کودکانهی خاکستری | یادداشتی درباره The Last of Us
لیست عناوین مطلب
کودکانهی خاکستری | یادداشتی درباره The Last of Us
دیگر پرندهها ترانهی ترنمِ شادابِ بهار را نمیخوانند؛ دیگر برگهای سبزینهپوشِ عرشِ تاج و تختِ درختان، با آوازِ جویبارِ زلال، نمیرقصند؛ دیگر ماهتابِ آسمانِ تاریک، با چشمکِ ستارهها، در برکهی شیرینِ پای کوه، آرایش نمیکند. اینجا زنگِ تفریحمان پنهان شدن در سنگرهای قرنطینه است، نه پشتِ درخت؛ اسباببازیهایمان خرسهای پشمالو ندارند؛ بچههای بیگناه با پوکههای گناهکارِ فشنگ، درد و دل میکنند. آن دور دستها، جایی که هیچکس نمیداند کجاست، روزگاری را در رویاهایمان ساختهایم که ساحلِ دریایاش شنهای داغ و موجهای فراوان دارد. سایهی درختِ لبِ آب، دیگر در رنگهای غریبِ نقاشیها پنهان نمیشود و میتوانیم برای یکبار هم که شده، در زیرِ آن به خواب فرو رویم. اما چه فایده؟ آن خواب را هم باید در خواب ببینیم. این حوالی نه دریایی است، نه شنی و نه ساحلی؛ اینجا بیماری است و قرنطینه و مرگ و باز هم بیماری! روزشمارِ برگهی دفترچهی خاطراتمان دیگر جای سفیدی برای نوشتنِ تاریخِ مرگِ دوستانِ صمیمی باقی نگذاشته است؛ دیگر مرگ هم رنگ و بویی آشنا میدهد. ناآشنای ما آشنای گذشتههاست و آشنای ما با گذشتهها بیگانه است.
دخترک آخر گناهِ تو چیست که در تختِ خوابِ گرمِ اتاقات نمیخوابی و مادرت را در آغوش نمیگیری و به قصههای پدر گوش نمیدهی؟ تقصیرِ تو چه بود که دنیای بیمارزدهی سردِ ما، چشمانِ تو را زمانی گشود که خود، چشماناش را بر زندگانی فرو بسته بود؟ زمان و زمانه به آخر رسیده و تو تازه در آغازِ راه هستی؛ راهی که تو روانهاش گشتهای به کجا میرود دخترک؟ نفس نفسهای بریدهات از هراسِ بیمار نشدن و یک روزِ بیشتر زنده ماندن، نفس کشیدن را برایام سخت میکند. میبینی دخترک؟ دیگر نفس کشیدن هم ترسناک شده است!
تا کِی میخواهی در دنیای چهار دیواریِ تاریکات، نقاشیهای روزهای رنگارنگِ ناآشنا را بر پنجرهها بچسبانی؟ تا کِی به جای آوازِ گنجشکها، دستورهای سردِ نظامی را گوش میدهی؟ بیا دل را به دریا بزنیم و از این قرنطینهی سیاه و سفید، به آیندهای پرواز کنیم که بالهای پروانههایاش در گوشهی اتاق، خاک نمیخورند! بیا حتا در قفس هم، آزاد باشیم و بخندیم که میلههای قفس هم نمیتوانند، لبخندِ تو را حبس کنند. دلات بازی میخواهد، میدانم! هرگز بازیهای دنیای ماشینیِ گذشته را ندیدهای؛ نمیدانی دنیای مجازی و پیشرفته به چه میگویند. عیبی ندارد دخترک؛ دیگر در این بیماری و وحشتهای آخرِزمانی، هیچکدامشان هم به کارت نمیآیند؛ اما دلات باز هم بازی میخواهد، میدانم! بازی کردنِ تو در شکستنِ شیشههای اتومبیلهای متروک خلاصه میشود، نه ماشینسواری! بازی کردنات، تصورِ یک رویای شیرین و قدم نهادن در آن رویاست، اما هرچه باشد، آن فقط یک رویاست؛ مگر نه؟ حتا با سوار شدن بر اسبِ از کار افتادهی یک شهرِبازیِ ویران، باز هم شاد میشوی؛ چه قلبِ مهربان و کودکانهای داری دخترک!
