با قسمتی دیگر از مجموعهی جدول زمانی (تایم لاین) بازیها در خدمت شما همراهان عزیز دنیای بازی هستیم. در این قسمت به بررسی وقایع مجموعه بازیهای Witcher از استودیو CD Project Red خواهیم پرداخت. این تایم لاین شامل وقایع و داستانهای کتابها و رمانهای ویچر (نوشتهی آندره ساپکوفسکی) نمیشود، هرچند در صورت لزوم، توضیحات مختصری در مورد پیشزمینههای داستانی ارائه شده است. لازم به ذکر است تقریبا تمام متن پیشرو افشا کنندهی داستان بازیهای مذکور خواهد بود، در صورتی که قصد تجربهی عناوین ذکر شده را دارید و نمیخواهید که داستان آنها برایتان لو برود، از مطالعهی متن مرتبط به آن بازی بپرهیزید (خطر اسپویل). در ادامه با آخرین مقالات بازی و جدول زمانی مجموعه The Witcher با دنیای بازی همراه شوید
سال ۱۲۵۳
«سیریلا فیونا الن ریانون» (که بیشتر با نام «سیری» شناخته میشود) به دنیا میآید. مادرش «پاوتا» و پدرش «امیر وار امریس»، شاهزاده (بعدها امپراطور) نیلفگارد بود که در آن زمان یک فراری بود که با نام «دانی» شناخته میشد. پاوتا تنها دختر «ملکه کالانث»، ملکهی «سینترا» (از حکومتهای شمالی) بود، در نتیجه سیریلا شاهزاده و وارث سینترا به حساب میآمد. علاوه بر این، سیریلا از طرف مادر خود به یک شجرهنامهی باستانی با قدرت جادویی حیرتانگیزی متصل است، این خاندان «خون باستانی» (Elder Blood) نام دارد.
سال ۱۲۵۷
امیر وار امریس موفق میشود «غاصب» (خیانتکاری که موفق شده بود با قتل «فرجوس وار امریس» ،پدر امیر، امپراطوری نیلفگارد را در دست بگیرد.) را برکنار و اعدام کند، در نتیجهی وی امپراطوری نیلفگارد را پس گرفت.
امیر فردی باهوش و البته قدرتطلب است و به محض بازیابی قدرت خود، اقدام به تقویت نیروهای نظامی امپراطوری، جادوگران و نژادهای غیرانسانی میکند. (الفها، کوتولهها و دورگهها که به دلیلی نژادپرستی انسانها به خصوص در حکومتهای شمالی، کینهورزی میکردند. عدهای از آنها تحت جنبش اسکویاتل به صورت چریکی با انسانها در حکومتهای شمالی مبارزه میکردند.) این اعمال امیر، باب میل برخی نژادپرستان نیلفگاردی نبود؛ با این حال قدرت امپراطوری را گسترش داد.
سال ۱۲۶۳
ماه جولای:
امپراطوری نیلفگارد به طور ناگهانی به حکومتهای شمالی حمله میکند. این جنگ در تاریخ با نام «جنگهای شمالی اول» شناخته میشود. جنگ با حملهی ناگهانی ارتشهای مختلفی از امپراطوری به سینترا (که جنوبیترین کشور در میان حکومتهای شمالی به حساب میآید) آغاز میشود و بسیاری از مردم این کشور قتل عام میشوند (واقعهای که در تاریخ با نام «قتلعام سینترا» شناخته میشود). به دلیل غافلگیری ناگهانی، هیچ یک از حکومتهای شمالی نمیتوانند به سینترا کمک کنند و در عرض چند روز این کشور سقوط میکند. پس از قتلعام مردمش، ملکه کالانث خودکشی میکند ولی حاضر به تسلیم شدن در برابر امیر نمیشود.
پس از فاجعهی سینترا، قبل از اینکه حکومتهای شمالی بتوانند کاری بکنند، بیست نفر از جادوگران قدرتمند شمال با یکدیگر متحد شدند و در منطقهای به نام سادن هیل با مهاجمین روبرو گشتند. این نبرد با نام «نبرد سادن هیل» شناخته میشود. تعداد نیروهای امپراطوری در این نبرد تقریباً ۱۰۰۰۰۰ نفر ذکر شده است در حالی که در مقابل آنها تنها ۲۰ جادوگر ایستادگی کردند. شاهدان عینی این نبرد، آن را سیلی از جادوها، سحرها و طلسمهای گوناگونی مینامند که بر سر سپاهیان نیلفگارد فرو میریخت. در نتیجهی این نبرد، بیش از ۳۰۰۰۰ نفر از سپاهیان نیلفگارد کشته یا زخمی شدند و امپراطوری مجبور به عقب نشینی به مرزهای سینترا (که حال ایالتی از نیلفگارد به حساب میآمد) شد. البته از ۲۰ جادوگر حاضر در صحنه ۱۳ نفرشان کشته شدند و قوای جادویی شمال به شدت تحلیل رفت. بدین ترتیب اولین جنگ شمالی با شکست سخت و عقبنشینی نیلفگارد پایان یافت.
