«نورهود» (Neverhood) با ژانر خودش سر سازگاری نداشت. رویهمرفته ماجرایی دلچسب و ماندگاری بود اما هرگز پایههای ماجرایی محکمی نداشت. داستاناش چنگی به دل نمیزد، محیط کوچکی داشت و معماهایاش هم از داستان پرت بود. برای یک بازی در سبک ماجرایی، اینها واقعا ایرادهای بزرگی است، و اگر امروز در بین بازیهای خالص این ژانر (آنهایی که با اکشن غلیظ درآمیخته نشدهاند)، بازیهای تلتیلی پرچم را بهدوش میکشند، بهخاطر این است که موارد بالا را خیلی خوب رعایت میکنند. نورهود در این سهزمینه، دستخالی آمده بود اما باز هم به دل خیلیها نشست. تعارضی که با ترکیب گرافیک استاپ-موشن خمیریاش، که در آن زمان مثل طلسمی در چشمان بازیکننده اثر میکرد و حتا منظرههای توسریخوردهاش را زیبا جلوه میداد، با حرکات و انیمیشنهای سفیهانه و بامزهی «کلیمن» (Klaymen)، قهرمان بازی، توجیه میشود. نورهود تافتهی جدابافتهای نبود، اما فرمول متفاوتی داشت که چهبسا با داستانی بیآلایش و کودکانه بهتر هم جواب میداد. حالا نوزده سال از آن زمان گذشته و خیلی چیزها عوض شده است، اما جمعی از سازندگان نورهود، بازی جدیدی در همین سبک بیرون دادهاند که میخواهد مثل روح تازهای در کالبد خاطراتمان حلول کند. با نقد و بررسی «آرمیکراگ» (Armikrog) همراه شما هستیم.
شما بازی را با «تامینات» و سگ وفادارش «بیکبیک» در قلعهی آرمیکراگ آغاز میکنید. سیارهای که تام از آن میآید، با کمبود مادهای مواجه شده که حیات ساکنان آن را به خطر انداخته است. تام و دوفضانورد دیگر، به سیارهی «اسپایرو فایو» (Spiro 5) سفر کردهاند تا این ماده را از آنجا استخراج کنند و به خانه بیاورند. همانطور که در نورهود شاهد داستان بسیار سادهای بودیم، ماجرای آرمیکراگ هم سطحی و کمعمق است؛ از آن داستانهایی که آدمخوبشان را توپ تکان نمیدهد و آدمبدشان از اول ماجرا محکوم است به اینکه آخر ماجرا شکست بخورد. بعد در پایان کار، درست زمانیکه کیک جشن پیروزی خیر به شر آمادهی بریدن است، سروکلهی آدم بده دوباره پیدا میشود تا به دست قهرمان به هلاکت ابدی نایل شود. مسلما چنین فرم داستانی نخنمایی که به تعداد آجرهای دیوار چین از آن استفاده کردهاند، کمترین کششی در مخاطب ایجاد نخواهد کرد و آرمیکراگ هم اگر در این زمینه نقطهی قوتی داشته باشد، آن را نه در داستان، بلکه باید در شیوهی روایت بازی جستوجو کرد. بازی تا آخر ماجرا، هیچ چیز را بهشما نمیگوید. اصلا نمیدانید این بچهای که پیدا کردهاید مال کیست، روح سرگردانی که مدام شما را نصیحت میکند متعلق به کیست یا این دژ متروکه (آرمیکراگ) را چهکسی ساخته است. در طول بازی، ویدئوهایی در پاسخ به این سوالات پخش میشود اما زبانشان ناآشناست و بههمیندلیل هیچ چیز از آنها دستگیرتان نمیشود. این موضوع برای من بسیار عجیب و آزاردهنده بود. ویدئوها را رد میکردم و به خودم میگفتم آخر کدام عقل سلیمی پای این مزخرفات مینشیند. نمیشد زبان لعنتی آنها را انگلیسی میکردند که ما هم بفهمیم چهخبر شده است! تا اینکه در پایان بازی، علتاش را دریافتم و همهچیز برایام روشن شد. خلاصه آرمیکراگ هم مثل نورهود، در بخش داستانی حرفی برای گفتن ندارد و بیشتر با پنهانکاری، و سپس بهیکباره با بمباران اطلاعاتی مغز مخاطباش، روی ضعف خود سرپوش میگذارد. تا آنجا که حتا چهرهی مبارک آقای خرابکار را تا آخر بازی زیارت نخواهید کرد.
بازی خالی از باگ هم نیست؛ گاهی کلیدها عمل نمیکنند، گاهی جایی گیر میکنید که امکان خروج وجود ندارد، ممکن است یک ویدئو اصلا پخش نشود و…. اما یکی از باگهای عجیبی که برای من پیش آمد و انتظار آن را از چنین بازی کوتاه و سرراستی نداشتم، این صحنه بود که توانستم بدون حلکردن معمای جلوی در بسته، از آن عبور کنم.