تنهایی سخت است؛ دلات همبازی میخواهد؛ اما دلهرهی بقای زندگانی، تنها بازیِ این روزهاست. تلخ است و سخت این بازی، اما میدانم که تو برنده میشوی؛ تو قاعدهی بازی را میدانی دخترک؛ چون تا چشمهایت را باز کردی فقط خودت در کنارِ خودت ایستاده بودی و یاد گرفتی به هیچچیز و هیچکس اعتماد نکنی. یاد گرفتی زیرِ بالشِ تختِخوابات هم چاقو نگه داری و همیشه با لالاییِ مرگ، چشمانِ خوابآلودت را ببندی. یاد گرفتی همه را دشمن ببینی، از بیماران دوری کنی اما، اما هنوز هم دلات بازی میخواهد؛ میدانم!
هنوز دستهای کوچکات، نرم است؛ این دستها باید عروسکهای خندان را بغل کنند، اما تو با آنها، اسلحههای بیرحم و چاقوهای سرد را سخت در آغوش گرفتهای تا بتوانی یک لحظه بیشتر، زندگی را با مرگ معامله کنی؛ گرچه همان زندگی هم از هزار بار مردن بدتر است! مسئولیتِ تو سنگینتر از عروسکبازیهای کودکانه خواهد بود؛ عروسکهای تو، انسانهای واقعی هستند؛ انسانهایی که اگر مراقبشان نباشی میمیرند؛ اگر به تو حمله کنند میمیری؛ و اگر اشتباه کنی، بازی را بهکُل میبازی! اما ایمان دارم که میتوانی با گرگها هم برقصی؛ چون تو، گرگِ باران دیدهای! ولی هنوز فراموش نکردهام که دلات بازی میخواهد!
تو قهرمانِ کوچکِ این دنیای نامهربانِ بزرگی دخترک؛ جای افسانهها خالی، اما تو خودِ افسانه هستی که پا به دنیای زمینیها گذاشتهای! چشمهای مهربانات، دیگر طاقتِ از دست دادن ندارند. قلبات شکستنی است و آن را تحملِ گسستن نیست. بر دو پای نازکات، محکم ایستادهای تا دنیا را از شَرِ وحشت و بیماری، نجات دهی و زمان را از انتها به فصلی تازه جابهجا کنی. تو قهرمانِ شجاعِ منی دخترک، که نه افسانهای، نه خیال؛ تو همانندِ خودت بیهمتایی و دردآشنا؛ اشکهای پشتِ دروازهی قرنطینه را میدانی؛ بغضهای بیصدای کودکِ تنها را میفهمی؛ زخمها و اندوهِ یک مردِ خسته را میبینی؛ اما میدانم؛ بازی هم میخواهی؛ میدانم!
بگذار به جای جنگلهای انبوه و سرسبز، همین چند زرافه را در خرابههای یک باغِ وحش تماشا کنیم؛ بگذار تا از اسلحههای بیاحساس رها شویم و به جای گلولههای مرگ، با تفنگهای آبی، به هم تیراندازی کنیم! بیا با هم برقصیم، بخوانیم و شادی کنیم که سازِ این آواز، مدتهاست که خاموش مانده است. با من به اسباببازی فروشیِ سردِ امروز و گرمِ دیروز بیا، تا فردا را خودمان از نو بسازیم؛ بیا تا ماسکهای خندان بر سر کنیم تا دیگر کسی را غمگین نبینیم! همان کتابچهی کوچک هم برای جملههای خندهدارمان کافی است. مرا در آغوش بگیر که سخت، تنهایم! آغوشِ من و آهنگِ تو و نگاهِ زرافه و رقصِ ما، اینجاست. تو بازی میخواستی؛ میدانم!
کودکانههای تو در میانِ دود و خاکسترِ بیماری و مرگ، پنهان شده و فقط تصویری سیاه و سفید از گذشتههایی را نگاه میکنی که هیچوقت لمسشان نکردهای! کودکانهی تو رنگارنگ نبود و رنگ نگرفت. کودکانهی تو در میلههای قرنطینهها جا ماند تا تو با بالهای فرشتهنشانات از خودت بگذری و آیندهای رنگین، در آسمان نقاشی کنی. رنگهایی که فقط از یک کودکانهی خاکستری رنگ میگرفت. من به قصهها و افسانهها ایمان ندارم؛ من تو را باور دارم دخترک؛ باوری که نیازی به قسمهای دروغ ندارد. همهی این نوشتهها برای تو بود قهرمانِ مهربانِ کوچکام؛ برای تو که دلات بازی میخواست و هیچوقت جایی برای آن پیدا نکردی؛ هیچ آغوشِ گرمی نداشتی و هیچکس برایات قصه نگفت. برای تو که با روزگارِ مرگفروش، زندگی را زندگی کردی و یاد گرفتی که با چشمهای باز بخوابی! همهی اینها برای تو و دربارهی تو بود دخترک؛ دربارهی قهرمانِ بیهمتای کوچکام؛ دربارهی الی…
نویسنده
«شاهین رستمخانی»
واو!!!! یک حرکت ناگهانی و یک دفه ای از مستر آو هانی!!!!