سال ۱۲۶۷
وقایع بازی ThroneBreaker: the Witcher Tales در این سال آغاز میشود.
پس از تحرکات مشکوک نیروهای امپراطوری در مرز سینترا، «وزمیر» (پادشاه «ریدینیا»)، «فولتست» (پادشاه«تیمریا»)، دماوند (پادشاه «آئدرین»)، هِنسِلت (پادشاه «کِدوین») و «میؤ» (ملکهی «ریویا» و«لیریا») به طور مخفیانه با یکدیگر ملاقات کرده و در مورد حملهی احتمالی نیلفگارد مذاکره میکنند.
شورشی در سینترا، به فرماندهی «ویندهالم از آتر» بر علیه نیروهای امپراطوری رخ میدهد. این شورش به شدت سرکوب شده و ویندهالم اعدام میگردد.
ماه جولای:
با حملهی نیلفگارد به حکومتهای شمالی، «دومین جنگ شمالی» آغاز میشود. اینبار، برخلاف جنگ قبلی، امیر به جای متمرکز ساختن تمام قوای خود در یک جبهه، ارتشهای مختلفی تشکیل داده و به طور همزمان به کشورهای مختلف حمله میکند.
پس از سرکوب وحشیانهی شورش سینترا، اعتراضات درمیان مردم آن کشور بالا میگیرد، امیر برای کنترل اوضاع تصمیم میگیرد که با تنها وارث باقی مانده از ملکه کالانث، یعنی سیری، ازدواج کند (البته به جز افراد معدودی، کسی نمیداند که امیر در واقع پدر سیری است). اما سیری فرار کرده و مدتهاست که کسی او را ندیده است، بنابراین در خلال جنگ، امیر چند تن از شوالیههای خود را برای یافتن سیری به شمال میفرستد.
از خاکستر شورش قبلی، شورش جدیدی با نام «آتر»، برای خونخواهی ویندهالم در سینترا شکل میگیرد.
اطرافیان ملکه میو (شامل فرزندش) که امیدی به پیروزی در برابر نیلفگارد ندارند، به وی خیانت کرده، ملکه را زندانی کرده، پسرش «وِلِم» را بر تخت نشانده و لیریا و ریویا را تسلیم امپراطوری میکنند.
میو موفق میشود با کمک برخی دوستانش فرار کند. وی به آئدرین میرود تا از دماوند برای جنگ نیروی کمکی بگیرد اما متوجه میشود که امپراطوری به طور همزمان به آئدرین نیز حمله کرده است. دماوند وی را به سمت «کوهستانهای آبی» میفرستد، جایی که کوتولههای صنعتگر زندگی و کار میکنند. کوتولهها در جنگهای میان نیلفگارد و حکومتهای شمالی بیطرف بودهاند، اما سالها قبل زمانی که اختلافات بین تیمریا و کوتولههای کوهستان بالا گرفته بود، دماوند پادرمیانی کرده و از خونریزی جلوگیری کرده بود؛ به همین دلیل و بنا به درخواست دماوند، کوتولهها تصمیم میگیرند تا به میو کمک کنند.
ماه آگوست:
۵ آگوست:
پس از تحلیل رفتن قدرت جادوگران شمال در نبرد سادن هیل، «فیلیپا ایلهارت» (قدرتمندترین جادوگر شمال) یک اتحاد مخفی به نام «لژ ساحرگان» (Lodge of Sorceresses) را بین قدرتمندترین جادوگران شمال تشکیل میدهد.
