سینما: نگاهی به فیلم “شکار”; طعمهی یک جامعه
“شکار” آخرین فیلم کارگردان آشنای دانمارکی “توماس وینتربرگ” سال گذشته در جشنوارهی کن به نمایش درآمد. و بسیاری را با سوژهی سرد و پرداخت تاریک خود به آن تحت تاثیرقرار داد. و البته جایزهی بهترین بازیگر نقش اول مرد را هم برای “مدز میکلسن” که این روزها او را برای بازی در سریال “هانیبال” میشناسیم, به ارمغان آورد. در این مقاله قصد دارم نگاهی کنم به گوشهای از داستان عمیق آن و بگویم که چرا بعد از اتمام فیلم تا چندین روز درگیر دنیای شخصیتهای آن بود.
قصهی شکار در شهری کوچک جریان دارد. شهری که بسیاری از مردماش یکدیگر را میشناسند. خط داستانی فیلم روی مردی به نام “لوکاس” تمرکز کرده است. او زندگی پایداری ندارد و در حال حاضر با همسر سابق خود, بر سر حق حضانت پسرش جر و بحث دارد. او مرد آرام و دوستداشتنیای است و این را از رفتارش با بچههای مهدکودک خواهید فهمید. راستی یادم رفت بگویم که لوکاس مربی مهدکودک است. و از وقتی که از خواب بیدار میشود با کودکان مردم شهر بازی میکند و در نهایت در عصر هنگام هم با والدینشان قهوه مینوشد.
اما ناگهان تمام این روزهای به ظاهر آرام با یک اتهام وحشتناک و سایهای که این اتهام بر زندگی لوکاس میاندازد, به دنیایی سرد و تاریک تغییر میکند. یکی از بچههای کوچک مهدکودک به نام “کلارا” که از قضا رابطهی نزدیکی هم با لوکاس دارد و پدرش هم دوست صمیمی و قدیمی لوکاس است, با زبان بچگی به رییس مهدکودک میفهماند که لوکاس او را مورد آزار جنسی قرار داده است. درست از اینجاست که سیلی محکمی از داستان میخورید.
وینتربرگ به هیچوجه در نگارش سناریوی شکار تلاشی برای جنایی کردن قصه نکرده است. بیننده سراغ این نمیرود که از حقیقت واقعی لوکاس مطلع شود. و خبری از سوالهایی همچون, آیا لوکاس گناهکار است؟ یا در ادامهی ماجرا باید منتظر کس دیگری باشیم یا خیر؟ نیست. و دلیل این ادعا هم به همان دقایق ابتدایی فیلم و اتفاقات قبل از معرفی حادثهی محرک داستان برمیگردد.
شکار فیلمی است سرشار از نکات ریز و مهم. همین نکات ریز اما حیاتی فیلمنامه هستند که آن را از یک اثر معمولی به شاهکاری در روایت قصه و درام تبدیل میکند. همین عناصر به ظاهر کوچک هستند که هنگامی که آن دختر لب به دروغ گفتن باز میکند, باعث میشود ما با اطمینان کامل لوکاس را از این تهمت زشت مبرا بدانیم و برای مدتی از دخترک هم متنفر شویم.
آن دروغ به ظاهر سادهی دخترک که در ادامه به چرای آن خواهیم پرداخت به سرعت بزرگ میشود. رییس مهدکودک از روانشناسی برای صحبت با دختر دعوت میکند. همهچیز به طرز وحشتناکی به سوی حقیقتی خیلی واقعی پیش میرود. سپس پدر و مادرها از این موضوع و خطری که دیگر بچهها را تهدید میکند, با خبر میشوند. و در یک کلام منبع این خطر هم کسی نیست جز لوکاس بیچاره! کسی که برای مخاطب تبدیل به انسانی درست و راستین شده. اما از طرفی دیگر رییس مهدکودک اصلا سعی نمیکند این مسئله را باور نکند و کمی هم به شخصیت سالم لوکاس فکر کند. چرا؟ چون بچهها هیچوقت دروغ نمیگویند.
همهی ما همیشه بچهها را به عنوان پاکترین موجودات روی زمین میدانیم و باور داریم. موجوداتی که هیچ کینهای به دل راه نمیدهند, صادق هستند و دوست بودن را به هرچیزی ارجتر میدانند. اما چه اتفاقی افتاد که کلارا دروغی به این بزرگی بافت؟ دروغی که زندگی لوکاس را برای همیشه تحتتاثیر خود قرار داد.
همهچیز به آن دقایق طلایی ابتدایی فیلم بازمیگردد. ما در حالی که میبینیم لوکاس انسان خوبی است به رفتار بد تئو (پدر کلارا) با دخترش هم پی میبریم. تئو با همان لحنی که با سگ لوکاس حرف میزند به کلارا دستور میدهد که به اتاقش برود. در حقیقت شاهد خانوادهای هستیم که نمیدانند چه در آن میگذرد. والدینی که از نیازهای عاطفی یک دختر کوچک خبر ندارند. از قلب سفیداش که با هر نامهربانی خطشهدار میشود.