:X
)
دست رو چه اثری هم گذاشتی!!!
دگت گرم شاهین جان از ظاهر مقاله پیداس که ارزشمند هستش!!
بعد از مقاله ی سال پیش از داستان تلو فک نکنم تا الان مقاله ای داده بودی…( اگه اشتباه نکنم )
خوشبختانه روند سایت کاملا در مسیر درستی قرار گرفته…این ۲۰۱۴ واقعا سال خوبیه!
به زودی این مقاله ی پر غنیمت رو میخونم(تایم شورتیج
:X
ظاهرش رو ول کن؛ باطناش بهتره :دی
شاهین جون واقعا دستت درد نکنه،حال کردم با این مقاله نثر مرسل ؟مصنوع؟ یا هر چی که هست.یاد نقد های فرشید خان افتادم.یادش بخیرر،اوشون هم اینطوری مقاله مینوشتند،متنی پر از احساسات .خلاصه تشکر
یادت باشه ی نقد هم تو زمان عرضه شیطان درون باید بنویسی ها،همینطور باشه لففففطا،تنکس هانی
قابل توجه اهالی دنیای بازی :
بزودی داستان های مبتنی بر شخصیت ها و دنیای بازی های رایانه ای به صورت قسمتی در این سایت منتشر خواهد شد. (همانند کاری که طرفداران هری پاتر پس از اتمام کتاب انجام دادند شروع به نوشتن پایان های دلخواه و متفاوت برای داستان کردند)
خودتان را آماده کنید.
…
COD Team
« بازگشت مهـ »
……………………
درمورد پست :
چیزی نمیشه گفت
بخونید و لذت ببرید!
اسپم نده … اومدی دو ساعت اسپم دادی اخرش نوشتی در مورد پست فلان
مسئولیت کامنت های خودم با خودمه! نیاز به یادآوری ندارم.
ک امنت س شعر های شما با یه دکمه میتونه دیلیت بشه !
این آخرین اخطاره ! باز توی پست های مختلف بیای برا من بیلبورد بزنی یکاری میکنم از بیخ بن بشی !
@Leon S.K
آخرین اخطار برای چیه دقیقا؟
فضای دنیای بازی با فیس بوک فرق می کنه خواهشا مشکلات شخصی به اینجا نکشونید . هر چند خودتون هم زیر کامنتش اسپم دادین . الان یه آقای توی پست Enemy Front تبلیغات کرده بهش نگفتین اسپم نده ولی سر لج کردن باشه می ریزین سر طرف
باتشکر
حاجی ایشون جنسیتش مشخص شد. لذا بگذارید کنار این حرکات رو.
با تشکر.
جدا فضا رو الکی سر هیچی خراب نکنیم من کاری ندارم جنسیتش چیه ولی قصد بدی من فعلا ازش ندیدم
مک تاویش جان ، ما استقبال میکنیم از حرکتت ولى خودت هم بهتر میدونى از قدیمى هایى کامنت هاى خارج از بحث (اسپم) جالب نیست بدى . قوربن دستت دیگه نکن. دمت هم گرم کلا
حالا همینطوری نفری یکبار میخواید بگید که مکتاویش اسپم نده..؟ شما هم کامنته تکراری ندین.. این بحث هم تموم لطفا
طرف اومده با ذوقو شوق میگه من میخوام مقاله بدم بعد رفقا طورى باهاش برخورد کردن که من جا مک تاویش بودم دل سرد میشدم گفتم یچى بگم یارو پس نزنه از مقاله دادن. اصلا به من چه والا :-|
شاهین بکش بیرون !
برو سراغ child of light !
بکشه بیرون خطرناکه … :lol:
قفل کرده :lol:
باید به همه به نوبت رسیدگی کرد.
چشم؛ نقده اون شاهکار هم موجوده
باید یکم بچرخونه اولش……..