۳۱ آگوست:
ملکه میو با ارتش جدید خود به وطنش بازمیگردد. وی در «باتلاقهای یاروگا» به یکی از مهمترین پادگانهای نیلفگارد حمله میکند. این جنگ که بر روی یک پل اتفاق میافتد و افراد نیلفگارد در آن برتری قابل توجهای نسبت به نیروهای ملکه دارند، به «نبرد بر سر پل در یاروگا» معروف میشود. طی این نبرد، میو زخمی روی صورت خود برمیدارد و بسیار نزدیک است که کشته شود، اما ناگهان ویچر «گرالت» و چند تن از دوستانش سر میرسند و علاوه بر نجات میو، باعث پیروزی ملکه در جنگ میشوند. به پاس این کمک، میو به ویچر لقب «گرالت از ریویا» را میدهد. البته ویچر و همراهیانش چند روز بعد از اردوگاه میو فرار کرده و راه خود را ادامه میدهند.
میو تجدید قوا کرده و شروع به بازپسگیری کشور خود میکند، در نهایت وی موفق میشود ریویا و لیریا را از دست نیروهای نیلفگارد آزاد کند. البته ولم، پسر وی که از خیانت خود پشیمان شده بود، در راه اصلاح اشتباهاتش توسط سربازان نیلفگارد کشته میشود.
سال ۱۲۶۸
با آزادسازی ریویا و لیریا توسط میو، جان تازهای بر پیکر بیجان حکومتهای شمالی دمیده میشود؛ از طرفی خطوط تدارکات و نیروهای کمکی که از جنوب برای سپاهیان نیلفگارد فرستاده میشد قطع میشود.
ماه مارچ:
حکومتهای شمالی یکی پس از دیگری تجدید قوا کرده و مهاجمین نیلفگارد را پس میزدند. در نهایت، نیروهای باقیماندهی نیلفگارد در منطقهای به نام «بِرِنا» محاصره میشوند. نیروهای متحد شدهی حکومتهای شمالی طی جنگی که با نام «نبرد برنا» شناخته میشود آنها را سرکوب کرده و فرماندهشان «ژنرال آئب داهی» را میکشند.
بدین ترتیب دومین جنگ شمالی با پیروزی قوای متحد حکومتهای شمالی به پایان میرسد.
پایان وقایع بازی ThroneBreaker: The Witcher Tales
ماه آپریل:
مذاکراتی بین امپراطوری نیلفگارد و حکومتهای شمالی رخ میدهد، در نتیجهی این مذاکرات امپراطوری قبول میکند تا از مرزهای سینترا عقب نشینی کرده و این کشور را مستقل اعلام کند، همچنین دیگر هرگز به هیچ یک از حکومتهای شمالی تهاجم نکند. این پیمان با نام «پیمان صلح سینترا» شناخته میشود.
ماه جوئن:
انسانهای نژادپرست و افراطی، شورشی بزرگ در ریویا به راه میاندازد و تمام غیر انسانها (الفها، کوتولهها و دورگهها) را وحشیانه قتلعام میکنند. گرالت در راه دفاع از غیرانسانها کشته میشود، معشوقهی وی، «یِنِفِر از ونگربرگ» سعی میکند تا با جادو وی را زنده کند، اما در این راه افراط کرده و خود نیز از هوش میرود. سیری (که دخترخواندهی گرالت محسوب میشود) پس از مدتها غیبت، برای نجات آنها ظاهر میشود، جسد بیجان آن دو را روی قایقی گذاشته و با خود به مکانی نامشخص میبرد (توجه بفرمایید که داستان گرالت در کتابهای آندره ساپکوفسکی همینجا تمام میشود)، مکانی که گویا در دنیای دیگری است. در آنجا گرالت و ینفر در جزیرهی کوچکی رها میشوند، جزیرهای که قدرت جادویی دارد و بدین ترتیب بهبود مییابند.
گرالت و ینفر مدتی را با یکدیگر در آن جزیره میگذرانند، اما «شکارچیان وحش» (Wild Hunt) آنها را مییابند، ویچر را شکست داده و ساحره را اسیر خود میکنند. ارتش شکارچیان وحش قصد داشت تا با طعمه قرار دادن ینفر، سیری را به چنگ آورد و از قدرت خون باستانی وی استفاده کند.
گرالت از جزیره خارج شده، به «قاره» (جهان ویچر با نام قاره شناخته میشود) باز میگردد و شروع به تعقیب شکارچیان وحش میکند تا ینفر را نجات دهد.
امیر که نمیتوانست موقعیت استراتژیک سینترا را از دست بدهد، وقتی در یافتن سیری واقعی شکست خورد، دختری را که شباهت بسیار به وی داشت، به نام او جا زد و با وی ازدواج کرد (این شخص در جهان ویچر با نام «سیری دروغین» شناخته میشود و هویت واقعیش مشخص نیست). بدین ترتیب امیر به عنوان همسر تنها وارث باقیماندهی سینترا، دوباره بر آن کشور مسلط شد. پس از این ازدواج، شورش آتر از بین رفت.