موضوع زمانی بدتر میشود که برادر کلارا و دوستش آن فیلمهای غیراخلاقی را به یک دختر ۶ ساله نشان میدهند و جلوی او از حرفهای رکیک و زشت استفاده میکنند. در نهایت هم شاهد کلارایی هستیم که برای پر کردن جای خالی محبت پدر و مادر خود , سراغ لوکاس میآید. تا با او و سگاش “فِنی” بازی کند. اما لوکاس او را از خود میراند. زیرا دلیل درست و منطقیای هم برای این کار دارد. لوکاس نمیخواهد کلارا عشق پدر و مادرش را در کس دیگری جستجو کند. اما امان از دست آنها که فرزندشان را نمیبینند. تمام اینها برای دختری در آن سن و سال قابل درک نیست. و این زمانی است که قلب او میشکند.
اکنون و بعد از تمام این مقدمهچینیهاست که کلارا آن دروغ را میبافد. و سپس همه با قدرت تلاش میکنند لوکاس را گناهکار جلوه دهند. پدر و مادر به گذشتهی خود نگاهی که نمیکنند هیچ بلکه وقتی کلارا میگوید تمام چیزهایی که گفتم پرت و پلا و دروغ بوده, آنها اصرار به باور دروغ و تلقین آن به دیگران دارند.
از طرفی دیگر مردم شهر جلو میآیند. که از جملهی آنها میتوان به قصاب و کارکنان فروشگاه اشاره کرد. همانهایی که از روی نفهمی سعی میکنند نقش قهرمان جامعه را به خوبی بازی کنند. و با مورد حمله قرار دادن لوکاس, عدالت را برقرار کنند.
اما در این آشفتهبازار چه کسی میداند, آن دوستنداشتنها, آن دعواها, آن فیلم مستهجن همه و همه دست به دست هم میدهند و انسانی که ما آن را پاک میدانیم برای جلب توجهی دیگران به خود و پیدا کردن کمی محبت آن دروغ را از اتفاقاتی که در اطرافش در جریان است, ساخته و دیگران هم در پرورش آن نقش بزرگی ایفا کردهاند.
از طرفی دیگر, هیچکس سعی نمیکند کمی هم به لوکاس فکر کند. روانپزشک طوری از کلارا سوال میپرسد که حال رییس مهدکودک را به هم میزند. سوالات دیوانهواری که سعی بر صحه گذاشتن بر دروغ دخترک دارند. این در حالی است که وقتی مقامات قضایی مدرکی از آزار کودکان توسط لوکاس پیدا نمیکنند. او را رها میکنند. اما این مردمان شهر هستند که لوکاس را رها نمیکنند. و برای خود قانون صادر میکنند که چنین کسی نباید آزادانه در میان ما زندگی کند!
لوکاس تنهاست و نمیتواند هیچکدام از این اتفاقات را هضم کند. و مهمترین آنها هم به روی برگرداندن تئو مربوط میشود; کسانی که برای مدتی طولانی همچون برادر با یکدیگر دوست بودهاند. اما حالا میبینیم که تئو به هر دلیلی این دروغ را باور کرده است. ما حتی هیچ تصویری از دادگاه لوکاس نمیبینیم. زیرا دادگاه برای لوکاس مهم نیست. تنها چیزی که در جریان این اتفاقات برای لوکاس اهمیت دارد. نظر تئو در مورد بیگناهی اوست.
اینجاست که یکی از احساسیترین سکانسهای فیلم خلق میشود. جایی که در کلیسا لوکاس بارها به چشمان تئو نگاه میکند. و صورت زخمی و حسی دردمندی خود را به او نشان میدهد. اما تئو حرکتی نمیکند. تا اینکه لوکاس عصبانی شده و از اینکه نردیکترین دوستش هم به اعتماد ندارد به مرز دیوانگی میرسد.
در شکار شاهد جامعهای هستیم که همه برای پوشاندن ضعفها و مشکلات خود به دنبال چیزی هستند که او را شکار کرده و به عنوان نماد سیاهی در میدان شهر آویزان کنند و هروز با نگاه به آن, خود را با تمام حماقت و نفهمی انسانی والا بدانند. این محتوای زیبا در فیلم شکار در قالبی درامی سرد به زیبایی تمام تصویر کشیده میشود.
خوشبختانه برخلاف پیشبینیام, شکار از پایانبندی بینظیری برخوردار است که خون را در رگهایتان منجمد میکند و ایدهی داستان را به غایت خود میرساند. زمانی که میفهمیم این تهمت, این دروغ و این اتهام واهی هیچگاه از روی اسم لوکاس پاک نخواهد شد.
