم. متاسفانه فیلم بیشتر درگیر هر آنچه که بیرون دنیای جوکر اتفاق میافته هست و میذاره سر و صدای خارج هویتش رو مشخص کنه. شاید تنها کورسوی امید بازی فینیکس باشه اما از اونجایی که تقریبا بغیر از اون هیچ کس فرصت عرض اندام پیدا نمیکنه، نمیشه بالانس یا کنتراستی بین شخصیت جوکر و اطرافیانش پیدا کرد. اگر شما میخواید جبهه ی خوب یا بد رو نشون بدید، باید به جبهه ی مقابل هم بپردازید و نشون دادن تفاوت این دو طیف یکی از بهترین راه ها برای توصیف شخصیت ها و موقعیت هاست، کاری که نولان تونست در Dark Knight انجام بده و با نشون دادن انسان هایی که با احساس و منطبق تصمیم میگیرن ( و بیشتر بهشون توجه شده بود) و در نقطه ی مقابل جوکری که اینطور نیست براحتینشون بده که چقدر با هم تفاوت دارن و قابل درک تر شده بود.
جوکر نه فیلمنامه ی درست و درمون و چقت و بست داری داره، نه نماهایی که در خدمت همین فیلنامه داغون هستن رو هم نشونمون میده و صرفا تشکیل شده از مدیوم و کلوزآپ هایی که از شخصیت اصلیش به همراه موسیقی های کلیشه ای ارائه میده و اگر چنین داستانی در قالب یک اپیزود ۲۰ دقیقه ای از سریال Watchmen ساخته میشد ذره ای بدتر که نه، حتی شاید بهتر هم میشد!
موفق باشید
این جوکر بیشتر فیلم فینیکس بود تا فیلیپس (به نظرم). در واقع اگه ما فینیکس رو از فیلم بگیریم هیچی نمیمونه برای فیلم. فینیکس کاری میکنه که حتی دیالوگهای نهچندان قوی، قدرتمند به نظر برسن. در خصوص پرده اول هم کاملا موافقم. درواقع بجای درگیر کردن بیننده با معرفی درست «فلک»، میخواد این درگیری رو از طریق خلق سوال درباره «فلک» به وجود بیاره که خوب از آب درنیومد و شاهد پردهیی شلخته بودیم.
نقد ضعیفی بود. جالبه دقیقا تمامی مواردی که اتفاقا تبدیل به نقطه قوت فیلم شدند از نظر منتقد نقطه ضعف هستند! مثلا یکی از پیام های فیلم دقیقا نمایش عدم قطعی بودن چرایی و درستی وقایع هست. چون شما فقط مجبورید از مدارکی که جوکر در دست دارد در مورد وقایع اظهار نظر کنید و صددرصد جوکر شخصیتی با عدم تعادل روانی درست هست و ممکن است در قضاوت دچار اشتباه شود. حتی از اون بالاتر فیلم به ما میگوید که سالم بودن افراد نیز لزوما به قضاوت درست منجر نمیشود. شما در فیلم نمیتونید با قطعیت بفهمید آیا توماس وین پدر واقعی جوکر است یا نیست . اگر هست چرا اسناد چیز دیگری میگویند و اگه نیست چرا مادرش اصرار داشت این راز رو مخفی نگه دارد و چرا زمانی که کار مادر جوکر به بیمارستان کشید دقیقا مصادف شد با زمانی که جوکر درب خونه توماس وین رفت؟ فیلم به ما پاسخ قطعی نمیدهد و اما نشان میدهد که از نظر جوکر مادرش دروغگو و گناهکار است. دقت کنید از نظر جوکر نه از نظر ما. و کارگردان اصرار دارد ما چیزی بیشتر از آنچیزی که جوکر میداند ندانیم و ببینیم قضاوت ما چقدر با جوکر شباهت و تفاوت دارد. اونوقت نویسنده محترم با کج سلیقگی میگوید چرا ما در مورد آن دو تا کارآگاه اطلاعات بیشتری کسب نکردیم. خب اگه کسب میکردیم که تمامی این وجه های شاهکار فیلم نابود میشد. شما با قطعیت همه چیز رو مثل یک داستان صاف و مشخص متوجه میشدید و مسئله ای بابت فکر کردن باقی نمیموند. در حال حاضر انسان پس از انتخاب ده هزار ساله زندگی شهرنشنینی هنوز بابت بسیاری از موضوعات فرهنگی و اجتماعی به تفاهم نظر نرسیده بعد شما میگید چرا پیام فیلم واضح نبود
اتفاقا به نظرم این فیلم کاملا یک فیلم امروزی و مطابق با انتظارات روز سینما بود. بله در فیلمی مثل هری پاتر یا ارباب حلقه ها شما حق دارید در مورد کاریکاتوری بودن یا نبودن کاراکترها سوال کنید و حتی این موضوع رو یک معیار سنجش قرار بدید. چون چارچوب فیلم بر همین اساس تعریف شده .. اما در مورد جوکر هم همین چارچوب صادق است؟ فکر نکنم.