از طرفی، پس از پیمان صلح سینترا، اختلافات میان کدوین و آئدرین بالا گرفت و این دو کشور بر سر منطقهای به نام «لومراک» با یکدیگر جنگیدند. البته منطقهی لومراک مدتها بود که منطقهای اختلافی به حساب میآمد و حتی اتحاد دو کشور در برابر تهاجم نیلفگارد نیز نتوانسته بود این اختلافات را سامان دهد. در انتها، «سابرینا گلیویزینگ»، جادوگر ارشد پادشاه هنسلت، در اعتراض به این نبرد، طلسمی سهمگین به نام «آتش مِلگار» را روی میدان نبرد اجرا کرد، در نتیجهی بیش از ۳۰۰۰ نفر از نیروهای دو طرف کشته شدند و جنگ بدون برندهی مشخصی پایان یافت.
هنسلت سابرینا را زنده زنده در آتش سوزاند، ولی سابرینا قبل از مرگ خود او را طلسم کرد.
سال ۱۲۶۹
گرالت به تعقیب کردن شکارچیان وحش ادامه میدهد.
ماه جولای:
گرالت در حین تعقیب شکارچیان وحش، با «لیتو» (ویچری از مکتب افعی) مواجه میشود. لیتو تصمیم میگیرد به گرالت کمک کند.
گرالت و دوستانش، در انتها شکارچیان وحش را در زیر «درخت اعدامیها» در «ولن» (یکی از مناطق تیمریا) پیدا میکنند. گرالت وقتی متوجه میشود که نمیتواند دشمن را شکست دهد، خود را در قبال آزادی ینفر معامله میکند. بدین ترتیب، گرالت به شکارچیان وحش ملحق میشود و مدتی نامشخصی را در کنار «سواران اشباح» (Phantom Riders یکی از القاب Wild Hunt) میگذارند.
سال ۱۲۷۰
مدتی بعد از اینکه گرالت به شکارچیان وحش میپیوندد، سر و کلهی سیری پیدا شده و به وی کمک میکند تا فرار کند. گرالت، نیمه برهنه در اطراف قلعهی «کار مورهن» (Kaer Morhen) توسط دوستان قدیمکی خود یافته میشود؛ در حالی که حافظهاش را از دست داده است.
وقایع بازی The Witcher در این سال رخ میدهد:
ماه می:
بعد از وقایع ریویا، وزمیر و دیگر ویچرهای مکتب گرگ فکر میکردند که گرالت مرده است، تا اینکه وی را در اطراف Kear Morhen مییابند. کمی بعد، یاغیانی که با نام Salamandra شناخته میشوند به Kaer Morhen حمله میکنند. رهبران این گروه، «اذار جاود» و «پروفوسور» برخی از اسرار و اوراد مخفی ویچرها را از دخمههای قلعه میدزدند و طی این سرقت، ویچر جوان «لئو» را به قتل میرسانند، سپس با تلپورت فرار میکنند. گرالت و دیگر ویچرها به همراه «تریس مریگولد» جادوگر اقدام به تعقیب آنها میکنند.
ماه جوئن:
در پی تعقیب افراد سالاماندرا، گرالت به شهر «ویزیما»، پایتخت تیمریا میرسد. او در شهر به همکاری خود با تریس ادامه میدهد و دوست قدیمی خود «شانی» را ملاقات میکند. وی همچنین با «یاوین» (Yaevinn)، فرماندهی سکویاتل در اطراف ویزیما، و «سیجفرید از دنزل»، یکی از شوالیههای «پیمان رز آتشین» روبرو میشود.
ماه جولای:
گرالت با اذار جاود روبرو میشود. تریس برای کمک به گرالت در یافتن سالاماندرا با برخی جادوگران قدرتمند لُژ و برخی تاجران قدرتمند مثل «ویوندی» همکاری میکند. کمک این افراد گرالت را قادر میسازد تا مقر سالاماندرا در ویزیما را شناسایی کرده، آن را نابود کند و پروفوسور را بکشد. همچنین مشخص میشود که سالاماندرا نفوذ زیادی روی شاهزاده «آدا» دارد. گرالت در باتلاقهای اطراف ویزیما به نبردی برمیخورد که بین مزدوران فرستاده شده از طرف پیمان رز آتشین و اعضای سکویاتل درگرفته است.