تشکر فراوان!!!!!!!
بسیار عالی و زیبا بود ….. =D
با توجه به زمان لانچ نسخه ی PS4 این مقاله حرکت پسندیده و به موقعی بود که با دست به قلم بسیار عالیو همیشگی شاهین لذت بخش بود
kheyli khoob bood ashkam dar oomad :cry:
فقط برای Pc کی میاد
لطفا جواب بدید
ممنون میشم :*
هیچگاه!!!
:lol:
:*
یعنی یه مشت خک میتونه کلی ننگی رو بپوشونه! ای خـــــــــآک بر سرت :((
خوب شد هنوز به درخواست دوستی شما پاسخ مثبت ندادم :-s
:((
مرسی شاهین جان!
مراتب تشکرم رو قبلا بابت این متن زیبا ابراز کرده بودم ولی خب مجددا تشکر می نماییم!
تلو شما رو یاد الی می ندازه یا الی نام تلو رو براوتن زنده می کنه؟!….الی تلو رو برای من تلو کرد…بهترین بازی عمرم کرد!
منم مجدد مرسی میگم :دی
والله این سواله که کردی یکم سخته جواب دادنش؛ کم پیش میاد یه اثره هنری از همهی جوانب درگیرت کنه و با تمامِ شخصیتهاش رابطه برقرار کنی؛ بدونه سارا، بدونه جول، بدون رایلی و… هرکدوم از این شخصیتها به مراتب کمرنگتر میشدن و این درستترین رابطهی علت و معلولی در خلقِ قصه هست و پرداخته شخصیت
من وقتی الی رو یادم میاد دلواپسیهای آخره پاییزشم یادم میاد؛ پس پیدا کردنه کرمشبتاپ هم همینطور؛ گشتن دنباله بیل یادم میاد و گیر کردن در تلههاشم همینطور؛ شکار اون روزه برفی یادم میاد و سکانسه افسانهایه آخره زمستون هم همینطور؛ پس واقعا هیچ قطعهای از این پازله سحرآمیز رو نمیشه اندکی جابهجا کرد چه برسه به اینکه برداشت..!!
مرسی از شاهین عزیز،بالاخره یک جور عشقت رو به این بازی ادا کردی!!!
متن واقعا زیبا و خوبی بود!!!
شخصیت پردازی این عنوان شاهکار محض بود به نظرم :X
این مقاله رو قبلا خونده بودم انگار :-? دقیقا با همین عنوان و همین متن :-? و یه نویسندهی دیگه توی یه سایت دیگه :-?
قضیه چیه شاهین جان؟ :lol:
خودم بودم؛ اما بنا به دلایل و مسائلی مطلب رو برداشتم
خوشم نیومد اصلا خوب نبود اخه شاهین اومدی قصه و شعر نوشتی این چیه
بد سلیقهای دیگه..!
به به هر سخنی که از ته دل بیرون آید دلنشین است….به راستی این اثر احساسات انسان را برانگیخته میکند………تشکر فراوان از آقای رستم خانی
فکر کنم ابتدا باید Left Behind رو بازی کنم تا بیشتر معنای کلماتتون رو بفهمم !!
سپاس …
البته یه طوری نوشتم که در نگاهه مستقل هم، معنای کاملاش رو بده و با تجربهی «آخرین ما» هم حقِ مطلب ادا بشه؛ ولی خب ارجاعاتِ زیادی به «Left Behind» دادم که اگر تجربهاش کنی خیلی بهتره
تو هر کلمه میشه عشق به این بازی رو حس کرد
خیلی ممنون زیبا بود
شاهین این مطالب تو همیشه برای من ارزشمنده. چند سالی هست که کنسول ندارم و برای همین نتونستم tlou رو انجام بدم و امیدوارم هرچه زود تر بشه که اینکارو بکنم. من خودم به مسائل آخرالزمانی خیلی ارادت دارم و تا اونجا که تونستم همه عناوین با این اتمسفر رو دنبال کردم. راستی میگم چرا انقدر سلیقه های من و تو شبیه به همه؟ در مورد مسائل انتزاعی (منظورم فراتر از واقعیت) مثل dead space، مثل tlou.
فضای مرده؛ آخرین ما؛ آلن ویک؛ سایلنت هیل؛ رزیدنت ایول (تا ۵)؛ و… ازون دسته بازیایی هستن که به معنای واقعیه کلمه از لحظه لحظهشون لذت میبرم
به به،خوش سلیقه ای عسلسی مثل خودم.