شکار از استایل خاصی در طراحی صحنه, فیلمبرداری و … پیروی نمیکند. و در تمامی صحنهها همهچیز به یک دوربین رویدست و بازیگران خلاصه شده است. به همین دلیل بسیار مهم است که بازیگران در انتقال حس سناریو و هویت بخشیدن به کاراکترها کم نگذارند. خوشبختانه این اتفاق در شکار افتاده و در این زمینه میتوان اشارهی ویژهای به “مدز میکلسن” کرد. هنرمند توانایی که حسابی آن دنیای هاج و واج, سردرگمی و موقعیت سختی که در آن گیر افتاده را به بیننده منتقل میکند.
کارگردانی و داستانسرایی بزرگ ونتربرگ در شکار کاری میکند تا توسط فیلم شکار شوید. و این مسئله دل کندن از دنیای شخصیتهای فیلم را در اواسط آن و البته بعد از نمایش تیتراژ پایانی سخت میکند. بازی عالی و از همه مهمتر پرداخت شاهکارانه به ایده و گسترش موضوع دروغ بزرگسالانهی یک کودک مو به تنتان راست میکند. و در پایان فقط باید امیدوار بود که ونتربرگ بعد از دو فیلم خوبش که یکیشان همین شکار و دیگری “جشن” است, باری دیگر با چنین شاهکارهایی بازگردد.
نویسنده: رضا حاجمحمدی
متاسفانه من این فیلم رو ندیدم ولی با این تعاریف دیدنش واجب شد!
ممنون بابت این مطلب جالب…
این فیلم حرف نداره.چند وقت پیش تو دانشگاهمون هم اکران شد و نقدش کردن واقعا محشره.خودم هم دانلودش کردم خیلی ارزش دیدن داره…
عالی بود… من این فیلمو دان کردم ولی ندیدمش و دیگه واقعا باید ببینمش…
مرسی از رضا گل.. :X
مسئله ای که این فیلم مطرح می کنه به طرز عجیبی در جامعه ی خودمون هم وجود داره .قضاوت اشتباه و ماندن همیشگی انگی که جامعه به افراد میزنه .
نقد کردن همچین فیلمی در یک سایت بازی هم به نوبه ی خودش جالبه.
ضمنا یک سپویلر هم اون بالا میزدی بد نبود .خیلی ها این فیلم رو ندیدند و ممکنه این متن لذت فیلم رو از بین ببره.
متن چیز خاصی رو اسپول نمیکنه… تازه فکر کنم لذت دیدن فیلم رو هم بالا ببره…
just saying
خیلی ممنون. مثل همه مقالاتتون عالی بود رضا جان.
با اینکه فرصت نشده ببینمش ولی با متنی که شما نوشتید واقعاً هوس کردم که دانلود کنم. ولی امیدوارم داستان فیلم خلاف تصور من کلیشه ای و پیش پا افتاده نباشه، گرچه با خوندن متن متوجه شدم که درون مایش گیرا هست…
دوستان اگه لینک دانلودی دارید ممنون میشم به ما هم بدید!
این فیلم یکی از پر انتقاد ترین فیلم های اجتماعی هستش و خیلی هم جزابه بهتون توصیه میکنم حتما ببینید :((
ممنون از این مطلب
دنیای فیلم
نقدت خیلی خوب بود همچین نقدی به این خوبی تو سایتای سینمایی هم
شاید پیدا نشه!!!! :)
خیلی ممنون….
بهترین فیلمی که تو این مدت دیدم همین بود
واقعا شاهکار بود =D
یه سوال بی ربط!
آیا نسخه اصلی بازی بتلفیلد ۴ تو ایران پیدا میشه؟!
اگه میشه کجا؟
شما باید از سایت ها معتبر CD-KEY بازی را تهیه کنید . بدین منظور از موتور جوستجوگر گوگل استفاده کنید
من برم دان کنم ببینم چیجوریه
یعنی یکی از بهترین فیلم های سال ۲۰۱۲ بود این فیلم . ملیکسن هم اینقدر بازی کرد که تمام فیلماشو گرفتم ، یه سریال جنایی هم الان داره بازی میکنه که فصل یکش تموم شده فصل دوشم به زودی شروع میشه اسمشم Hannibal هستش اگه از ژانر جنایی خوشتون مییاد حتما این سریال ببینید
The Door
Exit
هم از این بازیگر خوب ( مدس میکلسن ) به همه پیشنهاد میشود !
حتما ببینید
می دانم مانند دو فیلم ( در و خروج ) ۱۰۰ درصد فیلم فوق العاده ای هستش
———————-
فکر نکنم هزینه ساخت اینگونه فیلم ها هم با هزینه ساخت فیلم های داخلی
چندان فرقی داشته باشد .