ماه آگوست:
گرالت به ویزیما بازمیگردد که حالا دچار هرج و مرج شده است. نبرد بین پیمان رز آتشین و اسکویاتل اینبار به خیابانهای ویزیما کشیده شده است و از طرفی اهریمن خطرناکی از نژاد «استریگا» در کوچه پس کوچههای این شهر مردم را به قتل میرساند. گرالت بالاخره موفق میشود اذار جاود را به قتل رسانده و سالاماندرا را از بین ببرد. در میان نبرد بین پیمان و اسکویاتل اگر بازیکن طرف اسکویاتل را بگیرد، در آخر گرالت موفق میشود به مرکز پیمان رز آتشین نفوذ کرده و استاد اعظم را به قتل برساند، استاد اعظم به طور مخفیانه سالاماندرا را کنترل میکرده است و قصد داشته با استفاده از وردهایی که از Kear Morhan دزدیده بودند، زمینه را برای ظهور شکارچیان وحش و پاکسازی جهان از ناپاکی آماده کند. استاد اعظم قبل از مرگ خود گرالت را به جهان موازی میبرد که در آن «یخبندان سپید» (White Frost)، آخرالزمان سرد دنیای ویچر که در پیشگوییهای الفها بدان اشاره شده است، همهی جهان را نابود کرده است و میگوید که اگر گناه و گناهکاران از بین نروند، این عاقبت در انتظار جهان خواهد بود. پس از کشتن استاد اعظم، گرالت متوجه میشود که او تحت تاثیر اریدین (فرماندهی شکارچیان وحش) بوده است، گرالت با اریدین مبارزه کرده، وی را شکست داده و موفق به برگشتن به جهان خود میشود.
گرالت همچنین موفق میشود بار دیگر طلسم شاهزاده آدا که وی را به استریگا تبدیل میکرد باطل کند (گرالت سالها پیش در زمان کودکی شاهزاده یکبار این کار را کرده بود). شاهزاده آدا با «ردُوید» (شاه جوان ریدینیا) ازدواج میکند. شاه فولتست حمایت خود را از اسکویاتل افزایش داده و پیمان رز آتشین را منحل میکند.
ماه سپتامبر:
شاه فولتست در ویزیما از گرالت تقدیر میکند. در همین زمان یک آدمکش حرفهای سعی میکند تا فولتست را ترور کند که گرالت موفق میشود جلوی او را بگیرد. معلوم میشود که فردی که قصد ترور فولتست را داشته یک ویچر است.
پادشاه فولتست
پایان وقایع بازی The Witcher
سال ۱۲۷۱
وقایع بازی The Witcher 2: Assassins of Kings در این سال رخ میدهد.
شاه دماوند ترور میشود
ماه آپریل:
پادشاه فولتست به «قلعهی لا والت» که به وبی خیانت کرده است حمله میکند، گرالت و تریس نیز در این حمله همراه وی هستند. در طی فتح قلعه ناگهان اژدهایی به گرالت و فولتست حمله میکند، پیش از این پنداشته میشد که نسل اژدهایان منقرض شده است، گرالت و پادشاه از این حمله جان سالم به در میبرند و اژدها فرار میکند. گرالت موفق میشود خائنین را به قتل رسانده و قلعه را فتح کند. وقتی گرالت و فولتست برای برداشتن دو فرزند شاه که در قلعهی لاوالت گروگان گرفته شده بودند میروند، شاه فولتست توسط فردی که خود را در نقش کشیش مراقب فرزندان وی جا زده بود ترور میشود. شاهکش فرار میکند و گرالت به عنوان تنها کسی که همراه شاه بود، به اتهام قتل وی دستگیر میشود. پس از بازجویی، «ورنون روچ» فرماندهی نیرویهای ویژهی تیمریا حرفهای ویچر را باور میکند و به طور مخفیانه وی را فراری میدهد تا قاتل اصلی را پیدا کند. تنها سرنخی که گرالت دارد نشان اسکویاتل است که او بر روی قایقی دیده بود. پس او به همراه روچ و تریس راهی «پونتار» میشود و با رهبر اسکویاتل در آن منطقه، «یوروِث» روبرو میشود. کمی بعد ویچر دوباره خود را در بین نبرد بین نیروهای تیمریا و اسکویاتل مییابد و گیمر باید برای ادامهی روند بازی بین روچ و یوروِث انتخاب کند. همچنین مشخص میشود که شاهکش در واقع دوست گرالت، لیتو است. لیتو به «پونتار ولی» فرار میکند و تریس را با خود گروگان میبرد. مشخص میشود که اسکویاتل به لیتو در تررور فولتست کمک کرده اما لیتو به آنها خیانت کرده است و حال یوروِث به دنبال انتقام خود است.