طنز، چیزی است که جای خالی آن در آرمیکراگ کاملا حس میشود. دیالوگهایی که به چاشنی طنز آغشته نشده و بار معنایی ندارند، انیمیشنهایی که خشک و بیروح کار شدهاند، طنزپردازیهایی آماتور و کمرمق مثل انتخاب نام AbrahAnt Lincoln برای یکی از شخصیتها، روی شعلهی التهاب و هیجان بازیکننده در شروع بازی، آب سردی میپاشد که ارزش این گرافیک هنرمندانه را هم زیر سوال میبرد. گذشته از این که نورهود یک کار نوآورانه کرد و با آن گرافیک ۲۰ سال پیش، نسبت به امروز حرفهای خیلی بیشتری برای گفتن داشت (ولی آرمیکراگ این دو امتیاز را ندارد)، کاملا حس میشود که «کلیمیشن»ها (claymation) در میانپردههای اندک این بازی، در حد و اندازهی نورهود کار نشده و با استانداردها فاصله دارند (حالت چهره را در دو تصویر زیر مقایسه کنید. عکس سمت چپ مربوط به آرمیکراگ و عکس سمت راست متعلق به نورهود است). بهترین میانپردهی بازی، همان است که در آغاز پخش میشود و برای معرفی آرمیکراگ مورد استفاده قرار گرفت. البته چون بودجهی ساخت بازی را طرفداراناش در کیکاستارتر تامین کردهاند، انتظار چنین کاستیهایی میرفت ولی این مساله چه مشکلی را حل میکند؟
کسانی که به نورهود این ایراد را میگرفتند که زود تمام میشود، با آرمیکراگ به مشکل جدی خواهند خورد. بازی بسیار کوتاه است و اگر لم معماهای نورهود هنوز دستتان باشد، احتمالا در کمتر از ۵ ساعت آن را تمام خواهید کرد. در طراحی این معماها هم، آرمیکراگ به فرمول نورهود وفادار مانده است؛ به این معنی که باید به علامتها و نمادهایی که در بازی وجود دارد (حتا در ویدئوهایی که پخش میشود)، دقت کنید؛ چون ممکن است بعدا به کارتان بیایند. در ابتدا اشاره کردم که معماها، بهشکلهای مختلفاش، بخش جداییناپذیری از ژانر ماجرایی هستند اما نباید ارتباطشان با داستان قطع شده باشد. یعنی اینطور نباشد که فکر کنیم معماها موی دماغ شده و صرفا موانعی بر سر راه ادامهی روند بازی هستند؛ بلکه اصول کار در این است که در دل داستان قرار گرفته و خود بخشی از آن باشند. آرمیکراگ مانند نورهود، از عمل به این نکتهی مهم شانه خالی کرده و متاسفانه گاهی آزمون و خطا، جانشین راهحل منطقی معماهایاش میشود، و حتا گاهی از این طریق زودتر به جواب میرسیم. اما از نظر تنوع و چالش، شاهد معماهای جالب و خوبی هستیم. و بزرگترین نکتهی مثبتی که من در این بازی دیدم هم فرایند منطقی و دقت مورد نیاز برای حل معماهایاش بود؛ اگرچه بعضی از این معماها، بهطرز ملالآوری بارها جلویتان سبز میشوند، ایرادی که به نورهود وارد نیست.
جمعبندی
با اینکه نوزده سال از عرضهی نورهود میگذرد، هنوز هم به آرمیکراگ برتری کامل دارد. بازی جدید، روایت و انیمیشنهای خندهداری هم ندارد که بتواند میخ میان قیچی شود و ازهمگسیختگی معماها و داستاناش را جبران کند. حتا گرافیک خمیریاش هم بهدلایلی که ذکر شد، ارزش این همه هایوهوی را ندارد. موسیقی بازی هم بهپای نورهود نمیرسد. فقط تعدادی معمای جالب در این بازی وجود دارد که میتوانند شما را چندساعتی سرگرم کنند و به میزان دقتتان متر بیاندازند. آنچه «ویلی» راوی نورهود نوشته است، وصف حال آرمیکراگ، وصف حال بازی است که بهعنوان یک ماجرایی، آن را توصیه نمیکنیم:
سلام فرشاد جان
مقدمه نقدت خیلی عالی بود و منو به گذشته برگردوند.
مرسی
فوق العاده ضعیف بود
تنها برای کسانی که neverhood رو در اون سالهای دور تجربه کردن میتونه کمی نوستالژی ایجاد کنه
برگشتم به دوران قدیم با اون نوستالژی خاص خودش؛ ولی یه ضد حال اساسی هم خوردم به خاطر کمبود بعضی موارد که توی مقاله هم ذکر شد :lol:
مرسی شاد جان بابت نقد خوبی که کردی
به گذشته برگشتم چقدر این بازی رو میکردم
سلام. من فقط و فقط به این دلیل عضو این سایت شدم تا بگم این نقدتون واقعأ بد بود و کسی که به داستان بازی The Neverhood میگه چنگی به دل نمیزد مشخص هست شعور و صلاحیت کافی رو برای نقد کردن داستان شاهکار این بازی نداره و حتی یک پوسته از ظاهر داستان رو هم نفهمیده چه برسه به مفاهیم و عمق داستانش. بنده خودم صدها نقد برای بازی های مختلف نوشتم و به جرأت میگم بازی The Neverhood از خلاقانهترین عنوانهای تاریخ بازیهای ویدیویی هست و داستان شاهکاری داره. خلاصه با این نقد بسیار چرت چیزی از ارزشهای The Neverhood کم نمیشه و قطعأ چیزی به شما هم اضافه نمیشه. اگر نقدهای دیگرتون هم اینجوری باشه که باید فاتحه این سایت رو بخونیم. متأسفم.
سلام نقدتون بسیار مزخرف و بی پایه و اساس است و کاملا واضح است که نویسنده(فرشاد خرمی) فقط و فقط درجهت کوبیدن این بازی نقدش را نوشته است و حتی از عکسی را که برا ی مقایسه انتخاب کرده کاملا این این موضوع واضح است.
بنده خودم بازی ساز هستم، بازی بسیار منو جذب کرد و حتی به چند نفر پیشنهاد دادم و اونها هم علاقمند شدند، شخصیت بازی با ثبات تر و بهتر از نسخه قبل هست….
متاسفم برای نقد…