منم خیلی با دد اسپیس و الن ویک و اخرین ما لذت میبرم،اصلا عاشقشونم،ایول ها هم خوبن، هوی رین یا دارک سولز هم ک خیلی دوسشون دارم و عاشقشونم.
بسیار زیبا بود شاهین جان با تشکر.
تصمیم دارم این عنوان new game plus از اول شروع کنم. :X
زیبا بود.
بیشتر از این کارا کن عسلی!
awaiting moderation
بله!! :-|
در کنار سینما بخش ادبیات هم راهاندازی شد
نمیخورن به هم
نوشته ربطی به گیم نداشت ولی ابراز احساسات به هر نحوی جای تقدیر داره
فقط الی رو خیلی لوس و په په توصیف کر دین، خیلی هفت خط تر از این حرفاست. مثلا یاد صحنه میفتی که یه گروهان مرد بالغ رو با چاقو جر و واجر میکنه بعد براش نوشتی
عجقم آخه چرا عروسک خرسی نداری
به دوتا نکته اشاره کردی
اولی اینکه اگه به گیم ربطی نداشت پس مربوط به چی بود..؟ من خاطرمه الی رو توی یه بازی دیده بودم؛ فکر کنم نه همسایهمونه نه منشیه دندونپزشکیه سره خیابون..!
همچنین قصه، اساسا تحلیلهایی که توی نقدها به صورته خلاصه مینویسیم نیست؛ این خلقه صحنه، اتمسفر و فضا هم یکی از المانهای پرداخته طرح و شخصیت در قصه هست
نکتهی دوم اینه که اتفاقا با لحن و نگاه و واژههای کودکانه، تصویری اساسا خشن و بیرحم درآوردم؛ شاید یکم بیدقتی کردی؛ من اون چیزایی که نداره ولی باید داشته باشه رو اول آوردم مثله خرسه پشمالو، بعد گفتم جای این تو با پوکهی فشنگ بازی میکنی؛ بازی کردن با پوکهی فشنگ نیز هم ایهام داره هم کنایه؛ ایهامه بازی کردنش یعنی دوتا پوکه گرفتی داری خاله جون بازی میکنی؛ یا اینکه داری باهاشون دست و پنجه نرم میکنی؛ کنایه هم همین حالته دومه ایهام هست
پس با یکم دقته بیشتر به این نکتهها هم میرسیم
نشد دیگه عزیز جان. اینکه الی دختر بقال محلتونه یا راننده تاکسیتون که همش حرفه.
،
منظورم اینه، یک جمله سخیف برا توصیف حس به “بازی” مثل : “آخجون چقدر قطع عضو کلیکر با شاتگان حال میده” خیلی خیلی ربط و ضبط بیشتری به گیم داره تا نوشته شوما.
این نوشته تو بهترین حالت “روضه” ی شما برا کارکتری به اسم الیه که از قضا تو یه ویدئو گیم ظاهر شده، یعنی اگه tlou مشابه رمان یا فیلم داشت عینا همین نوشته شما رو میشد براش به کار برد، همین موضوع نشون میده هیچ ربطی به گیم نداره (با این که یه کارکتر گیمی داره دربارش صحبت میشه قاطی نشه لطفا)
قسمت دوم هم وا بده دیگه
چمیدونم پاهای ظریفت، بالهای فرشتت، قلب کوچولوت، دستای کوچولوی نرمت و این صحبتا برا توصیف این روزای کودکان غزه اونم برا همون رده سنی خوبه، نه الی، که خود سازنده اینهمه زور زده بد استرین شکل ممکن جلوش بده
خیلی بازی خوب و با کیفیتیه ای کاش برای Pc هم بیاد :sad:
عزیز من بازی انحصاری سونی هست هیچ وقت هیچ جای دیگه ای به جز پلی استیشن نمیاد.
بی خیال رو اعصابمون پیاد روی نکن
دیگه من اصلا اسم شاهین رو میشنوم به جای قیافه ی خودش یاد الی میفتم! :lol:
میخونمش.
دمت گرم شاهین جان در اولین فرصت و حس
حس؟؟؟کلن علی فک کنم هیچ مقاله ای رو که رو سایت میاد نمی خونی :lol: :lol:
چرا میخونم…ولی راستش رو بخوای مقداری از مقاله های آخرین ما زده شدم.آخه خیلی مقاله در موردش خوندیم.