در این میان، حافظهی گرالت کم کم شروع به بازگشت میکند.
ماه جوئن:
گرالت(به همراه یوروِث و یا روچ) به پونتار ولی میرسد و خود را در میان نبرد بین شورشیان به رهبری «ساسکیا» و پادشاه هنسلت مییابد. شورشیان قتل دماوند را کار هنسلت میدانند و برای خونخواهی او میجنگند. در این میان ناگهان طلسمی که سابرینا قبل از مرگ بر روی هنسلت گذاشته بود فعال میشود و باعث میشود که ارواح سربازانی که در جنگهای قبلی بین کدوین و آئدرین کشته شدهاند، پدیدار شده و به هر موجود زندهای حمله کنند. گرالت به هنسلت کمک میکند تا طلسم را از بین ببرد. کمی بعد توسط دو قاتل ناشناس به جان هنسلت سوقصد میشود که البته با کمک گرالت پادشاه کدوین نجات مییابد. انی سوقصد به جان هنسلت، ساسکیا را مجاب میکند که قتل دماوند کار هنسلت نبوده و نبرد بین این دو پایان مییابد. همزمان کشتیهای امپراطوری نیلفگارد در مرز کدوین پهلو میگیرند و تحرکات مشکوک نیلفگارد دوباره آغاز میشود.
در پی تررورهای اخیر، پادشاهان و جادوگران اعظم کشورهای شمالی و امپراطوری نیلفگارد تصمیم میگیرند با یکدیگر در «لاک مویین» دیداری داشته باشند. کمی بعد مشخص میشود که هنسلت به طور پنهانی از قصد نیلفگارد برای حملهی دوباره به حکومتهای شمالی خبر داشته و با دشمن همدست شده است، در پی این موضوع گیمر آزاد است که هنسلت را بکشد یا زنده بگذارد. همچنین معلوم میشود که ترروهای مشکوک اخیر ارتباطی با جادوگران لُژ داشته است.
ماه جولای:
گرالت به «لاک مویین» میرسد که حالا همهی پادشاهان و بزرگان شمال و جادوگران در آن جمع شدهاند، اما امیر غایب است و در عوض نمایندهی خود را فرستاده است. گرالت متوجه میشود که جادوگران لُژ در حقیقت به طور پنهانی پا امیر در ارتباط بودهاند و در ازای قدرتی که امیر به آنها وعده داده است، قصد دارند تمام سران شمال که در لاک مویین جمع شدهاند را به قتل برسانند. گرالت موفق می شود تریس را نجات دهد و مشخص میشود که تریس از این نقشهی بقیهی اعضای لُژ بیخبر بوده است.
همزمان با شروع مراسم، اژدها دوباره ظاهر میشود و قصد قتل همه را دارد، گرالت اژدها را شکست میدهد و مخشص میشود که موجود تحت فرمان یکی از جادوگران لُژ به نام «شیلا دِ تَنسارویل» بوده است، شیلا قصد دارد با تلپورت فرار کند اما به مشکل بر میخورد، گیمر آزاد است او را بکشد یا به وی رحم کند.
در انتها گرالت با لیتو مواجه میشود و لیتو به وی میگوید که امیر به وی وعده داده است که اگر پادشاهان شمال را تررور کند، میتواند مکتب افعی را دوباره احیا کند. قصد امیر از این تررورها ضعیف کردن شمال برای حملهی دوبارهی نیلفگارد است. در انتها گیمر آزاد است که لیتو را بکشد یا خیر.
پس از تمام این اتفاقات لاک مویین تخلیه شده و به دستور ردوید سوزانده میشود.
حافظهی گرالت به طور کامل بازمیگردد.
ماه آگوست:
با اینکه نقشهی امیر به طور کامل اجرا نشد، اما با مرگ چندین نفر از پادشاهان و جادوگران شمال، امیر فرصت را مناسب میبیند و باردیگر علیه حکومتهای شمالی اعلام جنگ میکند. پیمان صلح سینترا نقض شده و «سومین جنگ شمالی» آغاز میشود.
پایان وقایع بازی The Witcher 2: Assassins of Kings
ماه نوامبر:
گرالت تصمیم میگیرد که در سیاست و نبرد بین حکومتهای شمالی و نیلفگارد دخالت نکند و بر سر کار اصلی خود یعنی ویچر بودن و هیولاکشی بازگردد. وی به دنبال استاد خود وزمیر میرود.