واقعا کلاس آموزش خوبی برای دست اندرکاران سینمای ایران هستش
حتی ( هد هانترز ۲۰۱۲ ) که یک فیلم پرکشش و سراسر هیجان بود
و حتی آثار هالیوودی مثل Taken نسخه اول باید سر تعظیم فرود بیاورد
هزینه ساخت چندانی نداشت
یک فیلم نامه پرقدرت و پرکشش با تصویر برداری خوب و کارگردانی بی نظیر
هد هانترز برای من به یک اثر جاویدان در این سبک بدل کرده است .
———————-
نقد فیلم هم آنقدر خوب هستش
که برای دانلود فیلم بعد از خواندنش اقدام کردم
بخاطر وسوسه شدن و دیدن فیلمی که همه ازش تعریف میکنند :X
با تشکر
و باز هم سپاس ویژه از رضای عزیز بابت نقدهای دلچسب و خاص، یادمه که در “مجله ۷۸” هم این نقد رو دیده بودم اما از آنجایی در آن زمان هنوز فیلم رو تماشا نکرده بودم از ترس لو رفتن بعضی جزئیات و کلیات داستان فیلم نخوندمش (که الانه از این کارم خوشنودم!)، اما الانه که دیگه فیلم رو تماشا کردم مثل همیشه خوندن این نقد باک بنزینم رو پر کرد و حالم رو جا آورد…
به جرعت باید گفت یکی از برجستهترین فیلمهای امسال هست این فیلم و یک نکتهی خیلی خیلی بزرگ فیلم بازیگر نقش اصلی فیلم هست که واقعا اینجا جاییست که باید گفت هیچ بازیگر دیگری نمیتونست جایگزین چنین نقشی بشه و قابل باور بازی کنه. حس و حال فیلم بعضی جاها آدم رو به شدت یاد فیلمهای اصغر خان خودمون (به ویژه “جدایی نادر …”) میاندازه. یک نکته خیلی جالب که در این فیلم من رو مجذوب کرد مقایسه کارگردانی فیلم با یک کارگردانی داخلی خودمون بود، دقت کنید که نشون دادن و توضیح دادن یک چنین موضوع زشت و ناراحتکنندهای در روند فیلم (به خصوص نیم ساعت اولیه) با توجه به آزادی عمل کامل کارگردان به چه راحتی و علمی بودنی کار شده! در کنارش مقایسه کنید با کارگردانی خانم پوران درخشنده* و فیلم فوقالعاده زشت و ضعیف “هیس…” این درسته که موضوع کلی کمی متفاوت بود اما روش نشون دادن این مورد در فیلم “شکار” به بهترین شکل و در “هیس…” به بدترین شکل ممکن به تصویر کشیده شده که واقعا جای تاسف داره.
این فیلم دوست داشتنی پر از تیکههای ریز و دوستداشتی بود که به شخصه برام خیلی مهم هست، مثلا اون اتفاقِ شاید کمدی اولین تماس موبایلی لوکاس با دوست تازهاش که به شخصه از سکانسهای به یادماندنی برام بود، یا جواب رفتار زشت مسئولین فروشگاه توسط لوکاس و همچنین خیلی سکانسهای نا اصلی فراوان در این فیلم…
در هر صورت در رابطه با “شکار” میشه فراوان صحبت کرد و نکات مثبت فیلم رو روی همدیگر چید، شاید تنها نکته منفی فیلم که به نوعی خیلی هم منفی هست اینکه “شکار” باعث میشه فیلم اصغر خان خودمون یعنی “گذشته” حتی Golden Globe رو هم نگیره! تماشای این فیلم رو به همگی رفقای فیلمباز با شرط +۱۸ پیشنهاد میکنم.
و در آخر باز هم ممنون از رضای عزیز…
_____________________________
“tLoU” & “GTA V” Are “GotY 2013”
این فیلم حرف نداره. محشره
مدز میکلسِنو به خاطر بازیش در جیمز باند کازینو رویال مى شناسم .
اووف این فیلم عالی بود خیلی دوسش دارم .
محصول کشور: دانمارک
ستارگان: Mads Mikkelsen, Thomas Bo Larsen, Annika Wedderkopp
کارگردان: Thomas Vinterberg
ژانر: درام
امتیاز: ۸.۲ از ۱۰
(جزء ۲۵۰ فیلم برتر I.M.D.b با رتبه ١٣٣)
امتیازشم خوبه =D
داستانش از جهاتی خیلی شبیه به فیلم malena تورناتوره هست
اونجا یک زن مورد تهمت از سوی جامعه خودش قرار گرفت اینجا یک مرد
دم شما گرم اقا رضا دانلود کردم فیلمش خیلی قشنگه