برو توبه کن
:mrgreen:
به جان خودم ثانیه ثانیه ی بازی رو حفظم دیگه!
انقدر اغراق شده می نویسی که آدم همون وسطا دوچار دل زدگی می شه . انقدر حماسی می نویسی که آدم فکر می کنه این دخترک چگواراست .
با تشکر
انشا خوبی بود
ولی منم با پوریا موافقم
غلظتش خیلی بالا بود
مثل اینکه یه چیز خیلی شیرین شیرین بخوری
دل را در حداکثر لذتش بزند
———————————–
ممنون از الی رستم خانی ببخشید شاهین رستم خانی
@ پوریا و معلمه انشا (mondo):
اینکه توی مطلبه مذکور از اغراق استفاده شده بهشدت بهنظرم جاشه و فُرم و ساختاره متن رو میسازه؛ اینکه چطور از بابه مقایسهی «الی» به «چگوآرا» میرسی هم جالبه برای خودش..! این دخترک چگوآرا نیست بلکه الیه..! و من این لحنه همدردی و آی لول کردنه قلم و نگارشه آرایهها رو بهشدت در راستای همین الی بودنش به رشتهی تحریر درآوردم که اگه بخوام بیشتر توضیح بدم باید در بابه تدریس وارد بشیم
برادر میرابی بعضی وقتا لازمه از همون چیزهای خیلی شیرین هم بخوری تا شیرین کام بشی..! :دی البته از نظره من برای این مقاله، اغراقی که به کار بردم کاملا سره جاشه و حالا کسی هم اگه مشتاقه بحثه تخصصی هست درخدمتم
شاهین جان خیلی با حال بود ولی طولانی بود نخوندمش ولی مگه می شه یه نقدی البومی چیزی….بدی بد باشه هست می شه…اینشالا سرفرصت
اولا من پوریا نیستم Pandora7 هستم . دوما شما کلا فرم نوشتن اغراق آمیز حالا فرق نمی کنه قضیه مثبت باشه یا منفی . سوما شما از کلمات استفاده می کنید که حتی گاهی اوقات برای برای اسطوره ها هم استفاده نمی شی چهارم درک اینکه یه نفر برای هزاران نفر جان فشانی می کرده نه برای جان خودش , در پیشگاه شما( با تئوری که گفتین ) هیچ فرقی نداره . در اضافه نوع نگارش هر متنی با توجه به مخاطب اون موضوع نوشته می شه و اینجا مخاطب گیمر ها هستن و صد در صد این نوع نگارشی سنخیتی نداره با روحیاتشون .
با تشکر
من فقط راجبه اون پارته آخر که گفتی این نوع نگارش مناسبه گیمرا نیست چندتا نکته بگم
اول اینکه گیمرا مگه چی هستن که ۱۰۰٪ هم تاکید کردی این لحن براشون مناسب نیست..؟ خشن..؟ ضد ادبیات..؟ بی احساس..؟ چی..؟
دوم اینکه مطلبی نوشتم تا اگه پدربزرگی هم اومد و خوند، بتونه ازش لذت ببره و منحصرا به صورته تخصصی برای یک بازی کننده نیست
سوم اینکه من به عنوانه یک نویسنده، صرفا مطالبه تحلیلی و تخصصی مثله نقد ارائه نمیدم و این چنین مطالبی هم که از دستم برمیاد رو به رشتهی تحریر درمیارم
چهارم اینکه قربانه شما..! :دی
پوریا خان مگه گیمر دل نداره؟!روحیات گیمرها چطوریه مگه؟! :-|
آقای رستم خانی جوسازی می کنه منظورم نوع ادبیات به کار رفتش هست . مثل اینکه بیام توی سایت علمی یه مقاله بذاریم اون با همچین نگارشی
این رو منم قبول دارم البته امیدوارم به شاهین جان برنخوره!یه مقدار بیش از حد احساسات برای الی به کار بردن.الی یک دختر ۱۴ سالست.این متن با دوزی پایین تر به درد کلمنتاین خواهد خورد یا لیتل سیسترها.
مسئله اینه که مطلبی که شاهین نوشته از روی خلوص و ارادتی که به این عنوان داره نشات گرفته. قرار نیست همه مثل ایشون فکر بکنن یا همه نظر ایشون رو قبول بکنن چون افراد هرکدوم یکسری از ارزش ها رو دریافت میکنن. بعنوان مثال من خودم از متن های شاهین خیلی لذت میبرم چون خودم هم در مورد موضوع همینطوری فکر میکنم ولی مسلما خیلی های دیگه اینطوری نیستن و برا همین باید گفت که همه پست های این سایت برای همه اعضای این سایت تهیه نشده. البته این نظر منه.