سال ۱۲۷۲
از آنجایی که تیمریا رهبر خود را از دست داده است، خیلی زود در برابر تهاجم نیلفگارد سقوط میکند، ارتش تیمریا منهدم شده و امپراطوری علاوه بر تصرف ویزیما، تا مرز شمالی تیمریا و رود «پونتار» را فتح میکند. امیر به ویزیما میرود تا از نزدیک جنگ را مدیریت کند. نیروهای باقیمانده از سربازان تیمریا به صورت مخفیانه و چریکی مبارزه میکنند.
با توجه به خیانت هنسلت، ردوید به طور ناگهانی با ارتش خود به کدوین حمله کرده و آن را تصاحب میکند. حال نیلفگارد به جای مواجه با دو دشمن ضعیف در دو جبهه، با یک دشمن قوی در یک جبهه روبروست. همچنین پس از وقایع لاک مویین، ردوید به پیروان دین «آتش ابدی» (Eternal Fire) آزادی عمل میدهد تا جادوگران را اعدام کند. این دین جادو و جادوگری را حرام میداند و مجازات آن اعدام است.
ردینیا و نیلفگارد در «وِلِن» (یکی از ایالتهای اصلی تیمریا) با یکدیگر در حال جنگ هستند. شهر آزاد «نُویگراد» اعلام بیطرفی کرده و در صورت حملهی هر یک از طرفین با وی خواهد جنگید.
کمی بعد نیروهای نیلفگارد موفق میشوند «باغ سفید» (White Orchard)، یکی دیگر از ایالتهای تیمریا، را فتح کنند.
وقایع بازی The Witcher 3: Wild Hunt در این سال رخ میدهند.
در حالی که شمال در هرج و مرج است، ینفر ناگهان پیامی به گرالت میفرستد و از وی میخواهد که او را ملاقات کند. گرالت به همراه استاد خود وزمیر به دنبال ینفر میرود.
ساحره گرالت را در باغ سفید مییابد، وزمیر از آن دو جدا شده و به Kaer Morhen بازمیگردد، گرالت و ینفر با یکدیگر به ویزیما و به نزد امیر میروند. مشخصی میشود که در تمام این مدت ینفر در خدمت امیر بوده است.
امیر به گرالت میگوید که جاسوسانش به وی اطلاع دادهاند که سیری بازگشته است. گرالت مامور میشود تا سیری را یافته و به نزد امیر ببرد.
پس از جست و جوهای طولانی و ملاقات با افراد مختلف، گرالت در نهایت سیری را در یک جزیره عجیب (همانند همان جزیرهای که او و ینفر در آن بودند) مییابد.
سیری به گرالت میگوید که پس از این که او را از دست شکارچیان وحش فراری داده است، سواران روح همواره به دنبالش بودهاند و سیری مجبور بوده است برای فرار از دست آنها از جهانی به جهان دیگر فرار کند، تا اینکه در آخر به این جزیره رسیده است. همزمان شکارچیان وحش سر میرسد و سیری و گرالت به Kaer Morhen تلپورت میکنند.
گرالت و سیری و دوستانشان تصمیم میگیرند که به جای اینکه تا ابد از دست شکارچیان وحش فرار کنند، یک بار برای همیشه با آنها مبارزه کنند. از همین رو گرالت تا حد ممکن دوستان خود را در Kaer Morhen جمع میکند، که شامل ینفر، تریس، ویچرهای مکتب افعی، روچ، لیتو (در صورت زنده بودن) و… میشوند. آنها در Kaer Morhen با شکارچیان وحش میجنگند و به سختی موفق میشوند از سیری محافظت کرده و سواران روح را وادار به عقب نشینی کنند. در این نبرد وزمیر کشته میشود و گرالت و دوستانش تصمیم میگیرند تا هر طور که شده جلوی شکارچیان وحش را بگیرند.
با کمک الفی به نام «آوالاخ» آنها رای برای شکست سواران روح پیدا میکنند. آنها تصمیم میگیرند که طی مناسکی شکارچیان وحش را در جزایر «اسکلیگا»احضار کرده و با آنها مبارزه کنند، آوالاخ برملا میسازد که سواران روح در حقیقت الفهایی از نژاد «اِن اِل» (نژاد خالص الفها که در جهان انسانها تقریبا وجود ندارند) هستند که اعتقاد به برتری خود نسبت به دیگر نژادها و موجودات دارند، در نتیجه در دیگر جهانها به دنبال برده میگردند، اما مدتهاست که اریدین، رهبر شکارچیان وحش که در حقیقت پس از مرگ پادشاه قبلی جهان خود پادشاه وطن خود نیز میباشد، به دنبال استفاده از قدرت سیری است. همچنین آوالاخ تصریح میکند که اگر از طرف جهان وطن سواران اشباح برای آنها نیروی کمکی فرستاده شود، کاری از دست ویچر و دوستانش ساخته نخواهد بود. پس آوالاخ و گرالت از طریق درگاههایی به جهان الفهای ان ال سفر میکنند. این دو در آنجا با الفی به نام Ge’els دیدار میکنند که مسئول پشتیبانی شکارچیان وحش است. آوالاخ این حقیقت را به او میگوید که اریدین برای رسیدن به قدرت، پادشاه قبلی را تررور کرده است. Ge’els نحوهی احضار شکارچیان وحش را به آنها آموزش میدهد و اعلام میکند که هیچ کمکی برای پشتیبانی اریدین ارسال نخواهد کرد.
در انتها نبرد بین گرالت و دوستانش با شکارچیان وحش شکل میگیرد و طی نبردی سخت، ویچر موفق میشود اریدین را شکست داده و شکارچیان وحش را از بین ببرد.
بلافاصله بعد از از میان رفتن شکارچیان وحش، ناگهان اتفاقات عجیبی رخ میدهد به طوری که بسیاری میپندارند آخرالزمان شده است. گرالت متوجه غیبت سیری میشود و به همراه ینفر به دنبال وی میروند. در نهایت مشخص میشود که سیری از آوالاخ خواسته است تا نوعی مناسک قدیمی را برپا کند تا طی آن، سیری با فدا کردن خود، برای همیشه از رخ دادن آخرالزمان و «یخبندان سپید» جلوگیری کند. سیری این کار را میکند.
پس از این، بر اساس انتخابات بازیکنان در طول بازی، پایانبندیهای بسیار متفاوتی را شاهد خواهیم بود. اتفاقی که برای سیری میافتد از ۳ حالت خارج نیست:
۱- سیری دیگر هرگز دیده نمی شود.
۲-سیری زنده میماند و به یک ویچر تبدیل میشود.
۳-سیری زنده میماند و تبدیل به ملکهی نیلفگارد میشود.
جنگ بین ریدینیا و نیلفگارد، براساس تصمیمات بازیکنان در ۳ حالت مختلف پایان مییابد:
۱-ردوید در جنگ پیروز میشود، نیلفگارد بار دیگر به مرز سینترا عقب نشینی میکند، امیر توسط نژادپرستان و مخالفان داخلی خود، به دلیل جنگهای متعدد و بیفایده تررور میشود.
۲-فردی به نام «زیگموند دیکسترا» بر علیه ردوید قیام کرده، وی را شکست داده و خود پادشاه میشود، نیلفگارد همانند پایان شمارهی یک شکست میخورد.
۳- امیر پیروز شده، امپراطوری نیلفگارد تمام شمال را فتح میکند.
سرنوشت گرالت در انتها بر اساس تصمیمات بازیکنان، ۴ حالت مختلف دارد:
- اگر سیری دیگر برنگردد، گرالت خودکشی میکند.
- گرالت زندگی خود را به عنوان یک ویچر ادامه میدهد.
- گرالت با تریس به «کُویر» سفر میکند و آن دو در کنار هم زندگی میکنند.
- گرالت زندگی خود را با ینفر ادامه میدهد.
و… دهها مسئلهی مختلف که بر اساس جزئیات داستانی بازی در پایانبندی تاثیرگذار هستند و از حوصلهی این متن خارجاند.
پایان وقایع بازی The Witcher 3: Wild Hunt
امیدواریم که از مطالعهی این جدول زمانی لذت برده باشید. نظرات خود را با ما در میان بگذارید.
تشکر و خسته نباشید به نویسنده مطلب که اطلاعات کاملی درباره داستان پیچیده و پر فراز و نشیب دنیای ویچر در اختیار ما قرار داد
متشکرم
خوشحالم که مفید بوده.
خیلی خیلی ممنونم واقعا جدول زمانی دقیق و کاملی بود
واقعا ویچر یک شاهکاره.یک معجزست واقعا.دنیایی که آدمو تا اعماقش فرو میبره .مرسی واسه توضیحات کاملتون
امیدوارم سریالش که بزودی میاد بتونه نشون بده عظمت دنیای ویچر و شخصیت فوق العاده گرالتو.امیدوارم خراب نکنه.