هنوز Left Behind رو بازی نکردم , واسه همین بخشی از نوشته رو اصلاً متوجه نشدم. در رابطه با اینکه سروران گرامی میگن نگارش و سبک قلم آقای رستم خانی مختص گیمرها نیست خب اشتباه به نظرم , گیمر اگه احساسات نداشت که گیمر نبود , نوب بود ! پس لازمه واسه یه بازی که کاملاً احساسی کار شده و کلاً اموشنال فیلینگ ازش بیرون میریزه , همچین متن زیبا و قابل ستایشی هم لازمه. مثلاً برای ماریو و … که اینطور مطالبی نمینویسن , برای بازیهایی مثل tlou , CoD های حماسی و یا بازی ـی مانند Spec Ops The Line نوشتن چنین مقالاتی خالی از لطف نیست.
در آخر هم از شاهین عزیز و صاحب سبک ! بابت این نوشته زیبا و اموشنال تشکر میکنم.
مرسی.. خب من که همیشه اینطوری نمینویسم.. توی همین شمارهی جدیده مجله نقده ترنسفورمرز بهشدت هم جدیه؛ متوجهِ منظوره بعضی از دوستان نمیشم..!
بله , البته۹ منم گفتم واسه برخی بازیها مثل اونایی که نام بردم نوشتن چنین مقالاتی خیلی خوبه و سایر مقالات جدی تر شما رو هم خوندم. در حقیقت بدون هیچ تعارفی عالی مینویسید .
فعلا نمی خونم بعد که تمومش کردم انشالله.
امروز the last of us remastered توی فروشگاه های اصفهان موجود ولی از شانس بد من تمام اجاره ای هاشا تموم کرده بود
دوستان اگه قبل از تاریخ انتشار به psn وصلشم مشکلی پیش نمیاد؟
بسیار زیبا بسیار عالی
هر دو شو بازی کردم (DLC و خود بازی رو) منتظر همچین مقاله ای بودم
خسته نباشی
من دو سه خط اولش که خوندم احساس کردم دارم روغن میخورم! متاسفانه اقا شاهین ترغیب نشدم تا اخر بخونم. ولى این هیچ چیزى رو از استعدادهاى شما کم نمیکنه.
با تشکر.
از طرف Makarov
متن جالبی بود که نمایاینده علاقه شدید نویسنده به بازی بود. شاید احساساتی که توی متن جاریه اغراق آمیز به نظر میاد، ولی اگه بازی رو انجام داده باشین قبول می کنید که این بازی شایسته همچین متن پرطمطراق و سانتی مانتالی هست!
COD Team
بابت اسپم از همه عذر میخوام
آخه کی قراره انجمنا راه بیفته؟
مجبور شدم سوالمو همینحا بزارم
آقا ما نسخه ی بلک باکس فار کرای ۳ رو کامل دان و نصب کردیم
موقع اجرا این ارور رو داد
http://8pic.ir/images/1cbmvzrg4875lub80jj1.png
این فایل رو دان کردم و ریختم تو پوشه
اونوقت این ارور رو داد
http://8pic.ir/images/9u0rvbhohogh6lanx5oh.png
موقعی ک این فایل رو هم ریختم باز این ارور رو داد
http://8pic.ir/images/j097ltlxoapcfiw0mwkx.png
گفتم شاید مشکل از نصبه ۴ بار نصبش کردم درست نشد
ویندوز هم عوض کردم دوباره نصب کردم باز هم درست نشد
موقع نصب هم آنتی ویروس خاموش بود
کسی نمیدونه مشکل چیه؟
خدا مادر بچه هاتونو زیاد کنه بگین ک فقط این عید فطر رو بیکاریم
فک کنم از کرکت باشه
این رو امتحان کن
http://www.mobinigi.com/wp-content/uploads/2012/11/Crack-FAr-Cry3-www.mobinigi.com_.rar
عالی بود شاهین جان! کامل خوندم و نهایت لذت رو بردم! در مورد فوران احساسات هم باید بگم این شاهکار خودش یه مثنوی ۱۰هزار بیته سرشار از حماسه و احساسات! پس این شدت لطافت باز هم برای این بازی کمه
اکثرن میدونن باز هم میگن این بازی و آنچارتد ۲ واسه من با اختلاف ۱۰۰۰۰۰۰ لولی از سایر بازی بهترین بازی های عمرن و یه جورایی میپرستمشون :X :X
پس این وِست بازی لعنتی کی ریمستر رو میاره؟ :(( مُردیم به قرآن
نکته ی شگفت انگیز نهفته در مورد “اخرین ما” اینه که جنبه و وسعت هر تحلیل و بررسی و نقد و ضد نقد و ستایش شدن و التیام بخشیدن رو از هر نظر و ابعاد مختلف داراست و این نشون دهنده ی کشش و گسترده بودن یک اثر رو داره که این میتونه اونو از بقیه متمایز کنه و هنوز که هنوز مطالب گفتنی در این بازه و موضوع و این داستانه عمیق و شخصیت پردازی که از کمتر استدیو یی برمیاد و ناتی داگ هم از اون دسته استدیو هاست که عنوان هاش نهایت جنبه و تحلیل پذیری رو دارند و سخت میشود براشون ضد نقد تهیه کرد و این نشون دهنده ی پتانسیلی هست که “اخرین ما” داراست!!! و قصد این مقاله به تصویر کشیدن اتمسفری خالص و ناب و تمی سنگین و برجسته و رنج ها و دنیایی وحشی و پیامد های اون میتونه روی هرکسی گذاشته بشه و این عواملیست که دخترک رو در وهله ی اول دوست داشتنی و بعد از ان به شخصیتی پخته و متغیر و متضاد با سن و درک او میکنه و نحوه ی رویارویی دخترک رو به این دنیای وحشی و نحوه ی همرنگ شدن دخترک رو با این دنیا نشون میده!!!
مقاله ای با تم سنگین محسوب میشد و بابت این قلم از دوست عزیز تشکر میکنم…
شاهین جان خسته نباشی،خیلی خوب نوشتی از یه نویسنده نمیشه کمتر از این انتظار داشت(پیامی از یک اشنا)★★★★★
;;)
خیلی عالی بود
وقعا یکی از تاسف های زندگیم اینه که بازیش نکردم
————————————————————————————————
is coming BACK “خطای پایگاه داده “
مثل تمامی نوشته هات نگارش فوق العاده ای داشتی…
فقط من هنوز LeftBehind رو تجربه نکردم و فهم اون قسمت مشکله!
بازم تشکر
سلام به همگى،مرسى از مقاله زیباتون.
حتما در جریان هستید که ٢ ٣ روزه remasterd برا پلى ۴ تو بازار موجوده،در حالى که فک کنم هنوز ریلیز جهانى نشده،جریان چیه؟بخریم،صبر کنیم؟؟
سلام
مرسی به شاهین با این مطلب ارزنده!
کارهای خوبت رو همچنان ادامه بده!
——–
همیشه شاد و همیشه خوش باشید
موندم چه سریه که با وجود تجربه نکردن این شاهکار هر مقاله ای راجع به داستان اش رو کاملا درک می کنم!
پرداخت یک کلیشه(آخرالزمان)تا حد یک روایت فراموش نشدنی!
سلام
همینطوره دوستِ من!
بهترین بازی تاریخ… :X
نقد هم عالی بود مثل همه ی نوشته هات
ممنون شاهین جان
سلام استاد…
:((
باورم نمیشه… الکی یه لحظه اومدم تو سایت و شاهین رستم خانی عزیز…
خیلی خوش حالم که مقاله ای جدید ازت خوندم. اون موقع که خودم کاربر بودم تا الآنی که خودم نویسنده حرفه ای هستم مقالاتت رو دوست داشتم
این یکی هم عالی بود..
خواستم بگم خیلی فدایی داری آقا شاهین…
خیلی :((
راجبه داستان آخرین ما نزدیک ۱سال پیش یه مطلبی گذاشتی تو سایت که چندین هزار کلمه بود و بالای ۲بار کلشو خوندم و واقعا کف کرده بودم
…یه ۲ ۳سالی میشه کلا حوصله خوندن نقد و پیش نمایش نداشتم اما اونو کامل خوندم….
اینم ۱۰۰درصد میخونم! (چون هنوز LeftBehind رو بازی نکردم نخوندم)…
ممنون بابت مقاله :)
اصن TLOU و دیگر هیچ :X